واقعاً این جمله برای من مبهم هست، «شانس به معنای بی علت بودن نیست به معنای تابع احتمالات بودن است.» این جمله دقیقاً یعنی چی، اگر برای به وجود آمدن شئ صدتا احتمال وجود داشته باشد، برای اینکه یکی از این احتمالات بر دیگر ترجیح داشته باشد، باید یک برتری داشته باشد، که علت به وجود آمدن این احتمال است، و تا آن نیاید دیگر این احتمال تحقق خارجی نخواهد داشت.
اصلاً محال است که بتوان بین بی نظمی و علت جمع کرد، زیرا در مفهوم علیت، نظم خوابیده است، حال چگونه شما میخواهید این دو را از هم تفکیک کنید!؟!؟!؟
بقیه جملات شما نیز از ابهام برخوردار هست.
یک جا میگوید علت قبول است، یکجا میگوید علت قبول نیست، جای دیگر میگوید علت همان شانس است ... من که سر در نیاوردم.
به همین خاطر لطف کنید ابتدا علت را تعریف کنید!؟ شانس را تعریف کنید!؟ تعریفی که تا آخر بحث حول آن با هم بحث کنیم.
فقط لازم میدونم به شما این نکته را بازگو کنم که مطالب حقیر را با دقت مطالعه کنید و بعد زحمت بکشید جواب بدید، در آن قسمتی که سخن از علت العلل گفتم، اگر شما آن تکنیک را از هر جهت کامل میدانید، اسمش را خدا بگذارید مشکل نیست، فقط اصل اشکال این است که این تکنیک نبوده است و بعداً به وجودآمده است، و این خود نشان بر نیازمندی است. و هر چیزی را که شما به عنوان علت معرف کنید اگر ناقص باشد، یا نباشد و به وجود آمده باشد نیازمند علت است، مگر چیزی که کامل باشد و نیازمند علت نباشد که در این صورت اسمش را خدا قرار می دهیم.
اما در مورد فسیلها که شما گفتید، و قیاس آن را با ناظم اشتباه دانستید، لازم است به این نکته اشاره کنم، شما لازم نیست، نظم در تمام هستی را مورد بررسی قرار دهید، بلکه فقط دستگاه گوارش خویش را مد نظر قرار دهید متوجه میشوید که در آن نظم نهفته است، بعد شما از کجا مدعی هستید که در سراسر هستی هدف وجود ندارد یا زمان در حال هدر رفتن است، آیا شما کل هستی را دیدهاید که این گونه قضاوت میکنید، شما بخش کوچی از جهان هستید، به همین خاطر اگر قرار هست قضاوتی بکنید باید کل مجموعه را ببنید و بعد بگویید هدف دارد یا نه!؟
و الا مثل ما، مانند مورچهای هست که بر روی فرش حرکت میکند، و زمانی که به رنگ سیاه میرسد با خویش میگوید، بافنده این قالی فکر درست نداشته است و الا به جای رنگ سیاه از رنگ سفید استفاده میکرد، حال آنکه زمانی این مورچه از بالا به قالی نگاه کند خواهد دید که هر رنگی به جای خویش استفاده شده است و رنگ سیاه نیز در بهترین جای ممکن است.
دوست عزیز توصیه می کنم این جمله خویش را درست و بدون ابهام توضیح دهید چون در آن تناقضات زیادی وجود دارد و قابل فهم نیست.
«شانس تکرار میکنم به معنی بی علت بودن نیست، به این معنی هست که فلان اتفاق بر اساس قوانین احتمالات است و چیزی فراتر یا کمتر از این نیست.»
اصلاً این امکان وجود ندارد که شخصی علت را قبول کند و سپس قائل به قوانین احتمالات شود. مگر در مقام اثبات.
در مورد این جمله لازم است، این نکته را توضیح دهم که، ما یک عالم واقع داریم که در اصطلاح به آن مقام ثبوت گفته میشود و یک مقام علم داریم که در ذهن انسان است، که به آن مقام اثبات گفته میشود.
در مقام ثبوت، حتماً قانون علیت جریان دارد و کسی نمیتواند آن را انکار کند، ولی در مقام اثبات که ذهن انسان است، امکان دارد که به خاطر اینکه علم پیشرفت نکرده باشد، ما به احتمالات روی بیاوریم، و علیت را کنار بگذاریم ولی این موضع حقیقت و واقعیت را عوض نمیکند، به عنوان مثال، در هیئت بطلمیوسی، دانشمندان قائل بودند که خورشید، به دور زمین میچرخد، ولی بعداً علم پیشرفت کرد، و هیئت کپرنیکی جایگزین آن شد که دانشمندان میگفتند، زمین به دور خورشید، می چرخد.
حال در هر دو زمان[بطلمیوس و کپرنیک]، در عالم واقعیت خورشید کار خودش را می کرد، و واقعیت هیچ گاه عوض نمیشود،
پس با توجه به این توضیحات، اشتباه شما این است که بین عالم واقع و عالم ذهن انسان، مخلوط کردهاید، در عالم واقع نظام علیت وجود دارد حال دانشمندان پی ببرند یا خیر!؟ ولی در عالم فرضیه و ذهن، چون هنوز علم رشد نکرده است، و نمیتواند به علت پی ببرد، به احتمالات گرایش پیدا کرده است.
با سلام
واقعاً این جمله برای من مبهم هست، «شانس به معنای بی علت بودن نیست به معنای تابع احتمالات بودن است.» این جمله دقیقاً یعنی چی، اگر برای به وجود آمدن شئ صدتا احتمال وجود داشته باشد، برای اینکه یکی از این احتمالات بر دیگر ترجیح داشته باشد، باید یک برتری داشته باشد، که علت به وجود آمدن این احتمال است، و تا آن نیاید دیگر این احتمال تحقق خارجی نخواهد داشت.
اصلاً محال است که بتوان بین بی نظمی و علت جمع کرد، زیرا در مفهوم علیت، نظم خوابیده است، حال چگونه شما میخواهید این دو را از هم تفکیک کنید!؟!؟!؟
بقیه جملات شما نیز از ابهام برخوردار هست.
یک جا میگوید علت قبول است، یکجا میگوید علت قبول نیست، جای دیگر میگوید علت همان شانس است ... من که سر در نیاوردم.
به همین خاطر لطف کنید ابتدا علت را تعریف کنید!؟ شانس را تعریف کنید!؟ تعریفی که تا آخر بحث حول آن با هم بحث کنیم.
فقط لازم میدونم به شما این نکته را بازگو کنم که مطالب حقیر را با دقت مطالعه کنید و بعد زحمت بکشید جواب بدید، در آن قسمتی که سخن از علت العلل گفتم، اگر شما آن تکنیک را از هر جهت کامل میدانید، اسمش را خدا بگذارید مشکل نیست، فقط اصل اشکال این است که این تکنیک نبوده است و بعداً به وجودآمده است، و این خود نشان بر نیازمندی است. و هر چیزی را که شما به عنوان علت معرف کنید اگر ناقص باشد، یا نباشد و به وجود آمده باشد نیازمند علت است، مگر چیزی که کامل باشد و نیازمند علت نباشد که در این صورت اسمش را خدا قرار می دهیم.
اما در مورد فسیلها که شما گفتید، و قیاس آن را با ناظم اشتباه دانستید، لازم است به این نکته اشاره کنم، شما لازم نیست، نظم در تمام هستی را مورد بررسی قرار دهید، بلکه فقط دستگاه گوارش خویش را مد نظر قرار دهید متوجه میشوید که در آن نظم نهفته است، بعد شما از کجا مدعی هستید که در سراسر هستی هدف وجود ندارد یا زمان در حال هدر رفتن است، آیا شما کل هستی را دیدهاید که این گونه قضاوت میکنید، شما بخش کوچی از جهان هستید، به همین خاطر اگر قرار هست قضاوتی بکنید باید کل مجموعه را ببنید و بعد بگویید هدف دارد یا نه!؟
و الا مثل ما، مانند مورچهای هست که بر روی فرش حرکت میکند، و زمانی که به رنگ سیاه میرسد با خویش میگوید، بافنده این قالی فکر درست نداشته است و الا به جای رنگ سیاه از رنگ سفید استفاده میکرد، حال آنکه زمانی این مورچه از بالا به قالی نگاه کند خواهد دید که هر رنگی به جای خویش استفاده شده است و رنگ سیاه نیز در بهترین جای ممکن است.
دوست عزیز توصیه می کنم این جمله خویش را درست و بدون ابهام توضیح دهید چون در آن تناقضات زیادی وجود دارد و قابل فهم نیست.
«شانس تکرار میکنم به معنی بی علت بودن نیست، به این معنی هست که فلان اتفاق بر اساس قوانین احتمالات است و چیزی فراتر یا کمتر از این نیست.»
اصلاً این امکان وجود ندارد که شخصی علت را قبول کند و سپس قائل به قوانین احتمالات شود. مگر در مقام اثبات.
در مورد این جمله لازم است، این نکته را توضیح دهم که، ما یک عالم واقع داریم که در اصطلاح به آن مقام ثبوت گفته میشود و یک مقام علم داریم که در ذهن انسان است، که به آن مقام اثبات گفته میشود.
در مقام ثبوت، حتماً قانون علیت جریان دارد و کسی نمیتواند آن را انکار کند، ولی در مقام اثبات که ذهن انسان است، امکان دارد که به خاطر اینکه علم پیشرفت نکرده باشد، ما به احتمالات روی بیاوریم، و علیت را کنار بگذاریم ولی این موضع حقیقت و واقعیت را عوض نمیکند، به عنوان مثال، در هیئت بطلمیوسی، دانشمندان قائل بودند که خورشید، به دور زمین میچرخد، ولی بعداً علم پیشرفت کرد، و هیئت کپرنیکی جایگزین آن شد که دانشمندان میگفتند، زمین به دور خورشید، می چرخد.
حال در هر دو زمان[بطلمیوس و کپرنیک]، در عالم واقعیت خورشید کار خودش را می کرد، و واقعیت هیچ گاه عوض نمیشود،
پس با توجه به این توضیحات، اشتباه شما این است که بین عالم واقع و عالم ذهن انسان، مخلوط کردهاید، در عالم واقع نظام علیت وجود دارد حال دانشمندان پی ببرند یا خیر!؟ ولی در عالم فرضیه و ذهن، چون هنوز علم رشد نکرده است، و نمیتواند به علت پی ببرد، به احتمالات گرایش پیدا کرده است.
و السلام