تضاد فرهنگیه خونواده ها......

12:32 - 1393/01/17

من همیشه به بقیه مشاوره میدم آروم میشم چون حس میکنم مشکلاته منو هیچکس غیر از خدا نمیتونه حل کنه تو خونواده ای دنیا اومدم که دوطرف 180 درجه باهم اختلاف فرهنگی دارن تا 6 سالگی خونه مادر پدرم زندگی میکردیم و خیلی تحت تاثیر خونواده پدرم هستم ...

مشخصات خونواده پدری :سخت گیر .مقرراتی .به شدت مذهبی .به شدت پایبنده اصول.خیلی مبادیه آداب و حساس.تحصیلات خیلی براشون مهمه به طوری که زیر لیسانس یعنی ترک تحصیل .وضعیت مالی خوب .از خونواده های اصیل و سرشناس شیراز.خیلی شغلا از نظرشون افت داره .موافق با حکومت الان. خیلی رو من حساس هستن

مشخصات خونواده مادر:در مورده مذهب اصلا همه انتخاب با خودشونه که اکثرا خیلی براشون مهم نیست و حتی مسخره میکنن مدهبیارو.وضعیت مالیشونم زیره متوسطه همشون اصلا از نظره سیاسی که بهتره نگم چون کاملا مخالفن شدید.تحصیلات ندارن اکثرا سه تا دایی دارم فقط یکیش تحصیلات داره و شاغله اون دوتا فقط شانس آوردم سالم هستن و الهی شکر شریف ولی یا بیکار هستن یا گاهی راننده کامیون البته بگم تحصیل کرده هم زیاد هست این طرف ولی متاسفانه این دوتا داییم معضل شدن چون اون یکی داییمم شغله بالایی داره و خیلی عالی زندگی میکنه مشکله

وضعیت من تو این خونواده من خیلی به خونواده پدری وابسته بودم ولی مامانبزرگ و بابا بزرگم که فوت شدن رابطه ها کم شد همشون الان نوه دارن و بزرگ خاندان هستن برا خودشون 6 تا عموم یه عموی بابا دارم که واقعا مثله بابا بزرگم دوسش دارم توی خونواده مادریم واقعا راحت نیستم همه میدونن حتی مامانمو مامانبزرگ بابابزرگ خونواده مادری با منو بابامو داداشم خوب حرف نمیزنن گاهی مسخرمون میکنن که البته من چون یکم حاضرجوابم الان من باشم چیزی نمیگن (الان ارتباطمون با طرف مادری بیشتر شده که من اصلا راضی نیستم دارم )

من مشکلی با این زندگی ندارم زیاد ولی خواستگارام مشکل پیدا میکنن اکثره خواستگارام از طرف خونواده پدری یا از شناختی که از اون طرف دارن میان و خونواده های سرشناسو مذهبیو یکم سخت گیر هستن یعنی فرهنگی که من باهاش راحتم ولی وقتی خونواده این طرفو میبینن ایراد میگیرن از طرف دیگه نه خودم نه بابام نه مامانم اصلا جز این مدل خواستگار نمیپسندیم آخه تو شیراز همه یا این طرفی هستن یا اون طرفی حده وسط دیگه وجود نداره الان یه خواستگار اصفهانی دارم خونوادش دقیق با خونواده پدرم سازگار هستن ولی میگن با خونواده مادرم مشکل دارن(به خواستگارم گفتن)ما الان موندیم نمیدونیم چکار کنیم (منو خواستگارم)خواستگارم خیلی داره تلاش میکنه بنده خدا زندگی نداره دیگه به خاطره این قضیه الان یه ساله هر دوماه یه بار فرصتشو تمدید میکنه خونواده من البته خیلی بهش امیدی ندارن و خواستگار راه میدن ولی من دلم نمیخواد ناامید بشم خیلی دوراهیه سختیه تا حالا خیلی با این موارد روبرو شدمو ترجیح دادم جواب منفی بدم دردسر نکشم ولی میدونم احتمال زیاد همیشه همینطوره

پاسخ 3/5/93

سلام

دوستان نظرات خوبی رو مطرح کردن و امیدوارم شما هم تا الان مشکلتون حل شده باشه

اما به طور کلی عرض کنم که شما برای انتخاب همسر چاره ای جز اینکه همسری رو انتخاب کنی که مخالف اعتقادات مادرت و خونواده مادرت باشه نداری چون تناسب خواستگار با شما در زمینه فکری اعتقادی اخلاقی و رفتاری از مهمترین مسائله و اگه بخوای به خاطر ترس از مخالفت های احتمالی قیدش رو بزنی یا کوتاه بیای در آینده مشکلات بیشتری برات ایجاد میشه.

بنابرای شما در این مسئله شک نکن.

منتها برای اینکه مشکلات به حداقل برسه و به دعوا و جر و بحث کشده نشه شما هم نسبت به خونوادت و هم نسبت به خواستگارت و خونوادش باید مدبرانه عمل کنی. در مقابل خواستگارت و خونوادش باید طوری رفتار کنی که نشون بدی به هیچ وجه موافق رفتار خونواده مادریت نیستی و تمام سعیت اینه که تا حد امکان رابطت باهاشون زیاد نشه. البته در کنار این همنوطور که تا الان هم انجام دادی به هیچ وجه نباید بذاری عشق شما نسبت به طرف برملا بشه به خصوص جلوی خونواده اونا چون این مسئله مخالفت هر دو طرف رو تشدید میکنه. بعلاوه اینکه هر چی شما در این مرحله بتونی عقب نشینی کنی، میل و انیگیره طرف برای راضی کردن خونوادش بیشتر میشه و خونوادش هم این تفکر که شما میخوای خودت رو به پسرشون غالب کنی رو نخواهند داشت. لذا حتما به این مسئله توجه کن.

در مورد خونوادت هم بهترین راه اینه که با مادرت صحبت کنی و بهش بگی اینکه من و شما توی اعتقاداتمون با هم اختلاف داریم روشن و واضحه اما شما مادر منی و من از شما انتظار دارم خوشبختی من رو با چیزهای دیگه عوض نکنی. من نمیتونم با کسی ازدواج کنم که مثل خودم نباشه و اگه ازدواج هم بکنم میدونم در آینده به مشکل میخوریم. برای همین ازت میخوام کمکم کنی کسی رو از بین خواستگارام انتخاب کنم که خوشبختی من رو ضمانت کنی و کسی نمیتونه این کار رو بکنه مگر اینکه از لحاظ فکری اعتقادی و اخلاقی و رفتاری با من یکی باشه و ...

پیروز و سربلند

http://btid.org/node/27684

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 2 =
*****
تصویر س م ی ه

سلام هانا جون
واقعا تو شیراز تفاوت فرهنگی بیداد میکنه یکی زیادی بالاست یکی زیادی پایینه یکی زیادی غنی یکی زیادی فقیر. نظرمن اینه که زندگی راحت بستگی
به کسی داره که باهاش زندگی میکنی من زن داداشم ازخانواده سطح پایین
بودن ماهم شدید مخالف بودیم ولی داداشم بعداز ازدواجش اجازه نداد کلمه ای بدبگیم یاتوهین کنیم یاتو زندگیشون دخالت کنیم الان بهترین زندگی رو دارن

تصویر هانا
نویسنده هانا در

حرفتون درست ...مرسی عزیزم این مال خیلی وقته تموم شد قضیه cheeky

تصویر امین-مشاور ازدواج

سلام

دوستان نظرات خوبی رو مطرح کردن و امیدوارم شما هم تا الان مشکلتون حل شده باشه

اما به طور کلی عرض کنم که شما برای انتخاب همسر چاره ای جز اینکه همسری رو انتخاب کنی که مخالف اعتقادات مادرت و خونواده مادرت باشه نداری چون تناسب خواستگار با شما در زمینه فکری اعتقادی اخلاقی و رفتاری از مهمترین مسائله و اگه بخوای به خاطر ترس از مخالفت های احتمالی قیدش رو بزنی یا کوتاه بیای در آینده مشکلات بیشتری برات ایجاد میشه.

بنابرای شما در این مسئله شک نکن.

منتها برای اینکه مشکلات به حداقل برسه و به دعوا و جر و بحث کشده نشه شما هم نسبت به خونوادت و هم نسبت به خواستگارت و خونوادش باید مدبرانه عمل کنی. در مقابل خواستگارت و خونوادش باید طوری رفتار کنی که نشون بدی به هیچ وجه موافق رفتار خونواده مادریت نیستی و تمام سعیت اینه که تا حد امکان رابطت باهاشون زیاد نشه. البته در کنار این همنوطور که تا الان هم انجام دادی به هیچ وجه نباید بذاری عشق شما نسبت به طرف برملا بشه به خصوص جلوی خونواده اونا چون این مسئله مخالفت هر دو طرف رو تشدید میکنه. بعلاوه اینکه هر چی شما در این مرحله بتونی عقب نشینی کنی، میل و انیگیره طرف برای راضی کردن خونوادش بیشتر میشه و خونوادش هم این تفکر که شما میخوای خودت رو به پسرشون غالب کنی رو نخواهند داشت. لذا حتما به این مسئله توجه کن.

در مورد خونوادت هم بهترین راه اینه که با مادرت صحبت کنی و بهش بگی اینکه من و شما توی اعتقاداتمون با هم اختلاف داریم روشن و واضحه اما شما مادر منی و من از شما انتظار دارم خوشبختی من رو با چیزهای دیگه عوض نکنی. من نمیتونم با کسی ازدواج کنم که مثل خودم نباشه و اگه ازدواج هم بکنم میدونم در آینده به مشکل میخوریم. برای همین ازت میخوام کمکم کنی کسی رو از بین خواستگارام انتخاب کنم که خوشبختی من رو ضمانت کنی و کسی نمیتونه این کار رو بکنه مگر اینکه از لحاظ فکری اعتقادی و اخلاقی و رفتاری با من یکی باشه و ...

پیروز و سربلند

تصویر fmahtab
نویسنده fmahtab در

هانا جون مشکل شما برطرف شد؟

چه کردی با خواستگارت؟

تصویر ehsan.1992
نویسنده ehsan.1992 در

اوه این چیزا طرف ما زیاده!خانواده منم همینطورن!!!مهم نباشه بابا برات!!!بیخیال!من سالی1بار دایی هآمآ میبینم!

تصویر سیتاخانم

هانا جان بزرگترین اشتباه رو پدر و مادرت کردن که با کفو هم ازدواج نکردن...

اما الآن هم نمیشه کسی رو توبیخ کنیم به خاطر اشتباهی که در گذشته انجام داده...

سعی کن دل پدر و مادرتو بدست بیاری اون آقا هم درست نیست که پیش خانوادش زیاد از عشق و علاقش بگه این خانوادشو بیشتر حساس می کنه.

بهتره هر دو تون رو ارتباط درست با پدر و مادرتون کار کنین و از اونا راه حل بخواین.

هر کدومتون هم به خانواده خودش بپردازه. زیاد اجازه تماس گرفتن هم بهش نده که بعدا برای خودت بد میشه عزیزم.

تصویر هانا
نویسنده هانا در

پدر و مادرم هم کفو بودن دایی های مادرم استاده دانشگاه و تاجر هستن و مدهبی پدر بزرگم چند سال پیش ورشکست شدتقصیر پدر بزرگمه که فک میکرد میتونه تا ابد خرج پسراشو بده برا همین برا هیچی بهشون سخت نگرفته بعد از ورشکستی  خیلی وضعیته زندگیشون بد شد این دوتا داییم هنوز میخوان مثله قبل راحت زندگی کنن و پدرشون خرجشونو بده(هر دو متاهل هستن) و واقعا پدر بزرگم نمیتونه ولی خیلی پسراشو دوس داره هرچقدم ما بهش میگیم ولشون کن خرجشونو نده تا خودشون یه کاری پیدا کنن راضی نمیشه sadپدر بزرگ مادر بزرگم نماز میخونن ولی شب و روز پای ماهواره هستن و کلا تحت تاثیر ماهواره خیلی سیاسی شدنو اصلا کاری به مذهب ندارن حتی بدبین هم شدن و مذهبیارو مسخره میکنن پدره من سید حتی به جایی رسیده به ماها چی میگن اونموقع ها حداقل سید احترام داشت برا همین من اصلا خونواده مادریمو دوس ندارم ولی چون پدر و مادر مامانم هستن احترامشون واجبه و نمیشه ارتباطاتو قطع کرد دلم میخواد برم سمت خونواده پدریم ولی نمیدونم چطوری آخه اونا سرشون شلوغ شده منم یه دختر عمو بیشتر ندارم ولی هرچقد فک میکنم بازم نمیفهمم آخه به من چه کی چکار کرده مگه تقصیره منه آخه؟

بابای خواستگارم فرهنگیه تحصیلات و شغل خیلی براش مهمه باباش بزرگه خونوادس و به جز این از خونواده های سرشناس اصفهان هستن اینم پسر آخریه خیلی برا ازدواجش میخوان سنگ تموم بذارن 
 

تصویر هانا
نویسنده هانا در

خونواده من نمیدونن که اونا مخالف هستن فقط مامانم یکم خبر داره که دلایلشو هم بهش نگفتم ولی با شناختی که از خونوادم دارم فقط با احترامه زیاد از طرفه اونا راضی میشن اگر احساس کنن نارضایتی وجود داره قبول نمیکنن....اونا خونواده محترمی هستن مخالفتاشونو فقط به خواستگارم گفتن هیچوقت بی احترامی نمیکنن ولی من نگرانه آینده هستم دیشب دوباره به آقای خواستگار جواب منفی دادم ولی خودم خیلی ناراحتم هر چند میدونم اون هنوز ناامید نشده واقعا ...خیلی پسره خوبیه تا حالا با هیچکس انقد هم فکر نبودم نمیدونم چی بشه مرسی از نظراته همگی ممنونم من سپردم دسته خدا هر طور صلاح میدونه تا الان ما تلاشمونو کردیم 
 

تصویر sahel
نویسنده sahel در

سلام هانا جان الان مشکل شما با خانواده خودته یا خانواده اون اقا؟یعنی هر 2خانواده مخالفند؟

تصویر هانا
نویسنده هانا در

پس به نظره شما ما تضاد فرهنگی نداریم؟؟؟ازدواج کنیم بدبخت نمیشیم؟؟میتونیم جلو درگیری هارو بگیریم ؟؟
 

تصویر tara_parsa
نویسنده tara_parsa در

نه انشاله كه خوشبخت و خوشحال زندگي كنيد
 

تصویر هانا
نویسنده هانا در

آره تارا جون حسابی حرفای ناامید کننده میزنن کله تفکراتتو بهم میریزن طوری که مطمئن میشی بدونه هیچ دلیله قانع کننده ای آینده ات تباهه و هیچ راهی نیست بعدش طوری میگن حالا دیگه خودت میدونی انگار راهی هم برامون باقی مونده
 

تصویر tara_parsa
نویسنده tara_parsa در

آخ امان از اون وقتيكه مامانم ميگه ببين به خاطراين20000 تا دليل من وبابات قبول نداريما ، ولي حالا خودت ميدوني ...!laugh

تصویر عروس اشک های شبانه

تارا جون شما راست میگی. ولی  به نظرم خانواده ها شاید 20 درصد در یک ازدواج سهم داشته باشن.بعضی ها 20 درصد رو میکنن 90 درصد!!!!!!

تصویر هانا
نویسنده هانا در

آقا سعید منم الان یک سال و نیم هست که گذاشتم خودش مسائلو حل کنه ولی خونوادش بی مورد ایراد میگیرن آخه اگر منطقی بود حرفشون منم قبول میکردم خونوادش نمیدونن من از مخالفتاشون خبر دارم

عروس اشک های شبانه عزیزم گویا ظاهرا خونواده ها هر چقد بیشتر ببینن بچه هاشون احساس داره به یه نفر بیشتر ایراد میگیرن و مخالفت میکنن بهش میگن تو بوی عشق بهت خورده فعلا مست شدی منم میترسم که اون الان احساساتی تصمیم بگیره بعد از ازدواج عوض بشه

تارا جان دقیقا من از حرفای خاله زنکی و چشم و هم چشمی نمیترسم بلاخره خودم میتونم یه کاریش کنم ولی از اینکه بخوان رفتاری کننو مادرمو ناراحت کنن میترسم چون مادرم هنوز از کلی از جریانات خبر نداره کلی برا این قضیه به من ایراد میگیره و ازشون دلگیر شده

تا حالا چند بار خواستم جواب منفی بدم تا تموم بشه و اون انقد اذیت نشه ولی قبول نکرده و خودمم میدونم هیچوقت با کسی انقد هماهنگ نمیشم از هر لحاظ...نمیدونم احتمالا چند وقته دیگه بیان خونمون ولی نمیدونم باهاشون چه رفتاری داشته باشم یا اصلا حق با کیه همه میگن حق با منه ولی خودشون اصلا اینطور فک نمیکنن 
 

تصویر tara_parsa
نویسنده tara_parsa در

ببخشيد عروس جان بايد ببيني نظر مادر آقاي دامادهم واقعا همينه بعد نظر خود دختر و مادر دخترم درمورد طرف مقابلم همينه واسه خيلي ازخانواده هاي سنتي و نكته بين اينچيزا خيليم مهمه اينكه گفتين خيلي قشنگه ولي بيشتر استثنا يا درحد شعاره توي ايران بارفت و آمد بعضي خانواده ها تعداد جمعيت و ازدواجاي سنتي كه هنوزم هست نميشه به راحتي بگي فقط دوتاآدم وصلت ميكنن بايد بگي چندتا خانواده وصلت ميكنن

تصویر هانا
نویسنده هانا در

آره برا ما هم همینه خیلی سنتی هستن خونواده ها میخوان 100 در 100 شبیه هم باشن خونواده ها نمیدونم چکار کنم گاهی میگم به سختیاش می ارزه و از پسش برمیام گاهی از وحشت از آینده شبا کابوس میبینم sadگاهی میگم این حرفا زودگذره و یه چند وقته دیگه این فرهنگ ها عوض میشه ولی گاهی هم میترسم چون سرعته تغییرش ظاهرا تو خونواده های ما زیاد نیستsad
 

تصویر عروس اشک های شبانه

اون آقا پسر باید به پدر مادرش بگه """"" من اون دختر رو اون قدر دوست دارم که بعد از ازدواج یه تیکه از وجود من میشه. حتی خانواده ی اون دختر برام به اندازه ی خود دختر اهمیت نداره تا برسه خانواده ی مادر دختر! """"

تصویر tara_parsa
نویسنده tara_parsa در

من هانارو تقريبا ميفهمم بعضي وقتا چيزايي رو كه توقعشو نداري وپيشبيني نمي توني بكني مشكلساز ميشن  البته خونواده ها و مسائلشونم با هم فرق دارن ها اينم بگم! يه حرف فلان خاله حسود زندگي آدمو تا چندماه جهنم ميكنه تا كي بگي بيخيال مهم نيست بخاطر بابابزرگ مريض و مادر دلنازك و ... هيچي نگي و تو خودت بريزي بعضي وقتا دلت ميخواد دل بكني از همه دلبستگيا... واقعا دلم ميخواد مثل اين اونورآبيا برم با يكي كه دوسش دارم يه جايي زندگيمو بكنم و يه گربه رو بكنم بچم وقتيم مردم تموم بشم برم پي كارم ...

تصویر عروس اشک های شبانه

هانا جان علاقه که باشه همه چی حله. وقتی هم دیگه رو دوست دارین دیگه بقیه چیزا خیلی اهمیت ندارن . آدم مگه چقدر با فامیل هاش در ارتباطه؟ سالی چند روز خانواده شوهرت خانواده مادرت رو  میخواد ببینه؟

تصویر هانا
نویسنده هانا در

تا بخواد همه مراسمای ازدواج رو رد کنیم آره میبینن مشکله ماهم همین مدته وگرنه بعدش که دیگه نمیبینن همو من فقط میخوام درگیری پیش نیاد از درگیری ها میترسم از اینکه غروره منو اونو بشکنن خونواده ها یا دلشون بشکنه خونوادهای دوطرف
 

تصویر آقا سعید

سلام هانا خانم

همیشه کامنت هاتون روقشنگ و واضح مینوشتین نمیدونم این متنتونرو چرا اینجوری نوشتین حس ترجمه گوگل به آدم دست میده :)) خیلی گویا نیست.

ولی در رابطه با مشکلتون عرض کنم من خودم شیرازیم و این موردی که شما گفتین یا اینوری یا اونوری رو قبول ندارم .چون من خیلی هارو سراغ دارم که نه اینوری هستن و نه اونوری و مثلا اینکه حتما مدهبی باشن و موافق حکومت و یا خیلی اهل اعتقادات نباشن و مخالف حکومت .در ضمن ما همیشه به زندگی و جهان اطرافمون با چشممون نگاه میکنیم حالا اگر یه موردیکه حتی به اندازه دونه گندم کوچیک باشه رو بیاریم جلو چشممون و از نزدیک نگاه کنیم همه دنیای اطرافمون همون دونه گندم میشه!!!

بنظرم قبلا هم یه سوالی در مورد رسم و رسومات اصفهانی ها و شیرازیها نوشته بودین و میگفتین خیلی فرق دارن .

بهرحال تو همه خانواده ها هم مذهبی وجود داره و هم بی قید و بند و اگر میخوای زندگی آیندتونو فدای این حرفها کنی که حتما باید دایی شما مثل پدرتون باشه و خاله پسره هم مثل خانواده پدریتون و غیره بنظر یه کار نشد میاد چون همینطور که قبلا هم گفتم توی همه خانواده ها بالاخره هم مذهبی پیدا میشه و هم غیر مذهبی.اتفاقا یکی از دوستای خودم هم خانوادشون عین شماست با این تفاوت که خانواده مادریشون فوق العاده مذهبی ولی خانواده پدریشون عادی و حتی بعضی از عمو هاو عمه هاشون بی قید و بند هستن ولی اینکه بخواد ازدواج نکنه بخاطر اقوام نبود و الانم خدارو شکر زندگی خیلی خوبی داره . مهم اینه که شما و همسر آیندتون از لحاظ عقیدتی و اخلاقی و فکری باهم تناسب داشته باشین و هیچ ربطی به خاله و عمه و دایی نداره

 

 

تصویر هانا
نویسنده هانا در

آقا سعید مشکله من اینه که میترسم بعد از ازدواج با این آقا خونوادش به خاطره این مسائل زخم زبون بزنن و اذیت کنن من واقعا نمیدونم چکار کنم دیشب یکم شورش کردم و حالم خوب نبود چون دیروز دوباره کلی درگیری پیش اومد به خاطره این قضیه و حتی خواستگارم جلو من گریه کرد و حتی پدرشو و مادرشو گریه انداخت ولی نمیدونم چرا این مسائلو انقد بزرگش میکنن دایی های من سنشو زیاد نیست هنوز 30 سالو تموم نکردن پسرای خوبی هستن هیچ اخلاقه بدی ندارن ...منو این آقا یه جوری با هم همفکرو هم عقیده هستیم که انگار با هم بزرگ شدیم ولی خونوادش نمیدونم چرا انقد سخت گیری میکنن البته من نذاشتم بفهمن که من از مخالفتاشون خبر دارم واقعا خیلی انتخاب سخته 
 

تصویر آقا سعید

هانا خانم به اونها ربطی نداره که بخوان زخم زبون بزنن

ینی چی که اونها بخوان بگن دایی هاتون چیکاره هستن و یا اعتقاداتشون چیه.واقعا برام سواله؟؟؟؟؟

هیچ ربطی نداره و تا حالا هم نشنیدم که به اقوام طرف گیر بدن.به پسره بگو اگه منو با همین اعتقادات و تفکراتی که دارم میخوای بیا جلو وگرنه برو به سلامت.اینجوری خودش تکلیفشو میفهمه و اگر زندگی با شما رو دوست داشته باشه همه تلاشششو میکنه تا خانوادشو راضی کنه.بزار خودش مشکلشو حل کنه

تصویر هانا
نویسنده هانا در

به نظرتون چکار کنم دوستان؟نظری دارید عایا؟