چکیده:مرحوم شیخ مفید (ره) در این باره از آن حضرت چنین نقل میکند: من در خیبر را کنده به جای سپر به کار بردم و پس از پایان نبرد آن را مانند پل به روی خندقی که یهودیان کنده بودند، قرار دادم. سپس آن را میان خندق پرتاب کردم! مردی پرسید آیا سنگینی آن را احساس نمودی؟ گفتم به همان اندازه سنگینی که از سپر خود احساس میکردم.
پیامبر خدا(صلیاللهعلیهوآله) به همراه لشگر اسلام که ۱۶۰۰ نفر بود و ۲۰۰ سواره داشت به سمت خیبر به راه افتاد. جرم بزرگى که یهودیان خیبر داشتند، این بود که تمام قبایل عرب را براى کوبیدن حکومت اسلام تشویق کردند، و سپاه شرک با کمک مالى یهودان خیبر، در یک روز از نقاط مختلف عربستان حرکت کرده، خود را به پشت مدینه رسانیدند. در نتیجه، جنگ احزاب رخ داد، و سپاه مهاجم با تدابیر پیامبر و جانفشانى یاران او، پس از یکماه توقف در پشت خندق، متفرق شدند و به وطن خود - از آن جمله یهودان خیبر به خیبر – بازگشتند.
اما پس از گذشت دو سال، یهودیان خیبر، باز از فتنه و توطئه بر علیه مسلمانان دست بردار نبودند. در اینجا بود که رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) را برآن داشت تا کار یهودیان را یک سره کند. و این غده سرطانی و این کانون فتنه و فساد را از دل مسلمانان ریشه کن کند. لذا به طرف خیبر حرکت کرد.
در جنگ خیبر مسلمانان از امیرالمومنین(علیهالسلام) رشادتهای بیبدیلی را شاهد بودند. در یکی از روزها که جنگ برای مسلمانان سخت و دشوار شده بود و مسلمانان از تصرف بعضی از قلعههای یهود عاجز شده بودند، رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) پرچم را به دست خلیفه اول داد. ایشان هم از تصرف آن سرافکنده برگشت. روز بعد پرچم به خلیفه دوم سپرده شد، وی هم مانند دوست خود سرافکنده برگشت.[۱]
مسلمانان به شدت سرخورده شده بودند و از نظر روحی به شدت تضعیف شده بودند تا اینکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «فردا پرچم را به دست کسی میدهم که حمله میبرد و فرار نمیکند و خدا و رسولش او را دوست میدارند، او هم خدا و رسولش را دوست میدارد، و خدا خیبر را بدست او میگشاید».[۲]
مسلمانان به شدت به دنبال این بودند که این افتخار و این شرف بزرگ، فردا به چه کسی اعطا خواهد شد. همه این آرزو را داشتند که پرچم را رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) به او بسپارد. تا اینکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) از امیرالمومنین(علیهالسلام) خبر گرفت، فرمود علی کجاست؟ گفتند که ایشان به درد چشم مبتلاست. فرمود: «او را پیش من بیاورید». امیرالمومنین(علیهالسلام) نزد رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) حاضر شد. رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) آب دهان مبارک را به چشمان حضرت مالید و شفا یافت، سپس پرچم را به دست او داد.[3]
امیرالمومنین(علیهالسلام) پس از نبردی سخت و نفسگیر، حارث، و مرحب را از بزرگترین پهلوانان یهود را کشت و افتخار بسیار بزرگی را برای مسلمانان به دست آورد. پس از آن توانست یکی از قلعهها مهم یهودیان را به تصرف خود در آورد.
کندن در خیبر
کتب تاریخی معتبر نقل میکنند که در این جنگ امیرالمومنین(علیهالسلام) یک افتخار بسیار بزرگ دیگری را برای مسلمانان به دست آورد و آن، کندن درخیبر بود. مرحوم شیخ مفید(رحمهاللهعلیه) در این باره از آن حضرت چنین نقل میکند: «من در خیبر را کنده به جای سپر به کار بردم و پس از پایان نبرد آن را مانند پل به روی خندقی که یهودیان کنده بودند، قرار دادم. سپس آن را میان خندق پرتاب کردم! مردی پرسید آیا سنگینی آن را احساس کردی؟ گفتم به همان اندازه سپر خود را بلند میکردم».[4]
برخوردی زیبا در این جنگ از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)
مردان بزرگ همیشه و در هنگام فتح و پیروزی در مقابل دشمنان و شکست خوردگان همیشه برخوردی بسیار زیبا و از روی عطوفت و مهربانی دارند. رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) هم در این جنگ برخوردی همراه با عطوفت و مهربانی با یهودیان داشتند. هر چند که دشمنان و کینه توزان اسلام، همیشه سعی در تخریب چهره زیبا و عاطفی رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) را دارند. ولی حقیقت و واقعیت چیز دیگری است.
پیشوای بزرگ مسلمانان پس از فتح خیبر، بالهای عطوفت خود را بر سر مردم خیبر گشود(مردمی که با صرف هزینههای زیاد، اعراب بت پرست را بر ضد او شورانیده و مدینه را مورد تهاجم و در آستانه سقوط قرار داده بودند) و تقاضای یهودیان خیبر را، مبنی بر اینکه آنان در سرزمین خیبر سکنی گزینند، و اراضی و نخلهای خیبر در اختیار آنها باشد و نیمی از درآمد را به مسلمانان بپردازند، پذیرفت [5]
از مطالب بالا چند نکته استفاده میشود:
نکته اول: رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) با فرستادن خلیفه اول و دوم برای فتح قلاع محکم خیبر و شکست آنها، به همه مسلمانان و تمام تاریخ نشان دادند که افرادی همیشه نامزد رهبری امت و مردم را خواهند داشت که از همه شجاعتر، کاردان ترباشند. و آن کسی نبود جز امیرالمومنین (علیهالسلام). ولی مسلمانان پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) تمام این فضائل و مناقب امیرالمومنین (علیهالسلام) را فراموش کرده و افرادی که شکست آنها در جنگها نمایان بود به رهبری خود برگزیدند و سفارشات پیامبرخدا (صلیاللهعلیهوآله)را فراموش کردند.
نکته دوم: نکته دیگری که از این قضایا استفاده میشود این است که بعد از شکست مسلمانان و عدم پیروزی آنها، پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمودند که فردا پرچم را به کسی میدهم که خدا و رسول خدا را دوست دارد و خدا و رسول خدا هم او را دوست دارند. این افتخاری بسیار مهم برای امیرالمومنین(علیهالسلام) بود. به عبارت دیگر مسلمانان پس از رحلت رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) کسی را که خدا و رسول خدا او را دوست داشتند مورد تعرض قرار داده و خانه و کاشانه او را به آتش کشیدند.
نکته سوم: کشتن مرحب، و کندن در خیبر که مورخان مسلمان به آن اذعان دارند افتخار کمی نیست. امیرالمومنین (علیهالسلام) کسی بود که با رشادتها و شجاعتهای بینظیر خود اسلام را محافظت کردند. کندن در خیبر، و شفای چشم حضرت توسط رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) معجزهای بوده است که توسط اهل البیت(علیهالسلام) و توسط اهل کسا انجام شده است. به عبارت دیگر، با خوارق عاداتی که در این جنگ به وقوع پیوست ثابت کرد که خلیفه مسلمانان باید یک چنین ویژگیهایی باید داشته باشد. یعنی باید صاحب معجزه و کرامت هم باشد که این امر توسط امیرالمومنین(علیهالسلام) اتفاق افتاد. ولی با هزار تاسف هر آنچه که مسلمانان با چشم خود دیده بودند، ولی چه زود همه را فراموش کردند.
نکته چهارم: علی رغم تبلیغات بسیار گسترده بر علیه اسلام و چهرههای شاخص آن، ولی در این جنگ چهره واقعی رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) که همان خلق عظیم و گذشت و عطوفت فراوان آن حضرت است در اینجا نمایان است که رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) چه بزرگوارانه از یهودیان خیبر گذشتند.
______
پینوشت
[۱]. تاریخ طبری، ج2، ص ۳۰۰.
[۲]. البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج ۷، ص ۳۳۶، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۷ – ۱۹۸۶، تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۲، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت دار، التراث، ط، الثانیه، ۱۳۷ – 1968.
[3].مسند احمد الجزء الاول ص 199.
[4]. ارشاد شیخ مفید، ص ۵۹.
[5]. سیره ابن هشام، ج ۱، ص۳۳۷.