شیوه صالحان و علما درمورد امر به معروف

13:32 - 1391/12/12
عثمان بن عفان مي خواست ابوذر غفاري، شاگرد مكتب اهل بيت عليهم السلام را به علت امر به معروف و نهي از منكر و خروش بر عليه ناعدالتي هاي موجود جامعه، از مدينه به ربذه تبعيد كند.
امر به معروف

الف. ابوذر غفاري
عثمان بن عفان مي خواست ابوذر غفاري، شاگرد مكتب اهل بيت عليهم السلام را به علت امر به معروف و نهي از منكر و خروش بر عليه ناعدالتي هاي موجود جامعه، از مدينه به ربذه تبعيد كند. بدين جهت، ابوذر را در حالي كه از ناتواني بر عصايي تكيه كرده بود، به دربار عثمان آوردند. ابوذر هنگام ورود، مشاهده كرد كه در مقابل خليفه، صد هزار درهم موجود است و ياران و بستگان و اطرافيانش گرد او ايستاده اند و با چشم طمع به آن پولها مي نگرند و انتظار دارند كه عثمان آنها را در ميان آنان تقسيم كند.

ابوذر به عثمان گفت: اين پولها از كجا آمده است؟ عثمان پاسخ داد: عوامل حكومت اينها را از برخي نواحي آورده اند. صد هزار درهم است. منتظرم كه همين مقدار هم برسد، بعد در مورد آن تصميم بگيرم. ابوذر گفت: اي عثمان! آيا صد هزار درهم بيشتر است يا چهار دينار؟

عثمان گفت: خوب، معلوم است صدهزار درهم!

ابوذر گفت: اي عثمان! آيا به ياد مي آوري هنگامي كه من و تو، شبي به حضور حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله رسيديم و آن حضرت را محزون و اندوهناك ديديم؟... آن شب گذشت و ما صبح دوباره به حضور مبارك حضرت رسول صلي الله عليه وآله رسيديم و پيامبرصلي الله عليه وآله را با لبي خندان و چهره اي شادمان يافتيم. من عرض كردم: پدر و مادرم به فداي تو! شب گذشته به حضورت آمديم، غمگين و ناراحت بودي؛ اما امروز تو را خندان و خوشحال مي بينيم، علت چيست؟

پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: بلي، درست است. شب گذشته از بيت المال مسلمين چهار دينار نزدم بود و آن را تقسيم نكرده بودم و بيم آن داشتم كه مرگم فرا رسد و حقوق مردم در گردنم باشد؛ اما صبح امروز آن پولها را بين اهلش تقسيم كردم و راحت شدم. (1)

ب. آية اللّه شهيدي تبريزي
آية اللّه ميرزا فتاح شهيدي به عنوان يك فقيه وارسته و به حق پيوسته، هيچ گاه با ستمگران سرسازش نداشت و در فرصتهاي مختلف نارضايتي و مخالفت خود را ابراز مي داشت و به اين آيه شريفه عمل مي كرد كه: "وَ لا تَرْكَنُوا إِلَي الَّذينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ"؛(2) "و بر ظالمان تكيه نكند كه موجب مي شود آتش شما را فرا گيرد."

در اينجا چند نمونه از مخالفتها و ناسازگاريهاي وي را با ستمگران و رژيم طاغوت مي خوانيم كه هر يك از آنها نمونه هاي بارزي از عمل به اصل امر به معروف و نهي از منكر است و همواره در متن زندگي عالمان را ستين قرار دارد:

در سال 1331 ش قرار بود كه انتخابات طاغوتي دوره هفدهم مجلس شوراي ملي انجام گيرد. جمعي تلاش كردند تا با شركت در آن، به رژيم شاه و عوامل آن مشروعيت بخشند. مرحوم آية الله شهيدي به مخالفت برخاست و با بيانات روشنگرانه و مثالهاي متنوع، مردم را از شركت در آن بر حذر داشت.
يكي از شاگردان وي مي نويسد:

"روز جمعه بود، من و رفيقم ميرزا صادق و حاج ميرزا علي داماد در گوشه اتاق نشسته بوديم و آقاي شهيدي بالاي اتاق مشغول مطالعه بود كه سيّدي معمم وارد شد و گفت: آقا! استاندار (دكتر منوچهر اقبال) در بيرون در، اجازه شرفيابي مي خواهند. فرمود: من با استاندار كاري ندارم. سيد از بس اصرار كرد، آقاي شهيدي ساكت شد. استاندار آمد. آقاي شهيدي در مورد اعمال خلاف شرع و خلاف قانون به سرزنش و توبيخ استاندار پرداخت و او را مقداري نصيحت كرد. پس از ختم سخنان آقاي شهيدي، استاندار بدون اينكه چيزي بگويد، برخاست و رفت."

علّامه جعفري رحمه الله در خاطرات خود مي گويد:
"روزي شاه براي مرحوم آقا ميرزا فتاح شهيدي 30 هزار تومان (به عنوان هديه) مي فرستد. مرحوم شهيدي قبول نمي كند. افراد دربار مي گويند: اين پولي كه ما آورديم، مي دانيم كه مورد نياز شما نيست؛ آن را بگيريد و به طلبه ها بدهيد! ميرزا گفته بود: اگر طلبه ها از اين پولها مصرف كنند، ديگر طلبه نمي شوند."
استاد جعفري رحمه الله در خاطره ديگري مي گويد:

"محمد رضا شاه به تبريز رفته بود. عده اي از بزرگان حتي بعضي از روحانيون مشهور تبريز به ديدن ايشان رفته بودند. چند تن از اطرافيان دربار، به خدمت آية اللّه شهيدي رسيده، از ايشان خواهش مي كنند كه او نيز به ديدن شاه برود. وي براي اينكه آنها را متقاعد كند، مي گويد: آقا جان! من يك دهاتي هستم؛ مرا چه به شاه! آنها هر چه اصرار مي كنند، وي اين جمله را تكرار مي كند [و با امتناع خويش عملاً عدم مشروعيّت شاه را اعلام مي كند]." (3)

ج. آية الله حاج آقا حسين قمي
پس از انتشار كتابهاي كسروي - كه در برگيرنده افكار انحرافي و ضد ديني بود - عكس العمل هاي متفاوتي از سوي مرزبانان مكتب تشيع و مردم معتقد به مقدّسات ديني صورت پذيرفت و با آمدن كتابهاي كسروي در حوزه علميه نجف اشرف و كربلا، سيد مجتبي نوّاب صفوي نزد مراجع و اساتيد عالي مقامي همچون آية اللَّه العظمي حاج آقا حسين قمي و علامه اميني رفته، كتابهاي ضد ديني كسروي را با اظهار ناراحتي و تأسف، به آنان نشان داد و منتظر تصميم و اقدام آن حافظان حريم دين گرديد. حاج آقا حسين قمي پس از مطالعه كتابها، احمد كسروي را مرتد دانسته، حكم ارتداد وي را صادر كرد.

نواب صفوي به حكم وظيفه ديني خويش، با تصميمي قاطع درس و مدرسه را رها ساخته، به سرعت به وطن باز گشت تا آن نابخرد را به سزايش برساند. او در روز 24 ارديبهشت 1324 به قصد كشتن كسروي به همراه اسلحه كمري عازم خانه كسروي گرديد. پس از برخورد با وي، او را نشانه گرفت؛ اما اين حركت شجاعانه، ناكام ماند و كسروي جان سالم به در برد.
پس از وقوع اين حادثه، نوّاب دستگير شد ؛ امّا با فشار طبقات مردم - به خصوص روحانيون - آن مجاهد خستگي ناپذير آزاد شد و پس از آزادي، زمينه قتل كسروي را طرح ريزي كرد. در نهايت، روز 20 اسفند 1324 سيد حسين امامي به همراه برادر خود سيد علي محمد، بنا به توصيه نوّاب، پيشتاز شدند و كسروي را به سزاي اعمال ننگينش رساندند. (4)

د. آية اللّه حاج شيخ محمد تقي بافقي(5)
آية اللّه حاج شيخ محمد تقي بافقي، يكي از دانشمندان بزرگ و جليل القدر و متخلّق و صاحب مقامات بود. او فردي دل سوز و خيرخواه جامعه بود و نسبت به اجراي احكام الهي، پافشاري مي كرد و در انجام فريضه امر به معروف و نهي از منكر، شهامتي بي نظير داشت.

آية اللّه بافقي در انجام امر به معروف و نهي از منكر كوشا بود و در هر محفلي سخن از شهامت ايشان، در فريضه نهي از منكر شنيده مي شد. گروهي به عوامل رژيم طاغوت گزارش دادند كه وي، مانع آزادي مردم است و مردم را از بعضي كارها نهي مي كند. دولت ظلم هم جهت پيشگيري از انجام اين كار، اطلاعيه اي صادر كرد. بر اساس اين اطلاعيه، خاطيان كه عبارت بودند از آمرين به معروف و ناهيان از منكر، تحت پيگرد قانوني قرار مي گرفتند.

برخي از متديّنين با آگاهي از اين اطلاعيه، از اين عمل دست برداشتند؛ امّا وقتي خبر به آية اللّه بافقي رسيد، غيورانه دست به اقدام زد و در نخستين قدم، به عموم اقشار و اصناف پيغام داد و تأكيد كرد كه بايد همگي سه ساعت مانده به غروب آفتاب، در صحن بزرگ حاضر شوند. اين خبر به سرعت در شهر پيچيد. مغازه ها را بستند و مأمورين در راهها به حفظ نظم، مبادرت كردند. گويي شهر در اعتصاب عجيبي فرو رفت.

در اين ميان، آية اللّه بافقي با شجاعت و قوّت قلب به همراه عدّه اي كه اطراف او را گرفته بودند، وارد صحن بزرگ حضرت معصومه عليها السلام شد. هنگامي كه او داخل صحن شد، جمعيت زيادي گرد آمده بودند. وي بلافاصله بر فراز منبر رفت و آيه شريفه: "وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ"(6) را براي انبوه حاضران، قرائت كرد

و سخناني به اين مضمون اظهار داشت: "امر به معروف و نهي از منكري كه ناشي از حسّ مسئوليت باشد، هر فرد مسلماني، به ويژه بر علما و طلاب علوم ديني كه مجريان قانون الهي و اين اصل محكم شريعت مي باشند، واجب و لازم است و هيچ كسي را حق ردّ و منع آن نيست. دولت جابر هم نمي تواند از چنين قانوني جلوگيري نمايد و خودش هم لياقت اجراي آن را ندارد؛ زيرا علم و آگاهي به موارد امر و نهي و همچنين نسبت به كيفيّت آن لازم است و دولت و مأمورين، جاهل به آن هستند."
سپس فرياد زد: "آيا در ميان شما يك آدم حسابي وجود ندارد كه جواب اين فراعنه را بگويد؟"

اين سخنان كوبنده، دولت جابر را چنان به وحشت افكند كه بلافاصله اطلاعيه ها را جمع آوري كرد و وظيفه ارشاد و امر به معروف و نهي از منكر را به علما باز گرداند. (7)

پی نوشت
1) تفسير صافي، ملا محسن فيض كاشاني، بيروت، مؤسسة اعلمي، ج 1، صص 154 - 155.
2) هود / 113.
3) گلشن ابرار، مقاله نگارنده، قم، نشر نور السجادعليه السلام، 1384 ش، ج 4، ص 405.
4) خاطرات ماندگار از خوبان روزگار، قم، نشر فرهنگ اهل بيت عليهم السلام، 1385 ش، ص 61.
5) آية اللّه حاج شيخ محمد تقي بافقي، يكي از عالمان با اخلاص و فداكار، در سال 1292 ه . ق ديده به جهان گشود. وي به سرعت، مراتب دانش و تقوا را طي كرد و در شهرهاي قم و تهران منشأ آثار و خدمات ارزنده اي بود. شاگردان زيادي به ويژه در زمينه اخلاق علمي و عملي پرورش داد و در سال 1365 ه . ق در سن هفتاد و سه سالگي، ديده از جهان فرو بست و در حرم حضرت معصومه عليها السلام مدفون گرديد.
6) آل عمران / 104: "بايد از ميان شما، جمعي دعوت به نيكي و امر به معروف و نهي از منكر كنند."
7) خاطرات ماندگار، ص 70.
ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره92

منبع: سایت ذی طوی

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
9 + 11 =
*****