خیلی دلم می‌خواهد از تنهایی خلاص شوم

19:14 - 1394/05/11

چکیده:وقتی کم سن‌تر بودم، خواستگارانی داشتم که توافق نشد؛ اما حالا دیگر هیچ خواستگاری ندارم. اصلاً دیگر، نه از خودم خوشم می‌آید و نه از زندگیم. نمی‌دانم باید چکار کنم؟

قلب

سلام
من یک دختر 27 ساله هستم و مهندسی نرم افزار خوانده‌ام. خیلی دلم می‌خواهد که از این احساس تنهایی عذاب آوری که دارم، خلاص شوم؛ اما تا به حال نشده. وقتی کم سن‌تر بودم، خواستگارانی داشتم که توافق نشد؛ اما حالا دیگر هیچ خواستگاری ندارم. اصلاً دیگر، نه از خودم خوشم می‌آید و نه از زندگیم. نمی‌دانم باید چکار کنم؟ در ثانی یک خواهر کوچکتر از خودم دارم که الان بیست ساله است و واقعاً دلم نمی‌خواهد به خاطر من، زندگیش خراب شود. هر چه هم به مادرم می‌گویم: این خواهرم را، اشکال ندارد شوهر بدهید. دعوام می‌کنند و می‌گویند: زشت است. پس تو را چه کنیم. حتی وقتی که با هر لحنی می‌گویم: خواهرم را شوهر دهند برود. بعد از آن خودم عذاب می‌کشم که یعنی من نباید یک همدم داشته باشم؟ من چکارکنم؟

جواب:
سلام
متاسفانه مثلِ شما دختر با فضل و کمال که مجرد مانده، زیاد است. علتش هم این است که پسرِ آمادهِ ازدواج که شغل و امکانات مالی مناسب داشته باشد کم است. پسرهایی هم که توانایی مالی دارند، اکثرا سراغِ دخترهای سن پایین‌تر می‌روند. بنابراین شما لازم است، کاری کنید تا برای پسرهایی که می‌خواهند ازدواج کنند، شناخته شوید و ان‌شاءالله به خواستگاری شما هم بیایند. در این جهت می‌توانید مطالب این لینک را مطالعه کنید.
همچنین اگر کسی به خواستگاری شما آمد، سخت نگیرید تا ازدواجتان بیش از این به تاخیر نیفتد.
در مورد خواهرتان هم عرض می‌کنم: نظرتان کاملاً درست است. خانواده شما نباید؛ به خاطر ازدواج نکردن شما، از شوهر دادن او خودداری کنند. بنابراین لازم است با آنها در این زمینه صحبت کنید و مطالبی را به آنها بگویید: از جمله اینکه: اگر به هر دلیل خواهرم را شوهر ندهید و او به خاطر من تا آخر عمر در خانه بماند، بعداً همیشه خودتان را ملامت خواهید کرد که چرا به حرفِ من گوش نکردید و شوهرش ندادید؟
همچنین مطالب دیگر‌ی هم می‌توانید به خانواده‌تان بگویید تا راضی شوند. این مطالب را در اینجا ببینید.

موفق باشید

 

نظرات

تصویر nnn
نویسنده nnn در

من هم همین اشتباه را کردم وقتی برای خواهر کوچکم خواستگار آمد به همه اصرار کردم که قبول کنند ولی بعد از ازدواجش واقعا اذیت شدم بخصوص که مراعات خیلی از مسائل رو تو خونه نمیکردن الان دیگه رفتن سرخونه زندگی خودشون ولی من همچنان مجردم خواهرم به جای اینکه به فکرم باشه بارها به من گفته تو نسبت به من خیلی راحت تری ازدواج همه چیز نیست در حالی که وقتی نوبت خودش بود حاضر بود زمین و زمان رو بهم بدوزه تا ازدواج بکنه . به نظر من تا جایی که راه داره رضایت به ازدواج خواهرت نده

تصویر نازنین 2

شما نتونستی ازدواج کنی نباید خواهرت پا سوزه شما بشه.

تصویر یه دختر...
نویسنده یه دختر... در

سلام
عزیزم شرایط منم مثل شماست. وارد ۲۶ سالگی شدم. هیچ وقت با هیچ پسری دوست نشدم حتی دوست اجتماعی، چون با توجه به عقایدم‌ کار صحیحی نبود. خودم رو سر گرم درس کردم و وارد بهترین دانشگاها شدم، به امید خدا از مهر تحصیل در مقطع دکترا رو شروع خواهم کرد، به این امید که خدا جای حق نشسته و شاهد و ناظر اعمال من هست، و خودش بهترین ها رو براقم خواهد زد، البته من چندین خواستگار داشتم از اونجایی که آشنایی قبلی با هیچکدومشون نداشتم ( منظورم همین روابط متداوله موجود در جامعه‌ست) یا خانواده بدون اینکه به من اطلاع بدهند با توجه به صلاح دید خودشون، اون شخص‌رو رد کردند یا من با توجه به نظر خانواده پاسخ رد دادم. ولی الان به این نتیجه رسیدم که شاید مشکل از خودم من و طرز فکرم بوده و شاید نباید روابطم رو تا این حد محدود میکردم تا اصلا دیده نشوم، شاید نباید برای پاک بودن و پاک موندن عزلت نشینی اختیار میکردم و خودم رو از خیلی چیزا محروم میکردم و از همه دوری میکردم از ترس اینکه مبادا گناه باشه. ولی الان فکر میکنم که باید با توکل بر خدا فعالیت‌های اجتماعیمون رو زیاد کنیم و روابط اجتماعیمون‌رو بهبود ببخشیم. امید است نتیجه‌ای حاصل شود.

تصویر یه دختر...
نویسنده یه دختر... در

البته من خواهری ندارم.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
3 + 1 =
*****