افزودن دیدگاه

تصویر Tahoora_jav
نویسنده Tahoora_jav در

سلام ،راستیتش ،من بخورده مشکلم با بقیه متفاوته من از بچگی نه از تاریکی میترسیدم نه از تنهایی نه حتی از دزد ،و این چیزا ،،،اینارو گفتم که بدونین ادم ترسویی به هیچ وجه نیستم ،،،ولی یه اتفاقایی تو این چند مدت افتاده که یه حس هایی عجیب غریب و ترس شدیدی تو من ایجاد شده ،اولش از یه کتاب شروع شد اسم کتاب هفت جن از امید کورهچی من این کتابو خوندم داستان جالب و جذابی داشت و خوب ذهنمو برا اولین بار جلب چیستی اجنه کرد ،اما خب کم کم سعی کردم بخاطر کنکوری که دارم ذهنمو درگیر نکنم ،،،این گذشت تا حدود نمیدوم شاید دوماهه پیش ،خواب بودم  یعنی تو حالت خواب و بیداری که از خواب بیدار میشم ،و به وضوح صدا گفتگو میشنیدم یکی خانم و یکی اقا واقعا تو حالت خواب حس میکردم مادر پدرمم هستن و هی صداشون میکردمم که اروم تر صحبت کنن گرفتم خوابیدم مثلا ، بعد که بیدار شدم برم تو اشپزخونه پیش مادرم متوجه شدم دو ساعته هیشکی خونه نیست و خونه خالیه ،،،،کم کم از همونجا دوباره ذهنم درگیر این چیزا شده بود ،،،باز سعی کردم تا هفته پیش بیخیالش شم ،اما الان تو یه حالتیم وقتی خونه تنهام حس میکنم رو مبل نشسته و نگام میکنه و یه زمانیی حس میکنم رو سقف راه میره ،و به حدی حساس شدم به هر صدایی که حتی از خاموش و روشن شدن فن یخچال تو سکوت خونه ،حس سکته کردن بهم دست میده ،، نمیدونممم ،واقعا قبلنا یعنی تو همون دورانی که کتاب خوندم ،که تقریبا شاید ۶یا ۷ماهه پیش یه دوست تخیلی به اسم بورخیل داشتم و ،باهاش حرف میزدم ،امااا الان خیلی می ترسم ،شاید باورتون نشه ولی فک کنم ۱۰۰۰بار تا الان ایت الکرسی و سوره ناس و حمد و خوندم ،رسما با قران تو خونه راه میرم ،میدونم اینا توهمای ذهنمه اما ،نمی تونم کنترلش کنم ،و این کنترل نکردنا و ترس بیخودم اذیتم میکنه ،لطفا کمکم کنیننن!!

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 15 =
*****

با عضویت در خبرنامه مطالب ویژه، روزانه به ایمیل شما ارسال خواهد شد.