فضیلت‌سوزی و فضیلت‌سازی در صدر اسلام

07:49 - 1394/09/06

چکیده: با نقل روایاتی مقام خلفاء، خصوصا خلیفه دوم را تا جائی بالا برده‌اند که پیغمبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را نیز بدان مقام راهی نیست!!! ما در اینجا به سه نمونه از این روایات اشاره می‌کنیم:

خلافت

یکی از مهم‌ترین اتفاقاتی که پس از رحلت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) افتاد طرح ریزی و شروع جریان فضیلت‌سازی و فضیلت‌سوزی بود که تلاش داشتند فضائل اهل بیت(علیهم‌السلام) و برخی از صحابه راستین پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را نفی کرده و در مقابل این فضیلت‌سوزی‌ها، به فضیلت‌های دروغین برای حاکمان و برخی دیگر از صحابه و تابعین، بسازند و بسا فضائلی را که به اهل بیت(علیهم‌السلام) اختصاص داشت از صاحبان اصلی این فضیلت‌ها، نفی کرده و همان را به حاکمان نسبت داده و برای‌ آنها فضیلت ساختند. و از این جریان نیز به خوبی نتیجه گرفتند.

پس از حاکم شدن معاویه در شام، سناریوی دقیق فضیلت‌سازی‌ و فضیلت‌سوزی‌، به اوج خود رسید و آنچنان برای معاویه و حاکمان سابق، فضای معنوی و ملکوتی و قدسی ساختند که کسی جرأت انتقاد از شخصیت آنها را نداشته باشد و با دزدیدن صفات و فضائل حضرت‌علی(علیه‌السلام) خود را شجره طیبه اسلام معرفی نمودند. همچنانکه دانشمند اهل سنت ابن‏‌ابى‏‌الحدید مى‏‌نویسد: «معاویه گروهى از صحابه و گروه دیگرى از تابعین را برگزید تا روایاتى در نکوهش على(علیه‏‌السلام) جعل کنند و براى آنان در مقابل چنین کارى انعام و مزد بسیار قرار داد. از صحابه، افرادى همچون ابوهریره، عمروبن‏‌عاص و مغیرة بن‏ي شعبه و از تابعین، افرادى همچون عروة بني ‏زبیر براى این کار معیّن شدند».[1]

ابوجعفر اسکافى (م220ه) مى‏‌گوید: "روایت شده که معاویه یکصد هزار درهم به سمرة بن‏ي‌جندب پرداخت تا اینکه وى آیه «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِى الحَیاةِ الدُّنیا...»[2] را در شأن على بن‏‌ابى‏‌طالب، و آیه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغآءَ مَرْضاتِ اللَّه[بقره/207] و از مردم كسى است كه در طلب رضاى خدا از سر جان مى‏‌گذرد» را در شأن ابن‌‏ملجم نقل کند، لیکن سمره قبول نکرد. معاویه دویست هزار درهم به او داد، باز قبول نکرد. صد هزار درهم دیگر به آن افزود، باز نپذیرفت اما با رسیدن به مبلغ چهارصد هزار درهم تسلیم شد و مطابق تقاضاى معاویه جعل روایت کرد".[3]
طبق نقل مفسران اهل سنت آیه «و مِنَ النَّاس مَنْ یُعْجِبُکَ قَوله...» در مذمت اخنس بن‏‌شریق ثقفىِ منافق [4] و آیه «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِى نَفْسَهُ ابتِغاء مَرضاتِ اللَّه» در شأن حضرت على (علیه‏السلام) که در شب هجرت در بستر پیامبر اکرم (صلى‏‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلم) خوابید و جان حضرت را نجات داد، نازل شده است. [5]

سیوطى احادیث زیادى در شأن خلفا و صحابه را به عنوان «احادیث ساختگى» معرفى کرده است. [6] «سید رامى یوزبکى» هفتصد نفر «وضّاع = حدیث‏ ساز» را نام مى‏‌برد که همگى در کتاب‌‏هاى اهل سنت روایت دارند.[7] وى چهل و یک نفر حدیث‏‌ساز نام مى‌‏برد که حدوداً ,408684, حدیث ساخته‌‏اند.[8] ابن‌‏جوزى هم در کتابى احادیث ساختگى را آورده است.[9]
این دشمنان حتی فضائل پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را بی‌نصیب نگذاشتند و بسیاری از آن فضائل را انکار نمودند و شأن و منزلت حضرت را آنچنان تنزّل دادند که گویی حضرت یک فرد بسیار عادی است و در مقابل، آنچنان برای خلفای سه گانه خصوصا خلیفه دوم، منزلت و فضیلت تراشیدند که آنان را تا حد مقام پیغمبری و گاه بالاتر از آن بالا بردند.

جاعل بزرگ حدیث ابوهریره گفته است: «روزی رسول خدا چنین می‌گفت: خداوندا! محمد تنها یک انسان است، آن‌سان که دیگر انسان‌ها خشم می‌آورند او خشم می‌آورد پس هر گاه مومن را آزار رساندم یا ناروا گفتم یا تازیانه زدم آن را برای او کفاره قرار بده!...»[10].
در روایت دیگری آمده است: «پیغمبر غسل واجب بر گردن او بود ولی فراموش کرده و همانطور به مسجد آمد که موقع نماز یادش آمد و به مردم اعلان کرد که من غسل واجبم را انجام نداده‌ام پس منتظر بمانید. مردم منتظر ماندند تا پیغمبر غسل خود را انجام دادند و به مسجد بر گشتند و آنگاه نماز خواندند….»[11] و یا در روایت دیگری به پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نسبت گناه می‌دهند.[12]

همچنانکه به عنوان نمونه در این دو حدیث می‌بینید پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در حد انسان عادی تابع هوا و هوس و فراموش کار بی عصمت معرفی شده است.
و در مقابل، با نقل روایاتی مقام خلفاء، خصوصا خلیفه دوم را تا جائی بالا برده‌اند که پیغمبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را نیز بدان مقام راهی نیست!!! ما در اینجا به سه نمونه از این روایات اشاره می‌کنیم:

روایت اول: سلسله روایاتی وجود دارد که «موافقات عمر» نام گرفته است. این روایات می‌گوید: خداوند بعضی از آیات الهی را طبق نظر عمر و بر خلاف نظر رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله)  نازل کرده است! مثلا اهل سنّت روایت می‌کنند: «کسی از دنیا رفته بود و پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) خواست بر او نماز بخواند ولی عمر به حضرت اعتراض کرده و گفت: این فرد از منافقین است چرا بر او نماز می‌خوانی؟ حضرت به گفته او اعتناء نکرده و نماز خواند. آنگاه خداوند این آیه را نازل کرده: «وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا وَلاَ تَقُمْ عَلَىَ قَبْرِهِ[توبه/84] از این پس هرگز بر کسی که از آنان بمیرد نماز مخوان و در کنار قبرشان مایست».[13] یعنی آیه طبق نظر عمر نازل شده است!!

روایت دوم: سلسله روایات وجود دارد که عمر ابن خطاب را محدَّث معرفی می‌کنند. محدَّث یعنی کسی که سخن وحی می‌شنود. مثلا از عایشه نقل می‌کنند که پیغمبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «در امت‌های پیشین کسانی مورد خطاب وحی بوده‌اند. اگر در میان امت من یکی از اینگونه کسان باشد عمر ابن خطاب از آنان است!!».[14]
این در حالی است که بارها در منابع سطح اول اهل تسنن از زبان عمر ابن خطاب نقل است که: «لولا علی لهلک العمر» یعنی "اگر نبود علی‌(علیه‌السلام) هر آینه عمر هلاک می‌شد"[15] یا اینکه نقل کردند که وقتی فردی به نزد عمر آمد و از او در مورد آیه‌ی «و الذاریات زروا،[ذاریات/1] سوگند به بادهاى ذره ‏افشان» سوال کرد. خلیفه به جای جواب، آن مرد را به باد کتک گرفت و از پاسخ طفره رفت.[16] آیا نقل این‌طور احادیثی با محدث بودن جناب عمر ابن خطاب در تضاد نیست؟؟!!

مصادره کردن القاب حضرت علی‌(علیه‌السلام) به نفع خلفای سه گانه نمونه‌ای از فضیلت سوزی‌ها و فضیلت‌سازی‌هاست.
القابی همچون صدیق اکبر و فاروق اعظم به گزارش خود منابع اهل سنت از القاب خاص امیر المومنین(علیه‌السلام) است که این القاب را جاعلان و وضاعان حدیث برای خلیفه اول و دوم مصادره کردند.[17]
به عنوان نمونه وضاعان، حدیثی جعل کردند که ابن عباس از رسول خدا(صلى‌اللَّه‌علیه‌وآله) نقل نموده است: «هیچ درختی در بهشت نیست، مگر روی برگ‌های آن نوشته شده "لا إله إلّا اللَّه، محمد رسول اللَّه، أبوبکر الصدّیق، عمر الفاروق، عثمان ذو النورین"»؛[18] ابن کثیر از علمای اهل سنت در ذیل این روایت می‌گوید: «این حدیث ضعیف است و کسى که این را گفته، به نحوی ناشناخته و مجهول است و خدا داناتر است».[19] علّامه امینی در کتاب الغدیر می‌فرماید: «این حدیث از جعلیات علی بن جمیل رقی [از راویان این حدیث]، است که طبرانى از علمای اهل سنت آن را آورده و گفته است: ساختگى است و على بن جمیل، جاعل و حدیث ساز است و تنها او است که این حدیث را نقل کرده‏.[20] وی سپس به اقوال تعدادی از علمای اهل سنت در این رابطه اشاره می‌کند.[21]

پس از فضیلت‌سازی و فضیلت‌سوزی‌های گسترده‌ای که توسط وضاعان حدیث و جاعلانِ مورد حمایت حاکمان و گروه‌های ضد ولایت انجام گرفت این جریان، در قرون بعدی، توسط ناقلان احادیث پی گرفته شد و این اخبار جعلی را بطور گسترده در تعالیم و کتب خود می‎آوردند و بسا برچسب صحاح نیز بر آن آثار و اخبار می‌زند. نمونه بارز این جریان، بخاری است که دست به گزینش و سانسور و تحریف و کتمان حقایق زد.
به عنوان نمونه حمیدی در مسندش و مسلم نیشابوری در کتاب صحیح خود در مورد سمرة بن جندب صحابی پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از ابن عباس نقل می‌کنند که: سمره مشروبات را خرید و فروش می‌کرد، و این خبر به گوش عمر رسید و اظهار نارضایتی کرده و او را نفرین نمود.[22] مسلم و حمیدی در این حدیث نام سمره بن جندب را با صراحت آورده‌اند ولى بخارى در نقل همین حدیث به جاى نام سمرة، کلمه «فلان» مى‌آورد.[23]

در عصر حاضر نیز پیروان جریان فضیلت‌سوز و فضیلت‌ساز در تعالیم خود حقائق را کتمان می‌کنند و حتی در نشر کتب حدیثی و تاریخی، مطاعن خلفا و صحابه‌ی ضد ولایت، و هرچه که به نوعی حقانیت اهل بیت(علیهم‌السلام) را ثابت می‌کند حذف می‌کنند و چه بسا سخنان برخی از بزرگان اهل سنت را که به گونه‌ای در راستای تایید فضیلت اهل بیت(علیهم‌السلام) و مطاعن برخی از صحابه است در چاپ کتبشان حذف نموده و می‌نمایند تا احیانا دستاویزی علیه اعتقاد فاسدشان قرار نگیرد.

حال، گرچه این جریان، در بستر تاریخ توانسته تاثیر بگذارد ولیکن هرگز نتوانسته‌اند نور شمع فروزان ولایت را خاموش کنند «يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ[صف/8] مى‏‌خواهند نور خدا را با دهان‌‏هاى خود خاموش كنند، ولى خدا كامل‏ كننده‏‌ى نور خويش است، هر چند كافران خوش نداشته باشند».

___________________________
پی‌نوشت:
[1]. ابن‌‏ابى‌‏الحدید، شرح نهج‌‏البلاغه، نشر دارالکتب الاسلامیه، ج‏4، ص74
[2]. «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِى الحَیاةِ الدُّنیا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلى‏ ما فى‏ قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ وَ إِذا تَوَلّى‏ سعى‏ فِى اْلأَرضِ لِیُفْسِدَ فیها وَ یُهلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَساد[بقره/204-205]و از ميان مردم كسى است كه گفتار فریبنده  او در  زندگى دنیا، تو را به شگفت مى‏اندازد؛ و خداى يكتا را بر راستى‏ آنچه در دل دارد، گواه مى‏گيرد، درحاليكه همو سرسخت‏ترين دشمن خدا‏ است. و هنگامى‏كه از تو دور شود، بسيار مى‏كوشد تا در زمين تباهى پديد آورد و کشت و نسل [مردم‏] را به نابودى كشد! و خدا تباه‌کاری را دوست نمى‏دارد».
[3]. ابن‏ابى‏الحدید، شرح نهج‏البلاغه، (دارالکتب الاسلامیه)، ج‏4، ص‏63
[4]. تفسیر فخر رازى، بیروت: دارالفکر، 1985م، ج‏5، ص‏213؛/ و جلال‏الدین سیوطى، الدرالمنثور، بیروت: دارالفکر، 1993م، ج‏1، ص‏572؛/ و احمد ثعلبی، الکشف و البیان، بیروت: دار احیاء التراث العربى، 2002م، ج‏2، ص‏119. 
[5]. فخر رازى، همان، ص‏221؛/ و احمد ثعلبى، همان، ص‏126.
[6]. براى آگاهى بیشتر رجوع شود: اللئالى المصنوعه فى الاحادیث الموضوعه، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1996م، ج‏1، ص‏263 تا 403.
[7]. الوضاعون و احادیثهم الموضوعه، بى‏جا، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1999م، ص‏335.
[8]. همان، ص‏338.
[9]. الموضوعات، (بیروت: دارالفکر، 2001م)، ج‏1، ص‏303 تا 337.
[10]. صحیح مسلم، کتاب۴۵ ، البر و الصله و الادب، باب۲۵، من لعنه النبی(صلی‌الله‌علیه‌وآله) أو سبّه و دعا علیه، بیروت، دار احیاء التراث، ج۴، ص۲۰۰۸، شماره مسلسل ۲۶۰۱؛/ و صحیح بخاری، کتاب الدعوات، باب قول النبی(صلی‌الله‌علیه‌وآله) من آذیته فاجعله له زکاه و رحمة،بیروت، دار القلم، ج۸ ص۴۳۵
[11]. سنن ابی داوود، کتاب الطهاره، باب ۹۴، فی الجنب یصلی بالقوم و هو ناسٍ، ج۱ ص ۱۱۰؛/ و صحیح البخاری، کتاب الاذان، باب اذا قام الامام مکانکم حتی رجع انتظروه، ج۱ ص ۳۱۶
[12]. صحیح مسلم، کتاب الطهاره ۲، باب ۲۲، المسح علی الخفین، ح ۷۳، ج۱، ص ۲۲۸؛/ و صحیح بخاری، کتاب الوضوء، باب... قائما و قاعدا، ج۱ ص ۱۶۶
[13]. صحیح مسلم، کتاب 44، فضائل الصحابه، باب2، فضائل عمر، ج4، ص865، شماره 2400؛/ و صحیح بخاری، کتاب التفسیر، سوره برائت، ج6، ص408_410[ بخاری در مجموع سه روایت به مضمون حدیثی که گفتیم اشاره می‌کند.
[14]. صحیح مسلم، کتاب 44، فضائل الصحابه، باب2، من فضائل عمر، ج4، ص1864، شماره مسلسل 2398؛/ و صحیح بخاری، کتاب فضائل اصحاب النبی، باب 36، مناقب عمر ابن خطاب، ج5، ص73
[15]. الاستیعاب، ابن عبدالبر اندلسی، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، ج3 ص 1103؛ و نیز در ج3 ص 39 الاستیعاب چاپ شده ذیل الاصابه، ط مصطفی محمد، مصر؛/ و تذکره الخواص، سبط ابن جوزی، چاپ غری ص175؛/ و ابن حجر عسقلانی،  تهذیب التهذیب،ص ۳۳۷ چاپ حیدرآباد دکن؛/ و همو، الاصابه، ج۲ ص ۵۰۹، چاپ مصر؛/ و ابن قتیبه دینوری، تاویل مختلف الحدیث، ص ۲۰۱ و ۲۰1
[16]. ابو عثمان اسماعیل عبدالرحمن الصابوبی، عقیدة السلف اصحاب الحدیث، تحقیق: بدر عبدالله البدر، مدینه منوره، مکتبة الغرباء الاثریه، ۱۴۱۵ ق، ج۱، ص۴۱۵؛/ و رسول جعفريان، ناريخ خلفاء،‌نگارش، 1382، چاپ دوم، صفحة 84؛/ و الابانه عن شریعه الفرقه الناجیه، ج1، ص415
[17]. خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، فصل هشتم، ص ۱۰۴ و ۱۰۵٫
[18]. ابن کثیر دمشقى، البدایه و النهایه، دار الفکر، بیروت‏، بى تا، ج ‏۷، ص ۲۰۵ و ۲۰۶
[19]. همان، ج7، ص ۲۰۶
[20]. امینی، عبد الحسین، الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه‏، چاپ اوّل، قم، ۱۴۱۶ق، ج ۵، ص ۴۷۶
[21]. همان، ج5، ص ۴۷۶ و ۴۷۷
[22]. «بلَغَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ أَنَّ سَمُرَةَ بَاعَ خَمْرًا فَقَالَ: قَاتَلَ اللَّهُ سَمُرَةَ...» مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، قاهره، دارالحدیث، کتاب البیوع، باب تحریم بیع الخمر والمیتة، ج3، ص1207، ح72_(1582)؛/ و عبدالله بن الزبیر أبو بکر الحمیدی، مسند حمیدی، تحقیق: حبیب الرحمن الأعظمی، بیروت، دار الکتب العلمیة، ج1، ص9.
[23]. «بلغ عمر أن فلاناً باع خمراً، فقال: قاتل اللّه فلاناً...». محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، مطبعه سلفیه، ج2، ص119، ح 2223

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
18 + 1 =
*****