افزودن دیدگاه

تصویر خانم آسمان

بی خبر بی خبر که ازش نبودم گاهی احوالپرسی میکردیم.
تمام قهرها هم فکر کنم دلیلش این بود که من تکلیفش رو مشخص نمیکردم فرض کن یه رابطه رو هوا باشه فکر کنم پسرها خیلی کلافه میشن از اینطور رابطه ها حتی من میگفتم اجازه نداری بگی من دوست دخترت هستم تا میومد حرف جدی بزنه میپیچوندمش الان که فکر میکنم میبینم همش من مقصر بودم.

ولی به اندازه یه سربازی صبر کردم الان کار هم پیدا کرده.

برای همین به خانوم کاربر میگم اگه ارزشش رو داره برای هم کلاسیش  صبر کنه چون من هر چی مورد دیگه تو این مدت بود رو اصلا نمیتونستم بهشون فکر کنم.

دقیقا حس یه ادم خیانت کار بهم دست میداد اگه میخواستم به کسی دیگه فکر کنم هر کاری میکردم ازش بدم نمی اومد هر چقدر هم که از دست هم عصبانی بودیم سعی میکردم با یه شوخی برطرف کنم.

ترس من همیشه از این بود که خانواده اون قبول نکنن بعد اینکه دوستهام اشناهام چه قضاوتی میکنن. هنوز هم این ترسها باهام هست ولی این دفعه میخوام مقابل ترسهام وایستم.

نمیدونم اون چه ترسهایی داشت  یا هنوز هم داره.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
15 + 4 =
*****