چکیده: آیا احتمال این وجود ندارد که صحابه مانند سپاه اسامه، این بار نیز به صلاحدید خود عمل کرده باشند و امر خلافت را علیرغم نصب پیامبر اکرم(صلىاللّهعليهوآله) و تاکید ایشان بر امامت امیرالمومنین تغییر داده باشند.
یکی از مسائل مهم سال آخر زندگانی با برکت پیامبر اسلام(صلىاللّهعليهوآله) بحث «سپاه اسامه بن زید» است؛ در این جریان خود پیامبر اکرم(صلىاللّهعليهوآله) به تجهیز سپاه و بسیج کردن مردم میپردازد و از تمام صحابه و مردم مدینه میخواهد که به سپاهی که فرمانده او اسامهی جوان است بپیوندند؛ اما صحابه به دلایل مختلف سستی کرده و به این دستور حضرت عمل نمیکنند، هر چند تاکید فراوان پیامبر(صلىاللّهعليهوآله) در خصوص پیوستن به این سپاه را با چشم خود دیده بودند. ما در این مطلب جریان آنرا به تفصیل بیان کردیم.
یکی از سوالات مهمی که ایجاد میشود این است که چرا اصحاب و صحابه بزرگ اسلام که عمری در خدمت پیامبر اکرم(صلىاللّهعليهوآله) بودند، اینجا سخن حضرت و امر او را روی زمین گذاشته و به آن عمل نکردند؟
علامه «سید عبدالحسین شرف الدین» میگوید: من این سوال را از رئیس دانشگاه الازهر مصر شيخ الاسلام البشری در مباحثی که با هم مناظره میکردیم پرسیدم، وی در تحلیل این رفتار آنان نوشته بود: هر چند پيغمبر(صلىاللّهعليهوآله) ايشان را ترغيب کرد كه در اسرع وقت به سپاه اسامه بپيوندند و تأكيد فرمود كه در حركت شتاب كند، ولى حضرت بلافاصله بيمار شد، به طورى كه اصحاب بيم آن را داشتند كه مرگش فرا رسد. از اين رو اصحاب نمىتوانستند پيغمبر(صلىاللّهعليهوآله) را در آن حال رها كنند. لذا در لشكرگاه صبر كردند تا ببينند وضعیت حضرت چه خواهد شد.
اين هم از كثرت علاقه آنها به پيامبراکرم(صلىاللّهعليهوآله) و توجه دلهاى ايشان به آن حضرت بود. علت كوتاهى آنها از پيوستن به سپاه اسامه نيز به خاطر این بود که منتظر بودند كه يا پيامبر(صلیاللهعلیهوآله) بهبودی پیدا کند و آنان خوشحال شوند و يا در صورت فوت حضرت، به فيض كفن و دفن وى نايل گردند! و زمينه را براى حكومت هر كسى كه بنا شد بعد از آن وجود مقدس، به خلافت برسد، مهیا کنند، بنابراين، آنها در اين انتظار كشيدن، معذور بودند و ايرادى به ايشان وارد نيست.
اعتراض آنها راجع به فرماندهى اسامة بن زيد- با همهی تاکیدات فراوانی که قولا و عملا در اين باره از پيغمبر شنيدند و ديدند- فقط به خاطر جوانى اسامه بود؛ زيرا در ميان اصحاب، افراد كهنسال و سالخورده وجود داشتند و طبيعى است كه دلهاى آنان براى اطاعت از جوانان، آمادگى نداشت و حاضر به تسليم در برابر آنها نبود. بنابراين ناراضی بودن از فرماندهى اسامه، بدعت نبود، بلكه مقتضاى طبيعت بشرى و سرشت آدمى بوده است.
ولى خود شيخ الاسلام در همينجا مىگويد: «انصاف اين است كه من علتى كه مورد قبول عقل باشد، در این خصوص را نيافتم. بنابراين، علت عذرخواهى ايشان بعد از آن وقايع، موضوعى است كه جز خداوند كسى نمىداند».
علامه شرفالدین میگوید من در پاسخ او نوشتم: «شما كوتاهى اصحاب در ملحق شدن به سپاه اسامه و توقف در لشكرگاه «جرف» در آن مدت، با اينكه مامور بودند به سرعت به سپاه بپيوندند را مسلم گرفتيد. همچنین اعتراف کرديد كه آنها پس از شنيدن و ديدن تاکیدات قولى و عملى پيامبر(صلىاللّهعليهوآله) در مورد فرماندهی اسامه، به او اعتراض کردند و حضرت را مورد سرزنش قرار دادند. اين را نيز تصديق داريد كه برخى را كه پيامبر(صلىاللّهعليهوآله) مأمور پيوستن به سپاه نمود و دستور داد تحت فرماندهى اسامه قرار گيرند، از آن كار، سر باز زدند. شما همه اين موضوعات را مسلم دانستید و اعتراف داريد.
اما آنچه درباره معذور بودن آنان ذكر کرديد كه اصحاب در انجام اين امور به نظر خود مصلحت اسلام را منظور کردند، نه اينكه موافق سخن پيامبر(صلىاللّهعليهوآله) عمل كرده باشند؛ ما هم در اين مورد جز اين ادعايى نكرديم. به عبارت ديگر: موضوع سخن ما اين است كه آيا اصحاب، خود را ملزم مىدانستند كليه سخنان و اوامر پيامبر(صلىاللّهعليهوآله) را عمل کنند يا نه؟ پس شما نیز به این مطلب اعتراف دارید اصحاب در اين موارد، به اوامر پيامبر اکرم(صلىاللّهعليهوآله) عمل نکردند، و این مطلب نظر ما را ثابت مىكند. اما اينكه آنها معذور بودند يا نه، خارج از موضوع بحث است.
وقتى اين را مسلم دانستيد كه آنها در موضوع سپاه اسامه، مصلحت اسلام را- البته به نظر خود آنها- بر سخن پيامبر اکرم(صلىاللّهعليهوآله) مقدم داشتند، چرا نمىگوييد آنها در امر خلافت بعد از پيامبر(صلىاللّهعليهوآله) نيز به نظر خود، مصلحت اسلام را بر تعبد به نصوص غديرخم و امثال آن ترجيح دادند؟!
شما عذر اعتراض کنندگان به پيامبر اکرم(صلىاللّهعليهوآله) در اعطاى مقام فرماندهى سپاه به اسامه را به اين دانستيد كه انتصاب جوانى چون او در ميان مردمى كه كهنسالان و سالخوردگان هم در میان آنان وجود داشت، چنين اقتضايى را داشته و عدم انقياد كهنسالان از اطاعت جوانان، امرى طبيعى است.
ولى چرا آن را درباره كسانىكه به نصوص «غديرخم» عمل نكردند كه به مقتضاى آن مىبايیست على بن ابیطالب(علیهالسلام) جوانمرد اسلام، بر سالخوردگان و پيران صحابه حكومت داشته باشد، معتقد نيستيد؛ زيرا چنانكه نقل كردهاند، اينان روز وفات پيامبر، كمى سن على(عليهالسلام) را حساب كردند، همانطور كه موضوع سن كم اسامه را هنگامى كه پيغمبر(صلىاللّهعليهوآله) او را فرمانده آنها قرار داد، دستاويز فعل خود کردند.
مىدانيم كه خلافت و فرماندهى سپاه، فاصله زيادى با هم دارند. پس وقتى كه آنها به طبيعت حال، نتوانند در يك لشكركشى نسبت به فرمانده جوان، منقاد گردند، پس به طريق اولى حاضر نخواهند بود در مدت حيات خويش، در كليه شئون دينى و دنيوى، تسليم يك جوان شوند!!
به علاوه اين كه گفتيد «پيران و سالخوردگان از نظر طبيعى حاضر به انقياد از جوانان نيستند» اگر منظور شما حكم مطلق است، ما آنرا نمىپذيريم؛ زيرا دلهاى پيران مومن كه ايمانى كامل دارند، برای اطاعت و لو آن شخص جوان باشد، آمادهتر است.
مگر قرآن کریم نفرمود: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا [حشر/7] آنچه را پيغمبر براى شما آورده است بگيريد و آنچه را كه شما را از آن برحذر داشته است، ترك كنيد». همچنین مگر نفرمود: «وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِينا [احزاب/36] هيچ مرد و زن با ايمانى را نمىرسد كه هرگاه خداوند و پيغمبرش، دستورى دادند، از پيش خود اختيارى داشته باشد، هر كس نافرمانى خدا و پيغمبر را پيشه سازد، در گمراهى آشكار بسر مىبرد».[1]
بنابراین با توجه به مطالب بالا آیا احتمال این وجود ندارد که صحابه مانند سپاه اسامه، این بار نیز به صلاحدید خود عمل کرده باشند و امر خلافت را علیرغم نصب پیامبر اکرم(صلىاللّهعليهوآله) و تاکید ایشان بر امامت امیرالمومنین تغییر داده باشند.
________________________________________
پینوشت
[1]. سيد عبد الحسين شرف الدين، اجتهاد در مقابل نص، ترجمه على دوانى، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1383 ش، چاپ نهم، ص 96-100.
نظرات
با سلام
مطلب شما در کانال ( اعتقادات) منتشر شد .
آدرس کانال:
https://telegram.me/joinchat/B7Rghz78dXkwc-Dicz2eTw