چکیده:اما سوال این است که آیا معیار بدعت، عمل و اندیشههای ابن تیمیه و محمدبنعبدالوهاب است یا معیار قرآن کریم و سنت پیامبراکرم(صلاللهعلیهواله) است؟. دراین نوشتار به طور خلاصه ابتدا معنای بدعت را از دیدگاه بزرگان اهل سنت برسی نموده و آیات قرآن کریم و روایات را در این مقوله بیان مینماییم، سپس به تعریف و ملاکهای بدعت و به مصداقسنجی آن میپردازیم.
فرقه ضاله وهابیت با آنکه بیش از دو قرن از ظهور آن در جامعه اسلامی نمیگذرد، با ادعای اسلام حقیقی و مبارزه با بدعت پا به میدان گذاشته و هر مسلمانی که با فکر و عمل «محمدابنعبدالوهاب» و «ابنتيميه» مخالفت کند را بدعتگذار خوانده و متهم به شرک و کفر میکنند.
واژه «بدعت» یکی از پرکاربردترین کلماتی است که وهابیت به کار میبرد؛ آنان آنقدر در معنای این کلمه توسعه دادهاند که حتی خودشان نیز با این معنا بدعتگذار میباشند، هر چند که با اعتقاداتی که این فرقه ضاله و جعلی دارند خروج آنان از دین محرز و حتمی است.
از نظر ابن تیمیه و وهابیان هر نو آوری و هر امری که حادث شده و در زمان رسول الله(صلیاللهعلیهواله) نبوده است، بدعت میباشد. تا جایی که حتی آنان تلقین میت، قرائت فاتحه در مجلس و بوسیدن و تبرک کردن پارچه کعبه، ولیمه دادن برای تعزیت کنندگان و .... را بدعت میدانند.[1]
اما سوال این است که آیا معیار بدعت، عمل و اندیشههای ابن تیمیه و محمدبنعبدالوهاب است یا معیار قرآن کریم و سنت پیامبراکرم(صلاللهعلیهواله) است؟ در این نوشتار به طور خلاصه ابتدا معنای بدعت را از دیدگاه بزرگان اهل سنت بررسی نموده و آیات قرآن کریم و روایات را در این مقوله بیان مینماییم، سپس به تعریف و ملاکهای بدعت و به مصداقسنجی آن میپردازیم.
«ابن حجر عسقلانی» از علمای بزرگ اهل سنت در معنای بدعت میگوید: « مُحْدَثات (کارهاي نوآورانه) اموريست که ريشه در شريعت نداشته باشد و در عرفِ شرع بدعت ناميده میشود. اما اموری که اصلی در شرع بر آنها دلالت کند، شرعاً بدعت محسوب نمیشوند».[2]
«ابن رجب حنبلی» میگوید: «بدعت اين است که چيزی را در دين احداث کرده و به وجود بياورند که دليلی از جانب شرع بر آن دلالت نداشته باشد. اما نوآوریهایی که اصل يا اصولی در شريعت بر جايز بودن آنها دلالت داشته باشد، به لحاظ شرعی بدعت نيست. هر چند به لحاظ لغت بدعت محسوب شود».[3]
همچنین «ابن حجر هيثمی» نیز در تعريف بدعت مینويسد: «بدعت چيزیست که بر خلاف فرمان شرع و ادله عام يا خاص آن، ايجاد شود».[4]
قرآن کریم دراین باره میفرماید:« وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَري عَلَي اللهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ[انعام/21] و كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بسته يا آيات او را تكذيب نماید؟ بیترديد، ستمكاران رستگار نمیشوند».
این بیان قرآن کریم بدین خاطر است که بدعتگذاران کسانی هستند که بر خداوند متعال و رسولش دروغ میبندند؛ زيرا بدعت، نسبتدادن عمل و سنتی به دين است که خداوند در دين خود آن را تشريع نکرده است.
پیامبر اکرم(صلاللهعلیهواله) نیز میفرمایند: «هر کس در اسلام سنت نيکویی رواج دهد، برای او به ميزان پاداشِ هر کس به آن سنت پسنديده عمل کند، نوشته میشود؛ بدون اينکه از پاداش آنها چيزي کاسته شود؛ و هرکس در اسلام سنت ناروايی رواج دهد، برای او به ميزان گناهِ هر کس به آن سنت ناپسند عمل کند، نوشته میشود؛ بدون اينکه از گناه آنها چيزی کاسته شود».[5]
بنابراین ملاک ما در شناخت بدعت این است که آن کار، دلیلی در دین نداشته باشد که این دلیل خود بر دو گونه است: الف) آیهای در قرآن يا روایتی در سنت دارد که مشخص و معین شده باشد مانند جشن گرفتن در عيد فطر يا عيد قربان يا اجتماع در عرفه و مِنا و .... ب) دليل کلی و عامی در دو منبع اصلی شرع (قرآن و سنت) باشد که آن دليل عام، شامل اين مصداق نوظهور نيز بشود، هرچند اين امر نوظهور با کاریکه در زمان پیامبر(صلاللهعلیهواله) انجام میگرفته است به لحاظ شکل و ماهیت، تفاوت داشته باشد. مثل سفارش پیامبراکرم(صلاللهعلیهواله) به اسب سواری و تیراندازی که امروز ماهیت و شکل آن تغییر پیدا کرده یا عمومات آیات قرآن و ... .
بنابراین ملاک در بدعت این است که به دین چیزی افزوده شود و آن با اسم دین و خارج از ادله شرعی(خاص و عام) باشد. در زیارت، توسل، عزادرای و جشن و.... برای اهل بیت دلایل بسیاری برای وجوب احترام و بزرگداشت آنان وجود دارد و از آنجا که پيشينيان برای ابراز محبت و بزرگداشت مقام رسول خدا(صلاللهعلیهواله) و خاندان او راه و روش خاصی داشتند، آيندگان نيز حق دارند برای ابراز اين محبت، راه و روشی متناسب با زمان خود برگزينند و این هرگز در معنا و مقوله بدعت نمیگنجد.
_____________________________________________
پینوشت
[1]. برای برسی آرای وهابیان درباره معنای بدعت و مطالعه بیشتر به کتاب «سلفی گری(وهابیت) و پاسخ به شبهات» نوشته علی اصغر رضوانی، ص343 به بعد مراجعه شود.
[2]. فتح الباري، ابن حجر عسقلاني، ج 17، ص 9.
[3]. جامع العلوم و الحِکَم، ابن رجب حنبلي، ص 160.
[4]. التبيين بشرح الأربعين، ابن حجر هيثمي، ص 221.
[5]. صحيح مسلم، ج5، ص206.