چکیده: با اثبات مخالفتهای صحابه با پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله)، نظریه عدالت صحابه از سوی اهل سنت برچیده و ابطال خواهد شد. که از جمله این مخالفتها اعتراض و مخالفتهای علنی و غیر علنی صحابه به تقسیم غنائم از سوی حضرت و همچنین اعتراض در مورد صلح با مشرکان قریش(معروف به صلح حدیبیه) است.
با سیری در تاریخ صدر اسلام و سیره صحابه، به موارد متعددی از مخالفتهای اصحاب با پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) بر میخوریم که گوشههایی از این مخالفتها را در مطلب گذشته[1] بیان کردیم. در حقیقت با اثبات این مخالفتها در پی آن هستیم که نادرستی نظریه «عدالت صحابه» که از سوی اهل سنت مطرح شده است را اثبات کنیم. چنانکه در مطلب قبلی[2] ضرورت و وجوب تبعیت از دستورات الهی و فرامین پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) و حرمت و کفرآمیز بودن مخالفت با آن را از منظر قرآن کریم بیان کردیم.
در این نوشتار به برخی دیگر از این مخالفتها اشاره میکنیم.
اعتراض به تقسیم غنائم
از جمله دیگر از مخالفتهای صحابه با پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) در جریان تقسیم غنائم و اعتراض به حضرت میباشد که از سوی برخی از اصحاب به خصوص انصار رخ داده است. که جریان آن اجمالاً چنین است که «وقتی رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) با اصحابش از طائف باز میگشتند در محلی به نام "جعرانه" منزل گرفتند تا غنائم حنین را تقسیم کنند. حضرت اموال را بین قریش و سایر اعراب به عنوان "مولفه القلوب" قسمت کردند و به انصار جز مقدار ناچیزی نرسید. انصار نیز با مخالفتهای علنی و غیر علنی خود به گونهای به حضرت ختمی مرتبت اتهام بیعدالتی زدند و از حضرتش سهم بیشتری درخواست کردند که بعد از سخنرانی و مواعظی از سوی حضرت، انصار به این حکم تن دادند».[3]
در این گزارش تاریخی، نمونههای روشنی از کمرنگ بودن و ضعف باورهای عدهای از صحابه را میتوان به وضوح مشاهده کرد که به راحتی در مقابل دستورات پیامبر خدا(صلیاللهعلیهوآله) ایستادگی کرده و با حضرت در حد یک انسان معمولی تعامل کردند. این در حالی است که این عده، از اصحاب و یاران حقیقی حضرت بودند و هرگز نمیتوان آنها را منافق نامید، بلکه با عدم درک صحیح موقعیت و عدم ایمان و اعتماد کافی به پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) در مقابل مساعدتهای حضرت به جهت هدایت و جذب قلوب تازه مسلمان شدهها لب به مخالفت گشودند.
اعتراض در صلح حدیبیه
رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) بعد از جنگ بنیمصطلق، در ماه ذی قعده به قصد زیارت خانهی خدا بی آنکه جنگی در نظر داشته باشد، میرود. حضرت برای آنکه مردم بدانند فکر جنگی در کار نیست در "ذی الحنیفه" محرم شد و خود و اصحابش جز شمشیر در غلاف چیزی نبردند. مشرکین قریش از ورود حضرت به داخل مکه جلوگیری میکنند و بعد از کش و قوسهای فراوان و صحبتهای طولانی، صلحی بین پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) و مشرکان قریش منعقد میشود. اکثر اصحاب از این صلح ناراضی بودند و در این میان، نارضایتی و اعتراض خلیفه دوم عمربن خطاب بیشتر از همه بود که به حضرت عرض میکند: آیا ما بر حق و آنها بر باطل نیستند؟ حضرت فرمود: «بله».
عمر گفت: پس چرا این ذلت و پستی دینی را پذیرفتیم و در حال بازگشت به مدینه هستیم؟
حضرت فرمود: «ای پسر خطاب! من پیامبر خدا هستم و خداوند یار من است و خداوند نمیگذارد من ذلیل شوم ». سخن حضرت خلیفه دوم را قانع نساخت و با حالت خشم و غضب از نزد حضرت خارج شد.[4]
بسیاری از بزرگان اهل سنت این سخن خلیفه دوم را در بعد از این ماجرا نقل کردهاند که عمر گفت: «والله ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ: به خدا قسم من از روزی که مسلمان شدم، مثل امروز در نبوت رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) شک نکرده بودم».[5]
این اعتراض به پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نشان از عدم ایمان و باور صحیح به نبی مکرم و وعدههای خدا بود، چرا که آنان از قوه تسلیم و تشخیص و قدرت تحلیل لازم برخوردار نبودند.
حال با این اوصاف چطور میشود، اصحابی که اینچنین از درک حقایق عاجز بودند و دارای ضعف ایمان، تا حدی که حتی در نبوت حضرت شک میکنند، چنین کسانی از عدالت برخوردار باشند و بتوان به عمل آنها و اخبار ایشان اعتماد کرد و سعادت و خط فکری و زندگی خود را از آنها گرفت. کسانی که حتی در الفبای اطاعت و تسلیم مردود شدند. اینجا آیا نباید در این عقیده تجدید نظر کرد و به دامان معصومین و اهل بیت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) که از هر رجس و پلیدی پاک هستند بازگشت.
______________________________________________
پینوشت
[1]. www.btid.org/fa/news/97153
[2] http://www.btid.org/fa/news/96572
[3]. السيرة النبوية لابن هشام ، اسم المؤلف: عبد الملك بن هشام بن أيوب الحميري المعافري أبو محمد ، دار النشر : دار الجيل - بيروت - 1411 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : طه عبد الرءوف سعد ج5، ص172.
برای مطالعه بیشتر و مبسوط داستان : الطبقات الكبرى ، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري ، دار النشر : دار صادر - بيروت - ج2، ص153.
[4]. الجامع الصحيح المختصر ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج3، ص1162.
[5]. الإحكام في أصول الأحكام ، اسم المؤلف: علي بن أحمد بن حزم الأندلسي أبو محمد ، دار النشر : دار الحديث - القاهرة - 1404 ، الطبعة : الأولى، ج4، ص449؛ دلائل النبوة ، اسم المؤلف: للبيهقي ، ج4، ص109؛ تفسير البغوي ، اسم المؤلف: البغوي ، دار النشر : دار المعرفة - بيروت ، تحقيق : خالد عبد الرحمن العك، ج4، ص202؛تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل ، اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي ، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1995 ، تحقيق : محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ج57، ص229؛ تفسير الخازن المسمى لباب التأويل في معاني التنزيل ، اسم المؤلف: علاء الدين علي بن محمد بن إبراهيم البغدادي الشهير بالخازن ، دار النشر : دار الفكر - بيروت، لبنان - 1399هـ 1979م، ج6، ص208.
نظرات
با سلام
مطلب شما در کانال ( اعتقادات) منتشر شد .
آدرس کانال:
https://telegram.me/joinchat/B7Rghz78dXkwc-Dicz2eTw