بزرگان عرب در عصر نزول قرآن که در شعر و بیان، زبانزد خاص و عام بودند، در مقابل قرآن سر تسلیم فرو آوردند و به غیر بشری بودن آن اعتراف کردند.
شبهه: یکی از سوالاتی که در زمان کنونی بسیار پرسیده میشود این است که چرا قرآن کریم معجزه است؟ چرا کلامی مانند آن نمیتوان ارائه کرد؟ معیار معجزه بودن قرآن چیست؟ نوشته، نوشته است، چرا نمیتوان مانند آن آورد؟
پاسخ: به این سوال از چند جهت میتوان پاسخ داد:
جهت اول: بدون شک مردم هر عصری چون در همان زمان هستند و فضا و احوال آن عصر را درک میکنند، بهتر میتوانند در مورد یک نوشته قضاوت کنند. اگر به معجزه تمام انبیای الهی دقت کنیم، هیچکدام از جنس کلام و نوشته نیستند و معمولا عمل خاصی را انجام دادهاند که از توان بشر خارج بوده است. تا زمان پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) که قرآن کریم به عنوان معجزه جاوید ایشان، نازل میشود.
چرا قرآن نازل شد، چرا ایشان تمام افتخارش این است که قرآن بر ایشان نازل شده، مگر کلام و کتابی بیش نیست، چرا معجزه شد؟ البته ناگفته نماند، در تاریخ بیش از 1000 معجره برای پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) نقل شده است[1] که معمولا نادیده گرفته میشوند، اما با این حال، قرآن کریم بر همه آنها سایه افکنده و هماکنون نیز در دست ماست. اما به راستی چرا قرآن که از جنس کلام است و نوشتار، معجزه است؟
اگر به فضای آن زمان برویم، به راحتی پاسخ این سوال را مییابیم، تمام تواریخ نوشتهاند، عرب آن روز در فن بیان و شعر گفتن در اوج بود و تمام افتخار و لذت و سربلندی خود را در سرودن شعری میدید که از همه بلیغتر و فصیحتر باشد و بتواند اذهان مردم را به طرف خود بکشاند و مایه تحسین همگان را فراهم آورد. در این فضا، مردی مورد تمجید بود که بتواند از همه بهتر شعر بگوید و بیشترین آرایههای ادبی را به کار گیرد و از تمام صنایع شعر گفتن استفاده کند.
بنا بر همین ذوق آنها، هر ساله کنگره شعر میگرفتند و بهترین شعرها را به عنوان «شعر برتر» سال انتخاب میکردند و مینوشتند و به کعبه آویزان میکردند؛ این اشعار که به «معلقات سبع» معروف شده بود، بهترین و عالیترین اشعار عرب بودند که بهتر از آنها شعری گفته نشده بود، لذا آنها را به عنوان بهترین و بالاترین شعر عرب، به دیوار کعبه آویزان کرده بودند. اما جالب است بدانید که با آمدن قرآن کریم همه آنها را از دیوار کعبه پایین آوردند و به کناری انداختند.[2]
حال در این فضا که سخن گفتن عالمانه و بلیغانه و فصیحانه، ارزش است و انسان را بالا میبرد، معجزه چه باشد خوب است، چگونه میتوان این مردم را مجذوب خود کرد، چگونه میتوان دهان همگان را بست و به تمجید و تحسین فرا خواند، آیا چوبدستی را اژدها کند، آیا مرده را زنده کند، آیا دست در گریبان ببرد و بدرخشد، آیا از میان سنگ، شتر در بیاورد، آیا از گل کبوتر بسازد و به پرندهی جاندار مبدل سازد، اینها را که مردم شنیده بودند و هرگز موجبات تعجب و اعجاز آنها را فراهم نمیآورد، هر چند پیامبر عظیم الشان اسلام(صلیاللهعلیهوآله) همه این موارد را نیز انجام داد.
اما چیز دیگری لازم است که بتواند دهان باز بزلهگو و شاعر این مردم را ببیند و آنها را به اعجاب در آورد و مجبور کند به غیر بشری بودن آن اعتراف کنند و خود را مات و مبهوت آن ببیند. آری در این فضای شاعری و سخندانی و رندی، کتابی بر این پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نازل میشود که نه شعر است و نه نثر، نه سحر است و نه جادو، از همین کلمات عرب استفاده شده و بزرگان ادب و شعر عرب را مبهوت خود ساخته و به زمین زده است و همگی در مقابل آن تسلیم شده و توان مقابله با آن را از دست دادهاند، همان افرادی که به اندک زمانی با ذوق و قریحه خود شعری بلند و بالا میسرودند و صدها آرایه زیبای ادبی در آن به کار میبردند، اینک مبهوت آن شدهاند و نمیتوانند حتی یه سوره کوچک بیاورند که با آن مقابله کند.
در این فضاست که این آیه نازل میشود: «إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْب مِمّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَة مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین[بقره/24] و اگر درباره آنچه بر بنده خود نازل کردهایم تردید دارید، یک سوره همانند آن بیاورید؛ و گواهان خود غیر خدا را براى این کار فرا خوانید، اگر راست مىگوئید!» آری اگر در این کتاب شک دارید، جن و انس جمع شوید و یک سوره مانند آن بیاوردید که در فصاحت و بلاغت و بلندی معارف مانند قرآن باشد.
حال به گوشههایی از تاریخ نگاه کنیم، نوشتهاند: یکی از این کافران «وليد بن مُغيرَه» از شيوخ و بزرگان عرب بود. او در زيركى و هوش، زبانزد خاص و عام بود و ثروت و اموال زیادی در مكّه و جزيره العرب داشت؛ او آنقدر بین مردم جایگاه داشت که در رابطه با او میگفتند: باید قرآن بر او نازل میشد.
در کتب روایی نقل شده: رسول خدا (صلیاللهعليهوآله) در «بيت الله الحرام» مینشست و مشغول خواندن قرآن میشد. طائفه قريش نزد «وليد بن مغيره» آمدند و گفتند: اى «ابا عبد شمس» اين كلماتى كه محمد میگويد چيست؟ آيا شعر است يا كهانت است يا خطابه؟ «وليد» گفت: به من مهلت دهيد تا خود، كلام او را بشنوم؛ او نزديك پیامبر اکرم(صلیاللهعليهوآله) آمد و گفت: اى محمد، اشعارت را براى من بخوان، رسول خدا(صلیاللهعليهوآله) فرمود: اين كلمات، شعر نيست؛ بلكه گفتار خداست كه آنرا براى ملائكه و انبيا و فرستادگانش پسنديده است.
وليد گفت: براى من مقدارى از آنرا بخوان، حضرت سوره «سجده» را برای او قرائت كرد، تا به اين آيه رسید: «فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ: پس (اى محمد) اگر قريش از تو روى گردانيد، تو به آنها بگو من شما را از صاعقه الهى، مانند صاعقهاى كه قوم عاد و قوم ثمود را گرفت میترسانم».
از شنيدن اين آيات بدن وليد به لرزه افتاد و پوستش جمع شد و موهای بدنش راست شد؛ از آنجا بلند شد و به سمت خانه خود حرکت کرد و از آن پس ديگر نزد قريش حاضر نشد. جماعت قريش به نزد «ابو جهل» رفتند و گفتند: اى «ابا حكم»، «ابا عبد شمس» (كه همان وليد باشد) به دين محمد تمايل پیدا كرده است؛ آيا نمیبينى كه ديگر نزد ما حاضر نمیشود.
ابوجهل فردا صبح زود به نزد وليد رفت و گفت: اى عمو جان، آبروى ما را بردی و ما را سر شكسته کردى و دشمنان را در شماتت بر ما چيره ساختى؛ آیا به دين محمد(ص) گرويدى؟ وليد گفت: من به دين محمد(ص) ميل نكردم، وليكن سخن شگرف و مهمى از او شنيدم كه از آن، پوست بدنم مرتعش میگردد؛ ابو جهل گفت: آيا آن سخنان، خطابه است؟ وليد گفت: نه خطابه نيست، چون خطابه كلام متصل است و اين كلام نثرى است كه بعضى از آن با بعضى دیگر مشابهت ندارد؛ ابوجهل گفت: آيا آن كلام، شعر است؟ وليد گفت: نه، چون من اشعار عرب را شنيدهام، و کاملاً با آنها آشنا هستم؛ كلام محمد (ص) شعر نيست.
ابو جهل گفت: پس چه نوع كلامى است؟ وليد گفت: بگذار مقداری در اين موضوع تفكر كنم؛ چون فرداى آن روز رسيد، آنان به وليد گفتند: اى ابا عبد شمس، درباره گفتار محمد(ص) چه میگویى؟ وليد گفت: بگویيد: سحر است؛ چون دلهاى مردم را به مجرد شنيدن، به سمت خود میكشاند.
در اين حال خداوند آياتی از سوره «مدثر» را بر رسول خود نازل کرد که میفرماید: «ذَرْنِي وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً* وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً* وَ بَنِينَ شُهُوداً* وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِيداً* ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيد* كَلاَّ إِنَّهُ كانَ لِآياتِنا عَنِيدا[11-17] منرا با كسى كه او را تنها آفريدم واگذار، همان كس كه براى او مال گستردهاى قرار دادم، و فرزندانى كه همواره نزد او (و در خدمت او) هستند و وسائل زندگى را از هر نظر براى وى فراهم ساختم، باز هم طمع دارد كه بر آن بيافزايم، هرگز چنين نخواهد شد، چرا كه او نسبت به آيات ما دشمنى ورزید».[3]
نمونه دیگر که در تاریخ ثبت شده و تیر خلاص را به جان مشرکین زد از این قرار است: وقتی آیات تحدی و مبارزهطلبی نازل شد، گروهى از كفار قريش، به مبارزه با قرآن برخاستند و تصميم گرفتند آياتى همچون آيات قرآن ابداع كنند، علاقمندانشان براى مدت چهل روز بهترين غذاها و مشروبات مورد علاقه آنان، برايشان تدارك ديدند، مغز گندم خالص، گوشت گوسفند و شراب كهنه! تا با خيال راحت به تركيب جملههايى همانند قرآن بپردازند؛ اما هنگامى كه به آيه: «وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي وَ غِيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَ قِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِين[هود/44] و گفته شد: زمين، آبت را در كام گير، و آسمان اين ابر آبريز را بركن، تهماندههاى آب، فروكش شد، فرمان، پايان يافت و گفته شد: جامعه ستمپيشه دور باد» رسيدند، چنان آنها را تكان داد كه بعضى به بعض ديگر نگاه كردند و گفتند اين سخنى است كه هيچ كلامى شبيه آن نيست، و اصولا شباهت به كلام مخلوقين ندارد، اين را گفتند و از تصميم خود منصرف شدند و مايوسانه پراكنده گشتند.[4]
این است که میگوییم قرآن معجزه است، یعنی تمام بزرگان شعر و ادب و فصاحت و بلاغت عرب آن روز که هر کدام از آنها یلی بوده در وادی شعر و ادب، در برابر عظمت این متن سر تسلیم فرود آورده و این کتاب را فراتر از توان بشر خواندند و به خارق العاده بودن آن اعتراف کردند.
مشرکین مکه از هیچ کاری بر علیه پیامبر اکرم(صلیاللهعليهوآله) فروگذار نبودند، از شکنجه مسلمین گرفته تا محاصره اقتصادی تا جنگ های خونین و صرف هزینههای هنگفت برای نابودی این آیین جدید؛ آنها اگر میتوانستند یک سوره مثل قرآن بیاورند که در ادب و بلاغت و معارف و... همطراز قرآن باشد، به راحتی میتوانستند بر آن غلبه کنند و کار اسلام را تمام کنند، این ندای قرآن بیش از1400 سال است بر دنیا طنینانداز است و میگوید اگر شک دارید یک سوره مانند آن بیاورید.
جهت دوم: معارف بلندی است که در قرآن آمده است؛ به راستی معارفی در قرآن وجود دارد که از زبان بزرگترین فلاسفه نیز شنیده نشده بود، آیاتی که حتی در زمان کنونی نیز بزرگان حکمت و عرفان را در تفسیر خود مات و مبهوت کرده است، آیاتی نظیر آیات ابتدایی سوره حدید: «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيم [حدید/3] اوّل و آخر هستی و پیدا و پنهان وجود همه اوست و او به همه امور عالم داناست». یا اینکه فرمود: «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه[بقره/115] پس به هر کجا رو کنید آنجا روی خداست» یا اینکه فرمود: «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيد[ق/16] و ما از شاهرگ [او] به او نزديكتريم». آن هم در فضایی این آیات نازل میشود که عرب جز به امور شهوانی و نفسانی و دنیاپرستی اهمیتی نمیدهد، اگر به شعرهای برتر عرب در آن زمان دقت کنیم، همه آنها مضمونی زمینی دارند و انسان را به شهوات نفسانی سوق میدهند و چنین معارف بلندی هرگز به مخیله آنان خطور نمیکرد. بیان این آیات در حدود 1400 سال پیش، بدون شک معجزه بود و هرگز ذهن انسان به چنین معارف بلندی نمیرسید.
جهت سوم: دستورات اخلاقی و بلندی که در قرآن بیان شده به راحتی اثبات میکند این کتاب از ناحیه خداوند متعال بیان شده و هرگز بشری نیست، چون اگر پیامبر اکرم(صلیاللهعليهوآله) سازنده آن بود، میبایست آیاتی را بیاورد که باب میل مردم باشد تا مردم به او میل پیدا کنند، نه اینکه مخالف طبع آنان و مخالف جامعه و برای آنان بسیار سخت و مشقت آورد باشد، دستور به نماز و روزه، دستور به رعایت حجاب و انجام حج، دستور به دوری از شراب و زنا و دزدی و قتل و غارتگری و... بسیار برای عرب سخت و دشوار بود، لذا از این حیث نیز بدون شک معجزه است.
____________________________________________________
پینوشت
[1]. لطفا به این مطلب مراجعه کنید.
[2]. آيت الله مكارم شيرازى، الأمثل في تفسير كتاب الله المنزل، مدرسة الإمام علي بن أبيطالب، قم، چاپ اول، 1379ش-1421ق، ج1، ص 70.
[3]. مكارم شيرازى ناصر، تفسير نمونه، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ اول، 1374 ش، ج25، ص 221.
[4]. همان، ج9، ص 111.
شبهه: یکی از سوالاتی که در زمان کنونی بسیار پرسیده میشود این است که چرا قرآن کریم معجزه است؟ چرا کلامی مانند آن نمیتوان ارائه کرد؟ معیار معجزه بودن قرآن چیست؟
پاسخ: بدون شک مردم هر عصری چون در همان زمان هستند و فضا و احوال آن عصر را درک میکنند، بهتر میتوانند در مورد یک نوشته قضاوت کنند. تمام تواریخ نوشتهاند، عرب آن روز در فن بیان و شعر گفتن در اوج بود و تمام افتخار و لذت و سربلندی خود را در سرودن شعری میدید که از همه بلیغتر و فصیحتر باشد و بتواند اذهان مردم را به طرف خود بکشاند و مایه تحسین همگان را فراهم آورد. در این فضا بزرگان عرب که در شعر و بیان، زبانزد خاص و عام بودند، در مقابل قرآن سر تسلیم فرو آوردند و به غیر بشری بودن آن اعتراف کردند.