چرا امام علی در برابر جسارت هایی که به همسرش شد سکوت نمود؟

22:14 - 1396/05/10

برخی از پیروان اهل سنت بر خلاف دیدگاه علمای خویش ، معتقدند که جریان آتش زدن خانه حضرت زهرا سلام الله علیها ، افسانه و دروغی بیش نیست، چرا که با قبول این جریان باید امام علی علیه السلام را فردی - نعوذ بالله - ترسو فرض کرد.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_

برخی از پیروان اهل سنت بر خلاف دیدگاه علمای خویش ، معتقدند که جریان آتش زدن خانه حضرت زهرا سلام الله علیها ، افسانه و دروغی بیش نیست، چرا که با قبول این جریان باید امام علی علیه السلام را فردی - نعوذ بالله - ترسو فرض کرد، به عبارت دیگر،کدام عقل باور می کند که کسی مثل عمر به ناموس رسول خدا حمله کند و خانه اش را آتش بزند ولی علی علیه السلام نتواند از همسرش دفاع کند و از خود عکس العملی نشان دهد؟

در پاسخ به این شبهه لازم است به چند نکته توجه نمود
نکته اول:
آتش زدن خانه حضرت زهرا سلام الله علیها واقعیتیست انکار ناپذیر که در منابع معتبر فریقین بدان اشاره شده است
به دو نمونه توجه کنید :
«أنه حين بويع لأبي بكر بعد رسول الله كان علي والزبير يدخلان على فاطمة بنت رسول الله فيشاورونها ويرتجعون في أمرهم ، فلما بلغ ذلك عمر بن الخطاب خرج حتى دخل على فاطمة فقال : يا بنت رسول الله! و الله ما من أحد أحب إلينا من أبيك ، و ما من أحد أحب إلينا بعد أبيك منك ، و أيم الله ما ذاك بمانعي إن اجتمع هؤلاء النفر عندك ، إن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت ، قال : فلما خرج عمر جاؤوها فقالت : تعلمون أن عمر قد جاءني و قد حلف بالله لئن عدتم ليحرقن عليكم البيت و أيم الله ليمضين لما حلف عليه
هنگامى كه مردم با ابى بكر بيعت كردند ، على و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند ، و اين مطلب به عمر بن خطاب رسيد . او به خانه فاطمه آمد ، و گفت : اى دختر رسول خدا ! محبوب ترين فرد براى ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو !!! ولى سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند .
اين جمله را گفت و بيرون رفت ، وقتى على (عليه السلام) و زبير به خانه بازگشتند ، دخت گرامى پيامبر به على (عليهم السلام) و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود ، خانه را بر شماها بسوزاند ، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مى دهد! (1)

ان ابابكر بعد ما اخذ البيعة لنفسه من الناس بالارحاب و السيف و القوة ارسل عمر، و قنفذاً و جماعة الى دار على و فاطمه(عليهما السلام) و جمع عمر الحطب على دار فاطمة(عليها السلام) و احرق باب الدار: هنگامى كه ابوبكر از مردم با تهديد و شمشير و زور بيعت گرفت ، عمر ، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه (عليها السلام) فرستاد ، و عمر هيزم جمع كرد و درِ خانه را آتش زد(2)

نکته دوم:
عكس العمل تند حضرت در برابر عمر بن خطاب:
با نگاهی به کتب اهل سنت معلوم می شود که حضرت علی علیه السلام در برابر جسارت به همسرش سکوت نکرده است
سليم بن قيس هلالى كه از ياران مخلص امير مؤمنان عليه السلام است، در اين باره مى‌ نويسد:

وَ دَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِي الْبَابِ ثُمَّ دَفَعَهُ فَدَخَلَ فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ عليه السلام وَ صَاحَتْ يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَفَعَ عُمَرُ السَّيْفَ وَ هُوَ فِي غِمْدِهِ فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا فَصَرَخَتْ يَا أَبَتَاهْ فَرَفَعَ السَّوْطَ فَضَرَبَ بِهِ ذِرَاعَهَا فَنَادَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَبِئْسَ مَا خَلَّفَكَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ.
فَوَثَبَ عَلِيٌّ (عليه السلام) فَأَخَذَ بِتَلابِيبِهِ ثُمَّ نَتَرَهُ فَصَرَعَهُ وَوَجَأَ أَنْفَهُ وَ رَقَبَتَهُ وَهَمَّ بِقَتْلِهِ فَذَكَرَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) وَ مَا أَوْصَاهُ بِهِ فَقَالَ وَ الَّذِي كَرَّمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ يَا ابْنَ صُهَاكَ لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَ عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) لَعَلِمْتَ أَنَّكَ لا تَدْخُلُ بَيْتِي.
عمر آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعله‏ ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز كرد و داخل شد! حضرت زهرا عليها السّلام به طرف عمر آمد و فرياد زد: يا ابتاه، يا رسول اللَّه! عمر شمشير را در حالى كه در غلافش بود بلند كرد و بر پهلوى فاطمه زد. آن حضرت ناله كرد: يا ابتاه! عمر تازيانه را بلند كرد و بر بازوى حضرت زد. آن حضرت صدا زد:
يا رسول اللَّه، ابوبكر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتار مى‌كنند»!
علي عليه السّلام ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت كشيد و بر زمين زد و بر بينى و گردنش كوبيد و خواست او را بكشد؛ ولى به ياد سخن پيامبر صلى الله عليه وآله و وصيتى كه به او كرده بود افتاد، فرمود: اى پسر صُهاك! قسم به آنكه محمّد را به پيامبرى مبعوث نمود، اگر مقدرّات الهى و عهدى كه پيامبر با من بسته است، نبود، مى‏ دانستى كه تو نمى‏ توانى به خانه من داخل شوى»(3)
در واقع حضرت علی علیه السلام با برخوردی که با عمر داشتند می خواستند این نکته را بیان کنند که: اگر مأمور به صبر نبودم، كسى جرأت نمى‌كرد كه به خانواده ام جسارت کند؛ 

همچنين آلوسى عکس العمل حضرت علی علیه السلام در برابر جسارت به حضرت زهرا را چنین بیان می کند:
أنه لما يجب على غضب عمر و أضرم النار بباب على و أحرقه و دخل فاستقبلته فاطمة و صاحت يا أبتاه و يا رسول الله فرفع عمر السيف و هو فى غمده فوجأ به جنبها المبارك و رفع السوط فضرب به ضرعها فصاحت يا أبتاه فأخذ على بتلابيب عمر و هزه و وجأ أنفه و رقبته
عمر عصباني شد و درب خانه علي را به آتش کشيد و داخل خانه شد، فاطمه سلام الله عليها به طرف عمر آمد و فرياد زد: «يا ابتاه، يا رسول الله»! عمر شمشيرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوى فاطمه زد، تازيانه را بلند کرد و بر بازوى فاطمه زد، فرياد زد: « يا ابتاه » (با مشاهده اين ماجرا) علي (علیه السلام) ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت کشيد و بر زمين زد و بر بينى و گردنش کوبيد.(4)

نکته سوم:
با مطالعه کتب تاریخی معلوم می شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در بعضی از موارد بنا به دلائلی از مظلوم دفاع نمی کرد و به او وعده صبر می داد . امام علی علیه السلام هم به همان علت از همسرش نتوانست خوب دفاع کند

ابن حجر عسقلانى در الإصابة مى‌نويسد:
سمية بنت خباط... والدة عمار بن ياسر كانت سابعة سبعة في الاسلام عذبها أبو جهل و طعنها في قبلها فماتت فكانت أول شهيدة في الاسلام... عذبها آل بني المغيرة على الاسلام و هي تأبى غيره حتى قتلوها و كان رسول الله صلى الله عليه و سلم يمر بعمار و أمه و أبيه و هم يُعذّبون بالأبطح في رمضاء مكة فيقول صبرا يا آل ياسر موعدكم الجنة.
سميه دختر خباط... مادر عمار ياسر هفتمين كسى است كه اسلام آورد، ابوجهل او را اذيت مى‌كرد و آن قدر نيزه بر پايين شكمش زد تا به شهادت رسيد، و او نخستين زن شهيد در اسلام است. آل بنو مغيره، چون مسلمان شده بود و دست بردارد نبود او را آزار و اذيت كردند؛ تا كشته شد. رسول خدا ، منظره شكنجه شدن عمار و مادر و پدرش را در مكه مى‌ديد و مى‌فرمود: اى خاندان ياسر! صبور باشيد كه وعده‌گاه شما بهشت است.(5)

امام علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید: من در آن زمان چاره ای جز صبر نداشتم
وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ. يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ. فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى. فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا. أَرَى تُرَاثِي نَهْباً.
در اين انديشه فرو رفته بودم كه: با دست تنها (با بى ياورى) به پا خيزم (و حق خود و مردم را بگيرم) و يا در اين محيط پر خفقان و تاريكى كه پديد آورده ‏اند صبر كنم، محيطى كه: پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا واپسين دم زندگى به رنج وا مى‏ دارد.
(عاقبت) ديدم بردبارى و صبر به عقل و خرد نزديكتر است؛ لذا شكيبائى ورزيدم؛ ولى به كسى مى‏ ماندم كه: خاشاك چشمش را پر كرده، و استخوان راه گلويش را گرفته، با چشم خود مى ‏ديدم، ميراثم را به غارت مى‏ برند.(6)

نکته پنجم:
اگر امام علی علیه السلام مهاجمان را می کشت،خطرات زیر به وجود می آمد

1-باز گشت کفر و نابودی اساس اسلام
امام علي ـ عليه السّلام ـ در اين باره مي ‌فرمايد: لو لا مخافة الفرقة بين المسلمين-  و أن يعود الكفر و يبور الدين-  لكنا على غير ما كنا لهم عليه «به خدا سوگند اگر ترس از ايجاد تفرقه در ميان مسلمانان و بازگشت كفر و نابودي اسلام نبود، با آنان به گونه‌ اي ديگر رفتار مي‌كردم. (7)

2-بهانه ای برای حمله رومیان
با مطالعه تاریخ معلوم می شود که در آن زمان اگر امام علی علیه السلام دست به شمشیر می برد،این کار باعث تضعیف جبهه داخلی می شد و این بهانه خوبی برای حمله رومیان بود.(8)

3-از دست دادن یاران معدود
يارانِ امام علی علیه السلام در اقلیت بودند و اگر امام اقدامی انجام می داد باعث از بین رفتن همان عده معدود می شد
امام علی در نهج البلاغه می فرمایند :

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَي قُرَيْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ أَكْفَيُوا إِنَايِي وَ أَجْمَعُوا عَلَي مُنَازَعَتِي حَقّاً كُنْتُ أَوْلَي بِهِ مِنْ غَيْرِي وَ قَالُوا أَلَا إِنَّ فِي الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَ فِي الْحَقِّ أَنْ تُمْنَعَهُ فَاصْبِرْ مَغْمُوماً أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي رَافِدٌ وَ لَا ذَابٌّ وَ لَا مُسَاعِدٌ إِلَّا أَهْلَ بَيْتِي فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنِيَّةِ 
خداوندا از تو جهت انتقام از قريش و آنهايي كه ياريشان كردند، ياري مي‏ طلبم چرا كه آنها پيوند خويشاونديم را قطع كردند و كار را بر من واژگون نمودند و در غصب و ضايع كردن حقي كه من از ديگران بدان سزاوارتر بودم با هم متحد شدند و گفتند بدانيد كه حق گرفتني است و تو بايد از آن منع شوي پس تو كه صاحب حقّي، در غم و اندوه صبر كن يا در حال تأسف بمير. وقتي به وضع خودم نگريستم ناگاه متوجه شدم كه به غير از اهل بيت خويش، يار و دفاع كننده ‏اي ندارم. بنا بر اين از اين كه مرگ ،ايشان را در آغوش گيرد دريغ نمودم(9)

 

 

 

پی نوشت ها:
 [1 ]المصنف ، ابوبکر بن ابي‏شيبه, ج8 ، ص 572
 [2 ] الامامة و الخلافة، مقاتل بن عطيه ، ص160 و 161-- العقد الفريد، ج 5، ص 12،السقیفة و الخلافة، عبدالفتاح عبدالمقصود، ص 14--انساب الاشراف، البلاذری، ج 1، ص 252,اعلام النساء : ج 4 ، ص 114
 [3 ]كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص568
 [4 ] الآلوسي البغدادي،روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، ج3، ص124
 [5 ] العسقلاني، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 7، ص 712.
 [6 ]نهج البلاغه خطبه سوم
 [7 ]ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج1، ص307
 [8 ] النويري، شهاب الدين، نهاية الارب في فنون الادب، ج19، ص 40
 [9 ] خطبه 208 نهج البلاغه

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
15 + 2 =
*****