- آقای سروش برای تبیین نظر خود درباره وحی، معتقد است وحی نبوت دقیقا مانند کشف و شهودهای عارفان است و هر دو یک مکانیزم دارند. البته این سخن نادرست است و ما در این نوشتار این مطلب را اثبات میکنیم.
ما در پست قبلی به بیان و نقد نظریه دکتر سروش پرداختیم. لازم به ذکر است که سروش برای تبیین نظریهی خود، آنرا با کشف و شهودهای عارفانه مقایسه میکند و معتقد است پیامبر نیز مانند سایر عرفا حقایقی را مشاهده کرده، سپس آنها را با زبان خود بیان میکند. وی در این رابطه میگوید: «گویی در وحی تلاطم و جوششی در شخصیت پیامبر رخ میدهد و خودِ برتر پیامبر، با خودِ فروتر او سخن میگوید.»[1] شخصیت نیرومند پیامبر همه کار بود، هم کاشف بود هم مدرس، هم گوینده بود و هم شنونده، هم واضع بود و هم شارع...او همچون زنبوری بود که از همه چیز تغذیه میکرد: از کشفهای متعالی و معنوی، از پرسشها و واکنشهای شیطنتآمیز و خصمانه مخاطبان و از معلومات خود... .»[2] «هر چه بود، جوشش و جنبش ضمیر محمد(صلیاللهعلیهوآله) و تلاطم دریای دل او بود که به کشف و وحی منجر میشد.»[3] پیغمبران واجد کمالات شدند، آنگاه عباداتی را کشف کردند سپس به ما میگویند شما هم انجام دهید تا به این کمالات برسید.[4]
از عبارات ایشان نکات زیر قابل استفاده است:
1. شخصیت پیامبر هم گوینده بود و هم شنونده و خودِ برتر پیامبر، با خودِ فروتر او سخن میگوید.
2. قرآن، محصول کشف و تجربههای متعالی و روحانی پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) است.
3. پیامبر همچون زنبوری از همه چیز تغذیه میکند، هم از کشفهای متعالی و هم از سوال و شیطنتهای مردم و هم از معلومات خود.
4. پرسشها و چالشهای زمانه، پیامبر را در آستانه کشف جدید قرار میدهد تا پاسخهایی را از فرشته وحی بگیرد.
5. عبادات شرعی کشفیات پیامبران و معلول کمالات آنان بوده است، نه علت رسیدن آنان به کمالات.
ارزیانی:
1. در سخنان آقای سروش ناسازگاری دیده میشود، به طور مثال این سخن او که میگوید: «قرآن محصول کشف و تجربه متعالی پیامبر است» با این سخنش که میگوید: «پیامبر چون زنبوری از همه چیز تغذیه میکند...» سازگاری ندارد؛ زیرا مفاد سخن نخست این است که پیامبر تنها از کشفهای متعالی تغذیه میکند، ولی در عبارت دوم، دو منبع دیگر برای تغذیه پیامبر بیان شده است، یکی پرسشها و واکنشهای مخاطبان و دیگری حالات عادی خود پیامبر.
همچنین این سخن «چالشها و پرسشهای زمانه پیامبر را در آستانه کشف قرار میدهد تا پاسخهای خود را از فرشته وحی دریافت کند» با این سخن او که میگوید: «پیامبر هم گوینده است و هم شنونده...» سازگاری ندارد؛ زیرا لازمه سخن اول این است که فرشته وحی و پیامبر دو نفر باشند، در حالیکه در سخن دوم میگوید آنها یک نفر هستند و پیامبر با خود سخن میگوید. همچنین اگر خود پیامبر را هم فاعل و هم قابل وحی بدانیم، مستلزم اجتماع نقیضین و محال است؛ چرا که قوام فاعلیت به داشتن و قوام قابلیت به نداشتن است، و روشن است که داشتن و نداشتن یک چیز در یک زمان و از یک جهت، مصداق تناقض است.
2. زنبور عسل تنها از گلها تغذیه میکند، نه هر چیزی؛ لذا مطابق این تشبیه باید میگفت پیامبر تنها از معارف الهی تغذیه میکند و هرگز از افکار شیطانی و آلوده تغذیه نمیکند.
3. اگر هم بپذیریم که چالشهای زمانه علت به وجود آمدن وحی میشود، باید گفت: چنین نیست که تمام احکام و معارف دینی به دنبال پرسشها و چالشهای اجتماعی بر پیامبر وحی شده باشد.
4. این سخن او که میگوید: «پیغمبران واجد کمالاتی شدند، آنگاه عباداتی را کشف کردند، سپس به ما میگویند شما هم انجام دهید تا به این کمالات برسید» نیز درست نیست؛ زیرا لازمه این سخن این است که این عبادات در خود پیامبران تاثیری نداشته و نقش علّی نداشته است، در حالیکه این سخن مخالف قرآن است؛ به طور مثال قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: «قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَليلاً * نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَليلا * أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتيلا * إِنَّا سَنُلْقي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلا[مزمل/2-5] شب را جز اندكى برخيز، نصف شب [را به عبادت اختصاص ده] يا اندكى از نصف کم کن، يا بر نصف بيفزا، و قرآن را شمرده و روشن و با تأمل و دقت بخوان، به يقين ما به زودى گفتارى سنگين [چون آيات قرآن] به تو القا خواهيم كرد». معنای این سخن این است که عبادات شبانه در آماده کردن پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) برای دریافت وحی و سخنان عالی موثر و لازم بوذه است.[5]
وحی نبوی و کشف عرفانی
با صرف نظر از اشکالاتی که بر سخن او وارد بود؛ آیا این سخن که وحی نبوی مانند کشف و شهودهای عارفانه است قابل قبول است یا خیر؟ برای روشن شدن سخن او باید ابتدا با کشف و شهود عارفان آشنا شویم؛ لذا در اینجا سخنان «قیصری»(یکی از استادان و برجستگان عرفان اسلامی) را در بحث کشف و شهود عارفانه را بازگو میکنیم تا بتوانیم بر اساس آن بین وحی نبوی و کشف عارفان مقایسه کنیم.
کشف در اصطلاح عرفان عبارت است از آگاهی[حضوری و شهودی] از حقایق غیبی که در پرده محسوسات قرار دارد و آن، دو گونه است: کشف صوری و کشف معنوی. در کشف صوری حقایق غیبی از طریق صورتهای مثالی کشف میشود، ولی در کشف معنوی، حقایق غیبی بدون صورتهای مثالی کشف میشوند. مدرک کشف صوری قلب و روح انسان است که از طریق حواس روحانی و درونی صورتهای مثالی حقایق غیبی را درک میکند. حواس درونی نیز بر اساس حواس بیرونی پنچ گونه هستند؛ یعنی عارف هم میبیند و هم میشنود و هم میبوید...البته این موارد نیز بر اساس برداشته شدن حجاب دنیوی مراتبی دارد، عالی ترین مرتبه شنیداری، شنیدن صدای حضرت حق است بدون واسطه، سپس صدای جبرئیل، سپس شنیدن صدای عقل اول و... . کشف معنوی نیز عبارت است از ظهور معانی در قوه مفکره انسان....[6]
حال با توجه به حقیقت و اقسام کشف عرفانی، باید دید آیا این معنا با وحی نبوی سازگار است؟ پاسخ این پرسش –فیالجمله- مثبت است، اما توجه به دو نکته لازم است: نکته اول اینکه در مواردی که وحی از طریق کشف صوری واقع شده است، پیامبر جبرئیل را در خارج از بدن خود میبیند و صدای او را میشنود. بنابراین میتوان گفت: همواره در حال وحی الهی به پیامبران، حالت مکاشفه عرفانی برای آنان حاصل میشده است، اما وحی الهی به آنان همیشه از سنخ مکاشفه عرفانی نبوده است. مگر اینکه کشف صوری را تعمیم دهیم و شامل مشاهده مکانی از طریق حواس ظاهری نیز بدانیم، در این صورت میتوان همه اقسام وحی را از سنخ کشف عرفانی دانست.
نکته دوم اینکه: مکاشفه عرفانی پیامبران الهی از مراتب عالیه مکاشفه بوده و قابل مقایسه یا کشفیات عرفا نیست و دیگران نمیتوانند از راه ذوق و کشف عرفانی حقیقت آن را درک کنند. چرا که ما وحی را خطاناپذیر میدانیم، ولی کشفهای عرفا هم خطاپذیر است و هم و در برخی موارد متناقض بوده است.
______________________________________________
پینوشت
[1]. معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات، مجله آیینه اندیشه ش 8، تیرماه 1373، ص 30.
[2]. همان، ص 56.
[3]. همان، ص 51.
[4]. وحی نبوی، علی ربانی گلپایگانی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران، 1391ش، ص 156.
[5]. همان، ص 157-159.
[6]. داود قیصری، شرح فصوص الحکم، تحقیق: آیت الله حسن زاده آملی، قم، بوستان کناب، 1386ق، ج1، ص 127-133.
[7].وحی نبوت، همان، ص162.