چرا میگویید خداوند میبخشد؟ من جای خدا باشم از خودم نمیگذرم من بدترین گناه دنیا رو کردم و الان میدونم که زندگی ابدی خودم رو نابود کردم کلی توبه کردم گریه کردم جبران کردم عبادت کردم. اشکها ریختم اما پاک نشدم. دوسال از خدا فرزند خواستم تا یار امام زمان بشه اما الان حس میکنم این فرزند از همسرم نیست چون فقط یکبار یکبار گناه بدی کردم. دارم میسوزم میسوزم که خدا همان ماه به من بچه داد. من کلی دارو خوردم تا سقط بشه اما نشد. یه نازا بچه دار شد نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت. من دخولی انجام ندادم اما همش میترسم نطفه حرام باشه شب و روزم کابوس شده. دیگه روم نمیشه صاحب الزمان رو صدا کنم. روم نمیشه به همسرم بگم دوستش که ادعای دکتری میکرد به زنت نظر داشت. من موندم و فریاد بی صدا و یه بچه. دراخر سجده کردم و به خداوند گفتم تسلیمم به رضای تو. دیگه تو کارت دخالت نمیکنم اگه میخوای این بچه بمونه تا هرروز من بسوزم و در این تردید بمونم که بچه از همسرمه یان باشه قبوله. من میدونم خدا بخشندست اما این چه بخشندگیه که نپذیرفت همش میگم شاید بچه حلاله اما گاهی میگم اگه نباشه چی اگه عاشق امام علی نباشه چون حرامزاده هست چی. دلم میخواد بمیرم. دلم میخواد نباشم حتی هنوز گیجم نمیدونم چیشد چرا اینطور شد. من به چادر فاطمه زهرا خیانت کردم. من به حضرت زینب پشت کردم. من دل امامم رو شکستم. نه من قابل بخشش نیستم. من باید بسوزم. من ابدیتم رو از بین بردم. دیگه هرچقدر هم خوبی کنم و نماز اول وقت بخونم بازم ته جهنمم. دیگه امام حسین به روی من نگاه نمیکنه. من اینطوری میخواستم یار امام زمان تربیت کنم. خدایا چرا ازمن نگذشتی. چرا این معجزه رو دقیقا همون موقع دادی. چرا نبخشیدی خداجان. من بخاطر چندثانیه که نه لذتی داشت نه چیزی ابدیتم رو باختم. باختم..
سلام.
چرا میگویید خداوند میبخشد؟ من جای خدا باشم از خودم نمیگذرم من بدترین گناه دنیا رو کردم و الان میدونم که زندگی ابدی خودم رو نابود کردم کلی توبه کردم گریه کردم جبران کردم عبادت کردم. اشکها ریختم اما پاک نشدم. دوسال از خدا فرزند خواستم تا یار امام زمان بشه اما الان حس میکنم این فرزند از همسرم نیست چون فقط یکبار یکبار گناه بدی کردم. دارم میسوزم میسوزم که خدا همان ماه به من بچه داد. من کلی دارو خوردم تا سقط بشه اما نشد. یه نازا بچه دار شد نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت. من دخولی انجام ندادم اما همش میترسم نطفه حرام باشه شب و روزم کابوس شده. دیگه روم نمیشه صاحب الزمان رو صدا کنم. روم نمیشه به همسرم بگم دوستش که ادعای دکتری میکرد به زنت نظر داشت. من موندم و فریاد بی صدا و یه بچه. دراخر سجده کردم و به خداوند گفتم تسلیمم به رضای تو. دیگه تو کارت دخالت نمیکنم اگه میخوای این بچه بمونه تا هرروز من بسوزم و در این تردید بمونم که بچه از همسرمه یان باشه قبوله. من میدونم خدا بخشندست اما این چه بخشندگیه که نپذیرفت همش میگم شاید بچه حلاله اما گاهی میگم اگه نباشه چی اگه عاشق امام علی نباشه چون حرامزاده هست چی. دلم میخواد بمیرم. دلم میخواد نباشم حتی هنوز گیجم نمیدونم چیشد چرا اینطور شد. من به چادر فاطمه زهرا خیانت کردم. من به حضرت زینب پشت کردم. من دل امامم رو شکستم. نه من قابل بخشش نیستم. من باید بسوزم. من ابدیتم رو از بین بردم. دیگه هرچقدر هم خوبی کنم و نماز اول وقت بخونم بازم ته جهنمم. دیگه امام حسین به روی من نگاه نمیکنه. من اینطوری میخواستم یار امام زمان تربیت کنم. خدایا چرا ازمن نگذشتی. چرا این معجزه رو دقیقا همون موقع دادی. چرا نبخشیدی خداجان. من بخاطر چندثانیه که نه لذتی داشت نه چیزی ابدیتم رو باختم. باختم..