در هفته بعد از رحلت پیامبر چه گذشت؟

20:24 - 1393/10/07

چکیده: هیچ نصّی و هیچ دلیل عقلانی بر خلافت و جانشینی خليفه اول بعد از پیامبر(صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله) وجود ندارد و تمام شواهد و قرائن نشان می‌دهد که بعد از رحلت رسول خدا جانشینی حضرت، غصب شد.

علی نور عالم خلقت

رهروان ولایت ـ انسان‌ها با به كارگيرى رهنمودهای پيامبران الهى در زندگى و یا با کنار گذاشتن آن‌ها، سعادت و شقاوت خود را رقم می‌زنند و صفحات تاریخ را روشن و یا سیاه می‌سازند.
 مدینه و جهان اسلام در سوگ پیامبر رحمت و مهربانی نشسته‌ است، امّا عدّه‌ای در سقیفه بنی ساعده با کنار گذاشتن خواست خدا و پیامبرش، یعنی با کنار گذاشتن خلیفه و جانشین بر حق پیامبر چهره تاریخ و مسیر و حرکت انسانیت را از مدار حق دگرگون ساختند.

برادران اهل سنت پاسخ دهند که چرا جنازه رسول خدا(صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله) در ميان خانواده‌اش بر زمين رها شد تا به تجهيزات آن بپردازند و  انصار و گروهی از مهاجرین برای تعیین جانشین پیامبر در سقیفه جمع شدند. و با کدامین دلیل خليفه اول را به جانشینی پیامبر برگزیدند.

در آن هنگام خليفه دوم در مسجد، پشت سرهم مى‌گفت: «رسول خدا(صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله) نمرده، او مثل موسى كه چهل شبانه روز در ميان امّتش غائب بود، پيش خدا رفته است و برمى‌گردد، هر كس كه بگويد پيغمبر اکرم(صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله) مرده، من گردنش را با شمشيرم خواهم زد».[1]

انصار در سقيفه بنى ساعده گرد آمده و «سعد بن عباده» -که در آن زمان بيمار بود- را آورده بودند تا حكومت بعد از پیامبر(صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله) را به او بسپارند.[2] خبر رسيد كه انصار در سقيفه‏ بنى‌ساعده گرد آمده‏ و بر سر تعيين خليفه در حال گفتگو هستند، خلفاي اول و دوم و ابوعبيده جراح شتابان خود را به آن‌جا رساندند و اين در حالى بود كه پيرامون جسد رسول خدا(صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله) فقط نزديكان او يعنى على(عليه‌السلام) و عباس و اسامه بن زيد و برخى ديگر حلقه زده و به غسل و كفن حضرت مشغول بودند.[3]

سعد از سابقه انصار سخن به ميان آورد، آن‌گاه خليفه اول برخاست و از سابقه مهاجران سخن به ميان آورد و گفت: «مهاجران، دوستان و از بستگان رسول خدا(صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله) بوده و از هر كس ديگر، در به دست‌گرفتن زمام حكومت بعد از او سزاوارترند و به جز ستم‌گر در ادعاى چنين حقى با آن‌ها درگير نخواهد شد».[4]

صحیح بخاری ار قول خليفه دوم، ماجرا را چنین روایت می‌کند: «بگو مگو و سر و صدا از هر طرف برخاست و چند دسته‌گی و اختلاف به شدّت ظاهر گردید، من از این موقعیت استفاده کردم و به ابوبکر گفتم که دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم. او هم دستش را پیش آورد و من با او بیعت کردم. پس از این‌که از کار بیعت با ابوبکر فراغت یافتیم، به سوی سعد بن عباده هجوم بردیم...».[5]

جمعى از مهاجران و انصار افزون بر بنى هاشم، به على‏ بن ابي‌طالب(عليه‌السلام) گرايش يافته و درصدد برآمدند نتيجه‌‏ى سقيفه را تغيير دهند. اينان عبارت بودند از «عباس بن عبدالمطلب»، «فضل بن عباس»، «زبير بن عوام»، «خالد بن سعيد»، «مقداد بن عمرو»، «سلمان فارسى»، «ابوذر غفارى»، «عمار ياسر»، «براء بن عازب» و «ابى بن كعب». خلفاي اول و دوم تصميم گرفتند براى در هم شكستن جبه‏ه‌ى معارض، نزد عباس رفته و ضمن گفتگو با او باب تطميع را بگشايند، ولى او شديداً اعتراض خود را به آن دو بيان كرد. از جمله این‌که گفت: «اگر شما به بهانه‏‌ى نزديكى به پيامبر(صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله) خلافت را در دست گرفته‏‌ايد، كه حق ما را ستانده‏‌ايد و اگر با رأى مؤمنان چنين كرديد، ماهم جزو آنانيم. و اين‌كه مى‏‌گويى سهمى از خلافت از آن ما باشد، اگر اين حقّ از آن مؤمنان است كه تو را نرسد در آن حكم كنى و اگر حقّ ما است، به بخشى از آن راضى نمى‏‌شويم. پيامبر(صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله) از درختى است كه ما شاخه‏‌هاى آنيم و شما همسايگان آن».[6]

این در حالی است که ما با قاطعيت تحدی می‌کنيم که بر مشروعیت خلافت خلفاي سه گانه، هيچ دليلی از قرآن و سنّت صحيح رسول خدا(صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله) و حتّی از کتاب‌های اهل سنّت وجود ندارد؛ چنان‌چه به نقل از صحيح بخاری، خليفه دوم در زمان احتضارش گفت: «اگر جانشين انتخاب كنم، كاری كرده‌ام كه كسی‌كه از من بهتر بود، يعنی يعني خليفه اول انجام داده است. و اگر ترك كنم به درستی که كاری كرده‌ام كه كسی‌كه بهتر از من بود، يعنی رسول خدا (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله) ترك كرده است».[7] تفتازانی از بزرگ‌ترين دانش‌مندان علم کلام اهل سنّت نیز تصريح کرده است: «هيچ نصّی (دليل قرآنی و روائی) درباره خلافت ابوبکر وجود ندارد».[8]

ادعای علمای اهل سنّت مبنی بر اجماع نیز همان‌طور که گفته شد، باطل است. زیرا به گفته خليفه اول، تمام انصار و نيز علی بن ابی‌طالب (عليه‌السلام) «زبير بن عوام» و تمام طرفداران آن‌ها با خلافت ابوبکر مخالف بودند: «تمامی انصار با ما مخالفت كردند و در سقيفه بنی ساعده جمع شدند و نيز علی(عليه‌السلام) و زبير و كسانی‌كه همراه آن‌ها بودند، با ما مخالفت كردند».[9]

بنابراین هیچ نصی و هیچ دلیل عقلانی بر خلافت و جانشینی خليفه اول بعد از پیامبر(صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله)  وجود ندارد و تمام شواهد و قرائن نشان می‌دهد که بعد از رحلت رسول خدا غصب  جانشینی حضرت، صورت گرفت که اثرات مخرب آن تا قیامت، گریبان جامعه اسلامی و تاریخ بشریت را گرفته است.

 

---------------------------------------------
پی‌نوشت:
[1]. تاريخ طبرى ج 2، ص 442؛ البداية و النهاية ج 5، ص 263.
[2]. همان، در ذكر حوادث سال 11 هجرى ص 456.
[3]. الطبقات الكبرى ج 2، ص 269؛  ذهبى، تاريخ الاسلام ج 3، ص 5- 12.
[4]. تاريخ طبرى ج 1، در ذكر حوادث سال 11 هجرى،ص838.
[5].صحیح بخاری، باب حدود،ج4،ص119؛ سیره ابن هشام،ج4،ص336.
[6]. الامامة و السياسة ج 1، ص 3.
[7]. صحيح البخاري، ج8، ص126، ح 7218.
[8]. شرح المقاصد، ج5، ص255.
[9]. صحيح البخارى ج 8 ص 26 ح 6830.

کلمات کلیدی: 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 0 =
*****