چکیده: ازدواج رسول گرامی اسلام با زینب بنت جحش از ازدواجهایی است که از سوی مخالفان اسلام مورد سوء استفاده قرار گرفته است، و آنان تلاش کردهاند که این ازدواج را به عنوان نقطهای سیاه در زندگی آن حضرت معرفی کنند، از این رو در ادامه تلاش میکنیم ابتداء این همسر رسول خدا را معرفی کنیم و سپس علت ازدواج ایشان را با پیامبر مورد تحلیل قرار دهیم.
ازدواج رسول گرامی اسلام با «زینب بنت جحش» از ازدواجهایی است که از سوی مخالفان اسلام مورد سوء استفاده قرار گرفته است، و آنان تلاش کردهاند که این ازدواج را به عنوان نقطهای سیاه در زندگی آن حضرت معرفی کنند، از این رو در ادامه تلاش میکنیم ابتدا این همسر رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) را معرفی کنیم و سپس علت ازدواج حضرت با او را مورد تحلیل قرار دهیم.
زینب از سمت پدر(جحش) به قبیله اسد بن خزیمه منسوب میشود[1] این قبلیه در دوران جاهلیت از پردهداران و متولیان خانهی خدا بودهاند[2] و مادر او «امیمه» دختر عبدالمطلب و عمهی رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) بود است از اینرو زینب دختر عمه پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) محسوب میشود.[3]
کفار قریش بر مسلمانان مدینه سخت میگرفتند تا آنان را به شرک بازگردانند و این سختگیریها سبب شد که مسلمانان، تلاش کنند از مکه خارج شوند. خاندان جحش نیز از این قاعده مستثنا نبودند، از همین رو، زینب به همراه خانوادهاش با اولین مسلمانان به مدینه هجرت کردند.[4]
بعد از هجرت وی به مدینه، پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) زینب را برای «زید بن حارثه» خواستگاری کرد، ولی زینب به گمان اینکه این وصلتخواهی برای خود پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) است، به آن رضایت داد، ولی زمانی که متوجه شد که درخواست پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) برای زید بن حارثه است، با آن مخالفت کرد[5] تا اینکه آیه سی و شش سوره احزاب نازل شد که خداوند خطاب به مؤمنین اینگونه فرمود: «وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبينا[احزاب/36] هيچ مرد مؤمن و زن مؤمن را سزاوار نيست كه وقتى خدا و رسولش امرى را صادر فرمودند، باز هم در امور خود، خود را صاحب اختيار بدانند، و هر كس خدا و رسولش را نافرمانى كند، به ضلالتى آشكار گمراه شده است».[6] نزول این آیه قرآن و همچنین رضایت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) به این ازدواج سبب شد که زینب با این وصلت موافقت کند. بعد از گذشت مدتی، این ازدواج به خاطر اختلافاتی که بین زید و حارثه به وجود آمده بود به طلاق کشید[7] و پس از طلاق، حضرت از زینب خواستگاری کرد و او نیز خوشحال شد و به همسری پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در آمد.[8]
اکنون دو سوال در مورد این ازدواج به ذهن میرسد:
سوال اولی اینکه، چرا رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) زینب را به همسری زید بن حارثه در آورد؟
دوم اینکه چرا پس از طلاق این دو رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) زینب را به همسری خود برگزید؟
برای پاسخ به این سوالات باید زید بن حارثه را بشناسیم و نسبت وی را با رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) را مورد بررسی قرار داده و سپس به دو سوال مطرح شده پاسخ دهیم.
«زید بن حارثه کلبی» در هشت سالگی به همراه مادرش به دیدار اقوام خویش میرود و در آن زمان، قبیله مادری وی مورد هجوم دشمنان قرار میگیرد و زید و تعدادی از افراد قبیله به اسارت دشمن در میآیند و بعد از مدتی زید به عنوان برده، به فروش میرسد و حضرت خدیجه(سلاماللهعلیها) وی را خریداری کرده و به پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) هدیه میدهد.[9]
در موسم حج زید بعضی از مردم قبلیه خویش را دید، و به این وسیله خبر سلامتی خویش را به پدرش رسانید. زمانی که پدر وی از این داستان آگاه شد به نزد رسول گرامی اسلام(صلیاللهعلیهوآله) آمد و تقاضای آزادی او را از ایشان داشت؛ حضرت نیز زید را میان ماندن نزد خودش و بازگشت به سوی قبیلهاش مخیر کرد، زید ماندن نزد پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را برگزید، و در مقابل درخواستهای پدرش اینگونه پاسخ داد: «من از آن وقتی که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را دیدهام، دیگر هرگز کسی را بر آن حضرت اختیار نخواهم کرد» زمانی که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) این جمله را از زید شنید، او را در میان مردم آورد و فرمود: «زید فرزند من است».[10] و با این جمله حضرت، زید را به عنوان پسر خوانده خود انتخاب کرد.
اکنون با توجه به مطالبی که بیان شد به پاسخ دو پرسش مطرح شده باز میگردیم:
پاسخ سوال اول: رسول گرامی اسلام(صلیاللهعلیهوآله) در بیست و سه سالی که برای تبلیغ دین مبین اسلام زحمت کشیدند، بسیار تلاش کرد سنتهای جاهلی را از میان مسلمانان از بین ببرند، این ازدواج نیز راهکاری عملی در جهت از بین بردن یکی از رسوم جاهلی عرب بود، رسمی که برتری افراد را ثروت و اصل و نسب خویش میدانست، به همین خاطر حضرت تلاش کرد تا با ازدواج زید که مُهر غلامی بر پیشانی داشت و زینب که از خاندان اشراف و پردهدار کعبه محسوب میشود این رسم را باطل کند. این ازدواج به خاطر عللی به طلاق منجر شد.
پاسخ سوال دوم: جدایی برای دختر عمه پیامبر بسیار سنگین بود چون طلاق دهنده او به ظاهر یك برده آزاد شده بود، گر چه از نظر معنوی، زید دارای مقامات بلندی بود. زینب كه از زنان مهاجر و از خانوادههاى شریف مكه بود و پس از طلاق در مدینه و دور از بستگان نزدیك و در شهر غربت به سر مىبرد؛ به همین خاطر در اندوه و ماتم فرو رفت و چنانكه گفتهاند بسیار مىگریست و از سوی دیگر خداى تعالى پیغمبر را مأمور ساخت براى از بین بردن سنت جاهلیت كه ازدواج با زن پسر خوانده را مانند ازدواج با زن فرزند رسمى جایز نمىدانستند، زینب را به ازدواج خویش در آورد؛ آنچنان که خداوند متعال در سوره احزاب به نکته اشاره میکند و میفرماید: «فَلَمَّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ حَرَجٌ في أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا[احزاب/37]پس همين كه زيد بهره خود از آن زن گرفت، و طلاقش داد، ما او را به همسرى تو در آورديم، تا ديگر مؤمنان نسبت به همسر پسر خواندههاى خود وقتى مطلقه مىشوند، دچار زحمت نشوند، و آن را حرام نپندارند، و امر خدا سرانجام شدنى است».
اکنون با توجه به این نکات، به این حقیقت رهنمود میشویم که این اتهامات در حقیقت راهکاری است برای ضربه زدن به اسلام، و الا تمام شرایط برای اینکه رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) با زینب ازدواج کند وجود داشت، و هیچ نیازی نبود که زید در این زمینه ورود پیدا کند. چرا که همانگونه که در بالا به آن اشاره شد، زینب زمانی که رسول گرامی اسلام(صلیاللهعلیهوآله) به خواستگاریش رفت، به گمان اینکه رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) برای خویش این خواستگاری را انجام میدهد، به آن پاسخ مثبت داد، و از سوی دیگر اگر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)(نعوذبالله) به زینب نظر داشت، زمانی که وی هنوز به ازدواج زید در نیامده بود این درخواست را ارائه میداد، چرا که زینب در آن زمان هنوز دوشیزه بود، به همین خاطر رغبت بیشتری به وی بود. تمام این داستان، در حقیقت راهکاری بود که پیامبر برای هدایت جامعه از سنتهای جاهلی به سوی سنتهای الهی انجام داد، از اینرو در مرحله اول، رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) تلاش کرد که سنت برتری بر اساس ثروت و اصل و نسب را رد کند و در مرحله دوم، این سنت جاهلی را مورد انکار قرار دهد که فرزند خوانده مانند فرزنده اصلی است.
_____________________________________
پینوشت
[1]. ابنسعد، الطبقاتالکبری، چاپ احسان عباس ج 8،ص 101؛ ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1387/ 1967، ج 9، ص 242.
[2]. الفاکهی، اخبار مکه، به کوشش ابن دهیش، بیروت، دار خضر، ۱۴۱۴ق، ج۵، ص۱۵۱ / محمد الفاسی، شفاء الغرام، به کوشش مصطفی محمد، مکه، النهضة الحدیثه، ۱۹۹۹م، ج۲، ص۵۱-۵۲.
[3]. ابنسعد،همان، ج 8، ص 101/ ابنابیالحدید،همان، ج 9، ص 242.
[4]. ابنهشام، السیرةالنبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم آبیاری و عبدالحفیظ شلبی ،بیروت، بیتا،ج 2، ص114؛ ابنسعد،همان، ج 8، ص 101؛ شمسالدین محمدبن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، (چاپ اختصارات)، ج 2، ص 211.
[5]. ابنسعد،همان، ج 8، ص 101؛ سلیمانبن احمد طبرانی، المعجمالکبیر، چاپ حمدی عبدالمجید سلفی،موصل 1405/ 1984، ج 24، ص 39ـ 40، 45؛ ابونعیم احمدبن عبدالله اصفهانی، حلیةالاولیاء و طبقاتالاصفیاء ،بیروت 1387/ 1967، ج 2، ص 51.
[6]. علامه طباطبایی،ترجمه تفسیر المیزان، دفتر انتشارات اسلامي، ج16ص480.
[7]. ابنسعد،همان، ج 8، ص 114؛ احمدبن یحیی بلاذری، أنسابالأشراف، چاپ محمود فردوس عظم ،دمشق 1997/1418، ج 1، ص 521؛ یوسفبن عبداللهبن محمد مشهور به ابنعبدالبر، الاستیعاب فی معرفةالأصحاب، چاپ علی محمد بجاوی ،بیروت 1412، ج 4، ص 1849.
[8]. ابنحجر عسقلانی، الاصابة فی تمییزالصحابة، چاپ علی محمد بجاوی، بیروت 1412/ 1992، ج 7، ص 667 ؛ابنهشام،همان، ج 2، ص 646.
[9]. بلاذری، همان، ج۱، ص۴۶۷.
[10].بلاذری، همان، ج۱، ص۴۶۸-۴۶۹: ابن هشام، همان، ج۱، ص۲۴۸.