من سیاحت غرب 1 رو دیدم اون موقع هشت سالم بود بعد داداشم منو میترسوند از اون موقع میترسم برم بیرون وقتی تو خونه تنهام و غذا میخورم و تلویزیون نگاه می کنم احساس میکن یک موجود سیاهی پشت سرمه وقتی نگاه میکنم میره یه روز یه چیز سیاه میخواست مادر بزرگمو میخواست خفه کنه مادر بزرگم داد زد بعد که بابام رسید اون رفت تو آغل گوسفندا من روستاییم من و مامانم و داداشم یه چیزی شبیه ادم دیدیم که میره تو حموم باید چیکار کنیم
من سیاحت غرب 1 رو دیدم اون موقع هشت سالم بود بعد داداشم منو میترسوند از اون موقع میترسم برم بیرون وقتی تو خونه تنهام و غذا میخورم و تلویزیون نگاه می کنم احساس میکن یک موجود سیاهی پشت سرمه وقتی نگاه میکنم میره یه روز یه چیز سیاه میخواست مادر بزرگمو میخواست خفه کنه مادر بزرگم داد زد بعد که بابام رسید اون رفت تو آغل گوسفندا من روستاییم من و مامانم و داداشم یه چیزی شبیه ادم دیدیم که میره تو حموم باید چیکار کنیم