خلیفه اول در پاسخ به حضرت زهرا در حالی به حدیث «لانورث الانبیا ...» استناد می کند که اولا این حدیث را فقط خود او نقل کرده است و هیچ یک از صحابه و حتی خاندان پیامبر که از او ارث می برند نیز این حدیث را نشنیده اند و نکته دیگر مخالفت این حدیث قرآن کریم است که تصریح می کند که پیامبران نیز ارث به جا می گذارند.
در پست گذشته بیان کردیم که حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) برای گرفتن فدک از خلیفه اول، ادعای ارث کرد و استدلال ها و دلایل قرآنی ارائه کرد، اما ابوبکر با استدلال به یک روایت از نبی مکرم(صلىالّلهعليهوآله): «نحن معاشر الأنبياء لا نورث ما تركناه صدقة: ما انبیا ارث به جای نمی گزاریم، آن چه که از ما می ماند صدقه است» از پس دادن فدک خودداری کرد.
این استدلال و استناد ابوبکر به این حدیث، مخالف با آیات قرآن کریم میباشد که تصریح به ارث گذاشتن پیامبران می کند؛ از جمله اینکه قرآن کریم از زبان حضرت زکریا می فرماید: «يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا[مریم/6] از من ارث برد و از خاندان يعقوب [نيز] ارث برد و او را اى پروردگار من پسنديده گردان». و این آیه که می فرماید: «وَ وَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ[نمل/16] و سليمان از داوود ميراث يافت».
دانشمندان و متکلمان اهل سنت برای پاسخ به این اشکال و رفع اتهام از ابوبکر به یک بن بست و سردرگمی برخورده اند و پاسخ های گوناگونی به آن داده اند چنان که سعدالدین تفتازانی در این باره می نویسد: «از جمله ايرادهايى كه بر امامت ابوبكر گرفته شده اين است كه او با كتاب خدا در جريان ممانعت از ارث مخالفت كرده است. اينان مى گويند كه او به سبب حدیثی که تنها خودش نقل كرده است به اين كار دست يازيده است، در حالى كه تخصيص كتاب فقط با خبر متواتر جايز است، نه با خبرهاى آحاد.
در پاسخ اين اشكال مى گوييم: خبر واحد گرچه متنش ظنى است ولى گاهى دلالت آن قطعى است. در اين صورت عموم كتاب خدا به آن خبر تخصيص مى خورد، زيرا كه دلالت عموم كتاب ظنى است،گرچه صدور متن آن قطعى باشد. اين عمل به هنگام جمع بين دو دليل صورت مى پذيرد. بديهى است كه تحقيق اين موضوع در اصول فقه آمده است، بر اين اساس كه خبرى كه از دهان رسول خدا(صلى الّله عليه وآله) شنيده شود، اگر آن را فوق متواتر ندانيم به منزله متواتر خواهد بود. بنابراين براى شنونده اى كه مجتهد است جايز خواهد بود كه عموم كتاب را به وسيله آن خبر تخصيص زند».[1]
نور الدین حلبی نیز در سلسله توجیهات خود در این باره مینویسد: «حرف شیعه رد میشود به این که: ابوبکربه واسطه آنچه از پیامبر(صلىالّلهعليهوآله) شنید در موضوع فدک حکم کرد و آن روایت نزد او قطعی بود، پس از نظر قطعیت با آیات ارث مساوی است و آن آیات را تخصیص می زند... و این روایت با آن آیات ارث پیامبران هیچ تعارضی ندارد، چراکه مراد از ارثی که سلیمان از حضرت داود و نیز یحیی از حضرت زکریا برده است، علم و حکمت میباشد نه ارث مالی».[2]
حال با توجه به رفتارى كه طبق اين حديث از ابوبكر سر زد و آن چه که درباره حديث مذكور بيان شد، اين موضوع را در چند محور بررسی می کنیم تا صحت این حدیث و توجیهات علمای اهل سنت روشن شود.
1. منحصر بودن این حدیث به ابوبکر
حافظان و محدثان اهل سنت همه اتفاق نظر دارند که حدیث «لانورث ...» تنها و فقط از ابوبکر نقل شده است و هیچ صحابه دیگری آن را نقل نکرده است.
حافظ جلال الدين سيوطى چنين مى گويد: «ابو القاسم بغوى و ابوبكر شافعى در كتاب فوائد خود، همچنين ابن عساكر اين گونه نقل كرده اند: عايشه مى گويد: هنگامى كه پيامبر خدا(صلىالّلهعليهوآله) از دنيا رفت، مسلمانان درباره ميراث پيامبر(صلىالّلهعليهوآله) به اختلاف افتادند و هيچ كدام سخنى در اين باره نمى دانستند. ابوبكر گفت: من از رسول خدا(صلىالّلهعليهوآله) شنيدم كه فرمود: انا معاشر الأنبياء لا نورث ما تركناه صدقة»[3]. ابن حجر مکی و دیگران نیز همین روایت را نقل کرده اند.[4]
2. چه کسی به این حدیث بیشترین نیاز را داشت؟
نکته مهمی که در این جا وجود دارد این است که هیچ کس به غیر از ابوبکر این حدیث را نقل نکرده است در حالی که امیرالمومنین و دخترشان فاطمه زهرا(سلاماللهعلیهما) و عباس عموی پیامبر و حتی عایشه همسر ایشان بیشتر از هر کسی به این حدیث نیاز داشتند و حال آن که هیچ کدام چنین روایتی را نشنیده اند و فقط ابوبکر که هیچ احتیاجی به دانستن این حکم نداشت، آن را نقل کرده است.
اگر پیامبر اکرم(صلىالّلهعليهوآله) قرار بود این حکم مهم را به کسی بگویند، فرزندان و خاندان او هستند که از او ارث می برند نه ابوبکر!!! و از ساحت مقدس حضرت بدور است که حکم چنین با اهمیتی را به کسانی که به آن احتیاج دارند بیان نکنند و در بیان آن کوتاهی کند.
فخر رازى در اين مورد مى گويد: «به راستى كسانى كه به دانستن اين حكم نياز داشتند تنها على، فاطمه و عباس بودند. اينان از زاهدان، عالمان و دين داران بزرگ بودند. ولى به طور حتم ابوبكر هيچ نيازى به شناخت اين حكم نداشت؛ زيرا ابوبكر در زمره كسانى نبوده است كه حتى احتمال ارث بردن وى از رسول خدا(صلىالّلهعليهوآله) وجود داشته باشد، و اين مطلب هرگز بر دل او خطور نمى كرد. پس چگونه مى توان شايسته دانست كه رسول خدا(صلىالّلهعليهوآله) اين حكم را به كسى كه هيچ نيازى به آن نداشته است رسانده، و به كسانى كه كاملا به آن نياز داشته اند نرسانده است؟».[5]
3. اصل اولی در معنای ارث، ارث مالی است.
لفظ ارث و مشتقات آن مثل: وارث، موروث، يرث و… براى اموال و حقوق قابل انتقالى كه ميت به جا مىگذارد وضع شده و معناى حقيقى ارث چيزى غير از اين نيست و در هر معنايى غير از اين، مجاز است.
ابن منظور، عبد القادر الرازى و زبيدى و ... در معناى ارث مىگويند: «به او ارث داد؛ يعنى او را در مالش در زمرهى وارثانش داخل كرد».[6]
قرطبى مىنويسد: «هر گاه كلامى مردد باشد بين معناى حقيقى و معناى مجازى، معناى حقيقى، اصل است؛ همانطور كه در كتابهاى اصولى مطرح شده است».[7]
ماوردى شافعى نیز در این باره می گوید: «شأن كلام اين است كه بر معنای حقيقی اش حمل شود نه مجازى، مگر در جايى كه حمل بر معناى حقيقى ممكن نباشد، لذا در آن صورت به معناى مجازى حمل مىشود».[8]
بنابراين اصل اولی در ارث، ارث مالی است نه علم و حکمت و نبوت؛ و تفسير آيات ارث در باره حضرت زكريا و حضرت سليمان و تأويل و انصراف آن به ارث در نبوت از موارد حمل بر معناى مجازى بدون قرينه و دليل است.
این درحالی است که اهل سنت ارث پيامبران در قرآن را بر معناى مجازى، حمل كردهاند، اما ارث در حديث «نحن معاشر الانبياء لانورث» را بر معناى حقيقى يعنى ارث مالى بدون قرينه حمل مىكنند که اين يك نوع برخورد دوگانه و برخواسته از تعصب و دور از انصاف می باشد.
4. تصریح صحابه پیامبر اکرم(صلىالّلهعليهوآله) و بزرگان اهل سنت به ارث مالی در آیات
بسيارى از بزرگان صحابه و تابعین و غالب مفسرین اهل سنت، ارث سليمان از داوود و ارث حضرت زکریا را مالى مىدانند. يعنى همان معناى حقيقى ارث. ابن عطية اندلسى، قرطبى و ابوحيان اندلسى مىنويسند: «ابن عباس و مجاهد و قتاده و ابوصالح گفته اند: حضرت زكريا از اين که مالش را ديگران ارث ببرند ترسيد، قتاده و حسن بصرى از پيامبر(صلىالّلهعليهوآله) روايت كردهاند: «خداوند برادرم زكريا را رحمت كند كسى را نداشت كه مالش را از او به ارث ببرد( لذا از خداوند، طلب وارث نمود)».[9]
سمرقندى در تفسير خود مىگويد: «حضرت سليمان مال و حكومت را ارث برد؛ زيرا نبوت و علم، فضل الهى است و با ارث منتقل نمىشود».[10]
فخر رازى مىنويسد: «در اينكه سليمان چه چيزى به ارث بُرد اختلاف است، حسن بصرى گفته است: مقصود مال و ثروت است؛ چون نبوت و پيامبرى از دادههاى الهى است كه ارث بُردن آن معنى ندارد».[11]
ابن عطيه اندلسی، وراثت مالى حضرت زكريّا در قرآن را، نظر اكثر مفسرين معرفى مىكند: «نظر اكثر مفسرين اين است كه حضرت زكريا از يرثنى و يرث من آل يعقوب، وراثت مالى را اراده كرده است. اگر چه در ميان انبيا پيغمبرانى هستند كه مالشان را بنا بر مشهورترين قول همچون زكريّا به ارث گذاردهاند».[12]
ابن جرير طبری نیز می نویسد: «اين سخن زکريّا: «از من و آل يعقوب ارث ببرد» معنايش اين است كه پس از وفات من مالم را به ارث ببرد و از آل يعقوب، نبوت و پيامبرى را به ارث برد؛ چون زكريّا از اولاد يعقوب بود».[13]
امّا گروهى از اهل سنت علی رغم تصريح خودشان به كاربرد كلمه ارث در معناى حقيقى و اراده ارث از اموال؛ باز متأسفانه ارث حضرت زكريّا و حضرت سليمان را بر علم و نبوت حمل كردهاند.
در پاسخ باید گفت: از آنجا كه آيات قرآن يكديگر را تبيين و تفسير مىكنند، آيات بسيارى در قرآن وجود دارد كه نبوت و همچنين علم انبيا را عنايت الهى معرفى مىكنند نه موروثی؛ از اين رو، حمل ارث بر علم و نبوت، بر خلاف قرآن است.
از جمله آیه شریفه: «اولَئِكَ الَّذِينَ آَتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ[انعام/89]آنها كسانى هستند كه كتاب و حكم و نبوّت به آنان داديم» و آیه شریفه: «وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَ عِلْمًا[الأنبياء / 79] ما به تمام انبياء حكمت و علم داديم» و «وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا[مريم / 15] ما به داوود و سليمان علم داديم».
________________________________________________
پینوشت
[1]. شرح المقاصد في علم الكلام،سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازاني، دار النشر: دار المعارف النعمانية باكستان - 1401هـ - 1981م، الطبعة: الأولى،ج2، 292.
[2]. السيرة الحلبية( إنسان العيون في سيرة الأمين المأمون)، أبوالفرج نورالدين ابن برهان الدين علي بن إبراهيم بن أحمد الحلبی(المتوفى: 1044هـ)، بیروت، دارالكتب العلمية، چاپ دوم، 1427ق، ج3، ص511.
[3]. تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل ، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي، دار النشر: دار الفكر بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ج30، ص311.
[4]. الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي، دار النشر: مؤسسة الرسالة لبنان - 1417هـ - 1997م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط، ج1، ص42.
[5]. التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، فخر الدين محمد بن عمر التميمي الرازي الشافعي، ج9، ص 514.
[6]. لسان العرب، الأفريقي المصري، محمد بن مكرم بن منظور (متوفاي711هـ)، ناشر: دار صادر - بيروت، الطبعة: الأولى، ج 2، ص 200؛ مختار الصحاح، الراي، محمد بن أبي بكر بن عبدالقادر (متوفاي721هـ) تحقيق: محمود خاطر، ناشر: مكتبة لبنان ناشرون - بيروت، الطبعة: طبعة جديدة، 1415هـ – 1995م، ج 1، ص 298؛ تاج العروس من جواهر القاموس، الحسيني الزبيدي، محمد مرتضى (متوفاي1205هـ) ، تحقيق: مجموعة من المحققين، ناشر: دار الهداية، ج 5، ص 381. متن عربی: «"ووَرَّثَه" تَورِيثاً، أَي أَدخَلَه في مالِه على وَرَثَتِه».
[7]. الجامع لأحكام القرآن، الأنصاري القرطبي، أبو عبد الله محمد بن أحمد، ناشر: دار الشعب – القاهرة، ج 4، ص 257 ذيل آيه 161سوره آل عمران.
[8]. الحاوي الكبير في فقه مذهب الإمام الشافعي وهو شرح مختصر المزني، الماوردي البصري الشافعي، علي بن محمد بن حبيب (متوفاي450هـ، تحقيق الشيخ علي محمد معوض - الشيخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ -1999 م،)، ج 18، ص 251.
[9]. المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، الأندلسي، أبو محمد عبد الحق بن غالب بن عطية، تحقيق: عبد السلام عبد الشافي محمد، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان، الطبعة: الاولى، 1413هـ- 1993م، ج 4، ص 4؛ الجامع لأحكام القرآن، الأنصاري القرطبي، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671)، ناشر: دار الشعب – القاهرة، ج 11، ص 78؛ تفسير البحر المحيط، أبي حيان الأندلسي، محمد بن يوسف، تحقيق: الشيخ عادل أحمد عبد الموجود ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ -2001م، ج 6، ص 164. متن عربی:« ... فقال ابن عباس و مجاهد و قتادة و أبو صالح: خاف أن يرثوا ماله وأن ترثه الكلالة فأشفق من ذلك وروى قتادة والحسن عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قال: يرحم الله أخي زكرياء ما كان عليه ممن يرث ماله.»
[10]. تفسير السمرقندي المسمى بحر العلوم، السمرقندي، نصر بن محمد بن أحمد أبو الليث (متوفاي367 هـ)، ذيل آيه، تحقيق: د. محمود مطرجي، ناشر: دار الفكر – بيروت، ج 2، ص 575. « وقال الحسن ورث المال والملك لا النبوة والعلم لأن النبوة والعلم فضل الله تعالى ولا يكون بالميراث.»
[11]. التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م، ج 24، ص 160. «أما قوله تعالى: «وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودُ» فقد اختلفوا فيه، فقال الحسن المال لأن النبوة عطية مبتدأة ولا تورث».
[12]. المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، الأندلسي، أبو محمد عبد الحق بن غالب بن عطية، تحقيق: عبد السلام عبد الشافي محمد، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان، الطبعة: الاولى، 1413هـ- 1993م، ج 4، ص 5. « ... والاكثر من المفسرين علي انه اراد وراثة المال. و ان كان فيهم من ورث ماله كزكرياء علي اشهر الاقوال.»
[13]. جامع البيان عن تأويل آي القرآن ، الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي 310هـ)، ذيل آيه 6 مريم، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ، ج 16، ص 47.متن عربی:« وَقَوْلُهُ: {يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ} [مريم: 6] يَقُولُ: يَرِثُنِي مِنْ بَعْدِ وَفَاتِي مَالِي، وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ النُّبُوَّةَ، وَذَلِكَ أَنَّ زَكَرِيَّا كَانَ مِنْ وَلَدِ يَعْقُوبَ.»