نبودن حدیث غدیر در نهج البلاغه هرگز بدان معنا نیست که امام(علیهالسلام) به آن احتجاج نکرده یا شریف رضی درباره صدور آن شکّ و تردیدی روا داشته است بلکه مقصود سید رضی از جمعآوری روایات امیرالمومنین(علیهالسلام) آن بود که روایات حضرت که در بلاغت و فصاحت، بسیار شاخص بودند را جمع کند.
در پست گذشته به چند نمونه از سلسله گزارشاتی که در منابع شیعی در مورد استنادها و احتجاجهای امیرالمومنین(علیهالسلام) به حدیث غدیر، آمده است اشاره کردیم و آنها را در پاسخ به شبههای آوردیم که گفته بود: «امیرالمومنین(علیهالسلام) هرگز به حدیث غدیر در مورد حقانیت خویش استناد نکرده است و حتی در نهج البلاغه نیز که سخنان امیرالمومنین(علیهالسلام) در آن گرد آمده است، هیچ اشاره به حدیث غدیر نشده است و این نشان میدهد که حدیث غدیر بر ولایت و جانشینی و حاکمیت بر امت دلالت ندارد که حضرت به آن استناد نکرده است». ولیکن به جهت رعایت اختصار مقاله، نتوانستیم همه گزارشات را در یک پست، اشاره کنیم؛ بدین جهت، ادامه گزارشات را در این مقاله به استحضار میرسانیم.
استنادهای امیرالمومنین(علیهالسلام) به حدیث غدیر
1. در زمان خلافت عثمان:
شیخ صدوق روایتی طولانی را نقل میکند که حضرت در آن، بر خلافت خود در روز غدیر استدلال میکند. در زمان خلافت عثمان بیش از 200 نفر از شخصیتهای برجسته در مسجدالنبی برای اعتراض به حکومت عثمان جمع شدند. در این میان، سخن از فضل و برتری انصار و مهاجر بر یکدیگر پیش آمد و هر یک بر فضائل خود و یا قوم خود استدلال میکردند. پس از بحثهای فراوان، وقتی دیدند که امیرالمومنین(علیهالسلام) در مباحث آنان شرکت نکرده و ساکت نشسته است نظر حضرت را پرسیدند.
حضرت پس از سخنانی فرمود: «..... شما را به خداى تعالى سوگند میدهم آیا میدانید که این آیات کجا نازل شده است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا الله وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ» و آیهی «إِنَّما وَلِیُّکُمُ الله وَرَسُولُه وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ راکِعُونَ» و آیهی «وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دونِ الله وَلا رَسُولِه وَلَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً».
مردم گفتند: آیا این آیات در مورد بعضى از مؤمنان است و یا آنکه عامّ است و شامل همه آنها میشود؟ و خداى تعالى به پیامبرش فرمان داد که والیان امر را به آنها اعلام کند و ولایت را براى آنها تفسیر کند، همانگونه که صلات و زکات و حجّ آنها را تفسیر کرده است، پس منرا در غدیر خمّ براى مردم منصوب کرد، آنگاه خطبه خواند و فرمود: «اى مردم! خداى تعالى منرا به رسالتى فرستاد که سینهام بدان تنگى میکرد و گمان میکردم که مردم منرا تکذیب کنند بعد از آن منرا ترسانید که یا آن را ابلاغ کنم و یا آنکه منرا عذاب خواهد کرد» سپس امر کرد نماز جماعت به پا شود.
آنگاه براى مردم خطبه خواند و فرمود: «اى مردم! آیا میدانید که خداى تعالى مولاى من و مولاى مؤمنان است و من از خودشان نسبت به آنها اولى هستم؟ گفتند: آرى اى رسول خدا! فرمود: اى علیّ برخیز و من برخاستم، فرمود: هر که من مولاى او هستم علیّ مولاى اوست، خدایا دوست علی را دوست بدار و دشمنش را دشمن. بعد از آن سلمان فارسى برخاست و گفت: اى رسول خدا! ولایت او مانند ولایت کیست؟ فرمود: ولایت او مانند ولایت من است، هر کس من بر او اولى هستم، علىّ نیز بر او اولى است و پس از آن خداى تعالى این آیه را نازل کرد: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دِیناً» و رسول خدا(صلَّىاللهعلیهوآله) تکبیر گفت و فرمود: «الله اکبر بر تمامت نعمت و کمال نبوّتم و دین خداى(عزّوجلّ) و ولایت علیّ پس از من». آنگاه ابو بکر و عمر برخاستند و گفتند: اى رسول خدا! آیا این آیات خاصّ علیّ است؟ فرمود: آرى دربارهی او و اوصیاى من تا روز قیامت است؛ گفتند: اى رسول خدا! آنان را براى ما بیان کن، فرمود: علیّ برادر و وزیر و وارث و وصی و جانشین من در امّتم و ولىّ هر مؤمنى پس از من است، سپس فرزندم حسن و سپس فرزندم حسین و سپس نه تن از فرزندان حسین که یکى پس از دیگرى بیایند و قرآن با ایشان است و آنان هم با قرآنند و از قرآن مفارقت نکنند و قرآن هم از آنان جدا نشود تا آنکه در حوض کوثر بر من وارد شوند».
آنگاه همه حضار در مسجد سخن حضرت علی(علیهالسلام) را تایید نموده و گفتند: «به خدا چنین است و ما هم همه آنچه را که گفتى شنیدهایم و بدان گواهى میدهیم و بعضى از آنها گفتند: ما بیشتر آنچه را که گفتى حفظ کردهایم، ولى همه آنرا حفظ نداریم و اینان که حفظ کردهاند اخیار و افاضل ما هستند. علیّ(علیهالسّلام) فرمود: راست میگوئید همه مردم در حافظه برابر نیستند؛ شما را به خدا سوگند میدهم هر که این مطالب را از رسول خدا شنیده و حفظ کرده است برخیزد و بازگوید.
«زید بن ارقم» ، «براء بن عازب» ، «سلمان» ، «ابوذر» ، «مقداد» ، «عمّار بن یاسر» برخاستند و گفتند: شهادت میدهیم».[1]
2. در خطبه بر فراز منبر در مسجد کوفه:
جابر بن عبدالله انصارى میگوید: «على بن ابیطالب(علیهالسلام) براى ما خطبه خواند پس حمد و ثنای الهی فرمود: «اى مردم! جلو همین منبر چهار فرد برجسته از یاران پیغمبر(صلَّىاللهعلیهوآله) حضور دارند. انس بن مالک، براء بن عازب، اشعث بن قیس کندى و خالد بن یزید بجلى! سپس روى به انس کرده و فرمود: اى انس! اگر از رسول خدا شنیدى که فرمود: «هر کس که من مولای او هستم [این] على مولاى اوست» و به جانشینى من گواهى ندهى از خدا میخواهم که تو را نکشد تا به بیمارى پیسى دچار شوى، آنچنانکه عمامهات هم آنرا نپوشاند. اما تو اى اشعث! اگر شنیدى ... و امروز به جانشینى من گواهى ندهى از خداوند میخواهم که تو را نکشد تا هر دو چشمت را کور گرداند. اما تو اى خالد بن یزید! اگر از رسول(صلَّىاللهعلیهوآله) خدا شنیدى ... و امروز به جانشینى من گواهى ندهى از خداوند خواستارم که تو را نکشد جز با مرگ دوران جاهلیت. اما تو اى براء بن عازب! اگر شنیدى از رسول خدا(صلَّىاللهعلیهوآله) ... و امروز به جانشینى من گواهى ندهى از خداوند خواستارم که تو را نمیراند مگر همانجا که از آن مهاجرت کردى».
جابر بن عبد الله انصارى میگوید: به خدا سوگند! انس را دیدم دچار پیسى شده بود و میخواست با عمامهاش آنرا بپوشاند ولى عمامهاش آنرا نمیپوشاند. اشعث بن قیس را دیدم که از هر دو چشم نابینا شده بود و او میگفت: ستایش مخصوص خدایى است که نفرین على بن ابیطالب(علیهالسلام) را درباره کورى من در دنیا قرار داد و به من نفرین عذاب آخرت نکرد که گرفتار عذاب میشدم. و اما خالد بن یزید مُرد و خانوادهاش که خواستند دفنش کنند در خانه خالد گورش را کندند و همانجا به خاکش سپردند، قبیله کنده که این خبر را شنیدند با اسب و شتر آمدند و اسبان و شتران را بر در خانه خالد پى کردند، تشریفات مرگ خالد به آئین زمان جاهلیت انجام گرفت. و اما براء بن عازب، معاویه او را فرماندار یمن کرد و در یمن مُرد».[2]
3. در مکاتبه با معاویه:
در منابع تاریخی، نامهها و مکاتباتی که میان امام و معاویه رد و بدل شده، ثبت شده که در این مکاتبات نیز به مسأله غدیر اشاره شده است. به عنوان نمونه در نامه معاویه به امام(علیهالسلام) وی پس از اتهاماتی که به حضرت میزند، به غدیر و انتخاب حضرت به عنوان جانشین رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) اشاره میکند و حضرت را مدعی آن میپندارد.[3] امام(علیهالسلام) نیز ضمن نامههایی که به معاویه ارسال میکند، غدیر را به عنوان دلیل وجوب اطاعت از خود نام میبرد؛ چنانکه فرمود: «رسول خدا(صلَّىاللهعلیهوآله) در روز غدیر، همان ولایتی که بر شما داشت را برای من قرار داد و پذیرش آن را بر شما واجب کرد».[4]
4. در زمان آمادهسازی نیرو برای برخورد با لشکر شام:
امام در سخنرانی خود در کوفه در جمع مردم و در اعتراض به معاویه، به خلافت خود تأکید کرد و آنان را به استقامت و وفاداری دعوت کرد و با اشاره به ماجرای با شکوه بیعت مردم با خود، پایداری آنان در همراهی با حکومت و جنگ با معاویه را خواستار شد. امام در کنار استناد به بیعت مردم، با اشاره به حدیث غدیر، مسأله خلافت انتصابی خویش در غدیر خم را یادآور شد.[5]
5. استشهاد به جریان غدیر در حضور نمایندگان شام:
هنگامی که یاران امیرالمومنین(علیهالسلام) در صفین، خود را برای رویارویی با شام آماده کرده بودند، دو تن از نمایندگان معاویه به نام ابودرداء و ابوهریره، پیام و نامه معاویه را به امام رساندند. معاویه در نامه خود نوشته بود: «میدانم از من به خلافت سزاوارتری، هم در اسلام سبقت داری و هم علم و قرابت تو به پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را من ندارم و… اما من به خونخواهی پسر عمم عثمان آمدهام، قاتلان عثمان را در اختیار ما بگذار تا با تو بیعت کنیم».
حضرت پیش از آنکه مسأله خونخواهی را پاسخ گوید، مشروعیت خلافت خود را ثابت کرد و فرمود: «اگر خداوند مسأله خلافت را به دست مردم داده است و رأی آنان ملاک مشروعیت است، مهاجران و انصار، پس از سه روز مشورت، همراه مردم با من بیعت کردند و این بیعت از بیعت با خلفای پیشین سنگینتر است، زیرا در سه بیعت پیشین با مردم مشورت نشد؛ و اگر خداوند است که باید خلیفه را انتخاب کند و اختیار در دست اوست، پس ولایت من در قرآن و سنت اثبات شده است؛ و این دلیل برای من قویتر است و حق منرا واجبتر میکند». حضرت سپس به حدیث غدیر استدلال کرده و بر معنای ولایت که همان اولویت است، تأکید ورزید.[6]
6. در جنگ صفین:
همچنین امیرالمومنین(علیهالسلام) در صفّین بر منبر رفت مردم را سوگند داده از آنان بر مناقب و فضایل بیمانند خود و از جمله حدیث غدیر اقرار گرفت.[7]
7. پس از جنگ نهروان:
در پاسخ به شبهاتی که معاویه درباره حقانیت حضرت، بین جامعه شایع کرده بود، آن حضرت در نامهای به واقعه غدیر تمسک جست و به عبدالله بن ابیرافع دستور داد آن را هر جمعه برای مردم بخواند. همچنین ده نفر را معین کرد تا به پرسشهای مردم درباره مضمون نامه پاسخ گویند.[8]
نتیجه سخن آنکه: نبودن حدیث غدیر در نهج البلاغه، هرگز بدان معنا نیست که حضرت به آن احتجاج نکرده یا مرحوم شریف رضی درباره صدور آن شکّ و تردیدی داشته است؛ بلکه مقصود سید رضی از جمعآوری روایات حضرت _آنچنانکه خود در مقدمه نهجالبلاغه میگوید _ آن بود که روایاتی که در بلاغت و فصاحت، بسیار شاخص بودند را جمعآوری کند. این حدیث از منظر شیعه بر ولایت و خلافت حضرت نیز قطعیالدلاله است؛ چنانکه به جهت همین قطعی الدلاله بودن آن حدیث بر ولایت امیرالمومنین(علیهالسلام)، بارها و بارها هم خود حضرت و هم امامان معصوم(علیهمالسلام) به این حدیث برای اثبات و تبیین خلافت و امامت امیرالمومنین(علیهالسلام) استناد کرده و به روز غدیر به عنوان روز نصب حضرت بر خلافت اذاعان کردهاند.
_________________________________
پینوشت
[1]. «قَالَ فَأَنْشُدُکُمُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَ تَعْلَمُونَ حَیْثُ نَزَلَتْ (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ) وَحَیْثُ نَزَلَتْ (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَهُمْ راکِعُونَ) وَحَیْثُ نَزَلَتْ (وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلا رَسُولِهِ وَلَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَهً) قَالَ النَّاسُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ هَذِهِ خَاصَّهٌ فِی بَعْضِ الْمُؤْمِنِینَ أَمْ عَامَّهٌ لِجَمِیعِهِمْ؟ فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ نَبِیَّهُ صلی الله علیه وآله أَنْ یُعَلِّمَهُمْ وُلَاهَ أَمْرِهِمْ وَأَنْ یُفَسِّرَ لَهُمْ مِنَ الْوَلَایَهِ مَا فَسَّرَ لَهُمْ مِنْ صَلَاتِهِمْ وَزَکَاتِهِمْ وَصَوْمِهِمْ وَحَجِّهِمْ فَنَصَبَنِی لِلنَّاسِ بِغَدِیرِ خُمٍّ ثُمَّ خَطَبَ فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَرْسَلَنِی بِرِسَالَهٍ ضَاقَ بِهَا صَدْرِی وَظَنَنْتُ أَنَّ النَّاسَ مُکَذِّبِیَّ فَأَوْعَدَنِی لَأُبَلِّغَنَّهَا أَوْ لَیُعَذِّبَنِّی ثُمَّ أَمَرَ فَنُودِیَ الصَّلَاهَ جَامِعَهً
ثُمَّ خَطَبَ النَّاسَ فَقَالَ: أَیُّهَا النَّاسُ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ مَوْلَایَ وَأَنَا مَوْلَى الْمُؤْمِنِینَ وَأَنَا أَوْلَى بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ قُمْ یَا عَلِیُّ فَقُمْتُ فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ. فَقَامَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَلَاؤُهُ کَمَا ذَا فَقَالَ علیه السلام وَلَاؤُهُ کَوَلَائِی مَنْ کُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِیٌّ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَى (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً) فَکَبَّرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَقَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ بِتَمَامِ النِّعْمَهِ وَکَمَالِ نُبُوَّتِی وَدِینِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَوَلَایَهِ عَلِیٍّ بَعْدِی.
فَقَامَ أَبُوبَکْرٍ وَعُمَرُ فَقَالا یَا رَسُولَ اللَّهِ هَذِهِ الْآیَاتُ خَاصَّهٌ لِعَلِیٍّ قَالَ بَلَى فِیهِ وَفِی أَوْصِیَائِی إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ قَالا یَا رَسُولَ اللَّهِ بَیِّنْهُمْ لَنَا قَالَ عَلِیٌّ أَخِی وَوَزِیرِی وَوَارِثِی وَوَصِیِّی وَخَلِیفَتِی فِی أُمَّتِی وَوَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی ثُمَّ ابْنِیَ الْحَسَنُ ثُمَّ ابْنِیَ الْحُسَیْنُ ثُمَّ تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ الْقُرْآنُ مَعَهُمْ وَهُمْ مَعَ الْقُرْآنِ لَا یُفَارِقُونَهُ وَلَا یُفَارِقُهُمْ حَتَّى یَرِدُوا عَلَیَّ حَوْضِی
فَقَالُوا کُلُّهُمْ اللَّهُمَّ نَعَمْ قَدْ سَمِعْنَا ذَلِکَ کُلَّهُ وَشَهِدْنَا کَمَا قُلْتَ سَوَاءً وَقَالَ بَعْضُهُمْ قَدْ حَفِظْنَا جُلَّ مَا قُلْتَ وَلَمْ نَحْفَظْهُ کُلَّهُ وَهَؤُلَاءِ الَّذِینَ حَفِظُوا أَخْیَارُنَا وَأَفَاضِلُنَا
فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام صَدَقْتُمْ لَیْسَ کُلُّ النَّاسِ یَسْتَوُونَ فِی الْحِفْظِ أَنْشُدُکُمُ اللَّهَ مَنْ حَفِظَ ذَلِکَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله لَمَّا قَامَ فَأَخْبَرَ بِهِ فَقَامَ زَیْدُ بْنُ أَرْقَمَ وَالْبَرَاءُ بْنُ عَازِبٍ وَسَلْمَانُ وَأَبُو ذَرٍّ وَالْمِقْدَادُ وَعَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ فَقَالُوا نَشْهَدُ لَقَدْ حَفِظْنَا قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَهُوَ قَائِمٌ عَلَى الْمِنْبَرِ وَأَنْتَ إِلَى جَنْبِهِ وَهُوَ یَقُولُ:
أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی أَنْ أَنْصِبَ لَکُمْ إِمَامَکُمْ وَالْقَائِمَ فِیکُمْ بَعْدِی وَوَصِیِّی وَخَلِیفَتِی وَالَّذِی فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ فِی کِتَابِهِ طَاعَتَهُ فَقَرَنَهُ بِطَاعَتِهِ وَطَاعَتِی فَأَمَرَکُمْ بِوَلَایَتِی وَوَلَایَتِهِ فَإِنِّی رَاجَعْتُ رَبِّی عَزَّ وَجَلَّ خَشْیَهَ طَعْنِ أَهْلِ النِّفَاقِ وَتَکْذِیبِهِمْ فَأَوْعَدَنِی رَبِّی لَأُبَلِّغَنَّهَا أَوْ لَیُعَذِّبَنِّی أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَمَرَکُمْ فِی کِتَابِهِ بِالصَّلَاهِ فَقَدْ بَیَّنْتُهَا لَکُمْ وَبِالزَّکَاهِ وَالصَّوْمِ وَالْحَجِّ فَبَیَّنْتُهَا لَکُمْ وَفَسَّرْتُهَا لَکُمْ وَأَمْرَکُمْ بِالْوَلَایَهِ وَإِنِّی أُشْهِدُکُمْ أَنَّهَا لِهَذَا خَاصَّهً وَوَضَعَ یَدَهُ عَلَى کَتِفِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ لِابْنَیْهِ مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ لِلْأَوْصِیَاءِ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ وُلْدِهِمْ لَا یُفَارِقُونَ الْقُرْآنَ وَلَا یُفَارِقُهُمُ الْقُرْآنُ حَتَّى یَرِدُوا عَلَیَّ حَوْضِی أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ بَیَّنْتُ لَکُمْ مَفْزَعَکُمْ بَعْدِی وَإِمَامَکُمْ وَدَلِیلَکُمْ وَهَادِیَکُمْ وَهُوَ أَخِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَهُوَ فِیکُمْ بِمَنْزِلَتِی فِیکُمْ فَقَلِّدُوهُ دِینَکُمْ وَأَطِیعُوهُ فِی جَمِیعِ أُمُورِکُمْ فَإِنَ عِنْدَهُ جَمِیعَ مَا عَلَّمَنِی اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَى وَحِکْمَتُهُ فَسَلُوهُ وَتَعَلَّمُوا مِنْهُ وَمِنْ أَوْصِیَائِهِ بَعْدَهُ وَلَا تُعَلِّمُوهُمْ وَلَا تَتَقَدَّمُوهُمْ وَلَا تَخَلَّفُوا عَنْهُمْ فَإِنَّهُمْ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَهُمْ لَا یُزَایِلُونَهُ وَلَا یُزَایِلُهُمْ ثُمَّ جَلَسُوا».
شیخ صدوق، ابی جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی(م381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، محقق: شیخ حسین اعلمی، بیروت، موسسه اعلمی، چاپ اول، 1991م-1412ق، ج1، ص260-265؛/ و طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، ، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، 1403ق، ج۱، ص۲۱4؛/ این روایت در جنگ صفین نیز وارد شدهاست: هلالى كوفى، سليم بن قيس، كتاب سليم بن قيس، قم ، انتشارات الهادی، ۱۴۱۵ق، ص۷۵۷.
[2]. شیخ صدوق، الخصال، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1362ش، ج1، ص219 ؛/ و مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق، ج37، ص200؛/ و مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد، قم، انتشارات كنگره جهانى شيخ مفيد ، 1413 هـ ق، ج1، ص 351و 352.
[3]. «… ادعیتَ أنک خلیفه رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله فی أمته و وصیه فیهم، و أن اللّه فرض علی المؤمنین طاعتک و أمر بولایتک فیکتابه و سنه نبیه، و أن اللّه أمر محمدا أن یقوم بذلک فی أمته، و أنه أنزل علیه: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ» فجمع أمته بغدیر خم فبلغ ما أمر به فیک عن اللّه، و أمر أن یبلغ الشاهد الغائب، و أخبرهم أنک أولی بهم من أنفسهم». کتاب سلیم بن قیس، ص۲۹۵.
[4]. «و أوجب لی ولایته علیکم رسول اللّه یوم غدیر خم». الاحتجاج، ص۲۶۶.
[5]. «… یا معشر المهاجرین والانصار، وجماعة من سمع کلامی… أما سمعتم قول رسولاللّه(صلیاللهعلیهوآله) یوم الغدیر فی ولایتی وموالاتی!؟ فاتقوا اللّه أیها المسلمون و تحاثوا علی جهاد المعاویه القاسط الناکث و اصحابه القاسطین». ارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۲۶۰؛ الاحتجاج، ج۱، ص۴۰۶.
[6]. الغیبة، نعمانی، ص۶۹؛/ و کتاب سلیم بن قیس هلالی کوفی، ص295-296.
[7]. سلیم بن قیس الهلالی، کتاب سلیم، به کوشش علاءالدین الموسوی، مؤسسة البعثة، طهران، 1407ق، ص147-148.
[8]. در بخشی از آن نامه آمده است: «و انما حجتى انى ولى هذا الامر من دون قريش، ان نبى الله صلى الله عليه و آله قال: «الولاء لمن اعتق» فجاء رسول الله صلى الله عليه و آله بعتق الرقاب من النار، و اعتقها من الرق، فكان للنبى صلى الله عليه و آله، ولاء هذه الامة، و كان لى بعده ما كان له، فما جاز لقريش من فضلها عليها بالنبى صلى الله عليه و آله، جاز لبنى هاشم على قريش، و جاز لى على بنى هاشم يقول النبى صلى الله عليه و آله يوم غدير خم «من كنت مولاه فعلى مولاه»، الا ان تدعى قريش فضلها على العرب بغير النبى صلى الله عليه و آله. فان شاءوا فليقولوا ذلك...». کشف المحجه، سید بن طاووس، ص ۲۶۹ ـ ۲۳۵؛/ و معادن الحكمة فى مكاتيب الائمة، علمالهدی محمد بن محسن فیض كاشانی، فصل 2؛/ و بحارالانوار، ج30، ص7.