امام صادق علیهالسلام در مناظره و پاسخگویی، علاوه بر جدال احسن، از سه روش مناظره عقلی، نقلی و عرفی استفاده میکرد.
امام صادق علیهالسلام در مناظره و پاسخگویی | بیشک در هر زمان افرادی جاهل یا مغرض وجود دارند که همواره تلاش میکنند که عقیده خویش را به دیگران تحمیل کنند؛ بنابراین انسان باید با الگو گرفتن از پیشوایان دین، سعی کند با مناظره، غوغای مغرضان را خاموش و تاریکی جاهلان را روشن کند.
در اینجا به برخی از روشهای امام صادق علیهالسلام در جوابگویی و مناظره اشاره میشود:
روش جدال احسن
نخستین روش در مناظره «جدال احسن» است. جدال، یعنی انسان آنچه را که طرف مقابل یا همه مردم قبول دارند را بگیرد و با همان، ادعای طرف را رد کند. این جدال به سه گونه شکل میگیرد، جدال بد، جدال حسن و جدال احسن. خداوند از بین آنها به «جدال احسن» سفارش کرده است.[1] جدال احسن، جدالی است که در آن علاوه بر روشن شدن حق، هیچ باطلی تقویت نشود و حتی به لجبازی باطل نیانجامد و به عبارت دیگر در این جدال تمام جوانب مثبت و منفی جدال در نظر گرفته شود.
امام صادق علیهالسلام در موارد متعددی از این روش سفارششده بهره جسته و بر اساس آن حق را آشکار میکردند. به عنوان مثال حضرت در مناظره با عبدالملک مصری که منکر خدا بود، ابتدا با نام او شروع کرد که تو بنده مَلِک (پادشاه، خدا) آسمان هستی یا خدای زمین؟ چون از جواب درماند، امام با کمال متانت فرمود: آیا قبول داری که زمین، زیرورو و ظاهر و باطن دارد؟ گفت: آری! فرمود: آیا زیر زمین یا دل آسمان رفتهای؟... سپس در یک جمله فرمود: عجبا! تو که نه به مشرق رفتهای، نه به مغرب، نه داخل زمین فرو رفتهای و نه به آسمان عبورت افتاده تا بدانی در آنجا چیست، با این همه جهل و نا آگاهی، باز منکر خدا هستی!؟ آیا شخص عاقل چیزی را که به آن ناآگاه است، انکار میکند؟... حضرت موارد دیگری را با همین روش ادامه داد تا اینکه او را قانع کرد.[2]
بیان جوابهای کوتاه و مستدل
ازآنجاکه امام صادق علیهالسلام به تمام مسائل آگاهی کامل داشت، علاوه بر بیان جوابهای کوتاه و مستدل، متناسب با افراد و موقعیتهای مختلف از سه سبک جوابهای عقلی، نقلی و عرفی استفاده میکردند که به نمونههای آن اشاره میشود:
یک. مناظره عقلی در اثبات نبوت عامه
زندیقی از امام صادق علیهالسلام پرسید: «مِنْ أَيْنَ أَثْبَتَّ الْأَنْبِيَاءَ وَ الرُّسُل؟»؛[3] «از کجا پیامبران را ثابت میکنی؟» حضرت با چند مقدمه کوتاه آن را ثابت کرد:
1.ما آفریدگاری داریم که از خودمان و تمام آفریدهها برتر است؛
2.آن آفریدگار حکیم بوده و کار بیهوده انجام نمیدهد؛
3.امکان تماس همه مردم با او و گرفتن برنامه زندگی از وی، وجود ندارد.
بنابراین باید خدا، پیامبرانی داشته باشد که آنها، مردم را به راه تکامل خویش راهنمائی کنند وگرنه هدف خداوند از آفرینش انسان [تکامل و سعادت] از بین رفته و آفرینش انسان بیهوده میگردد».
دو. جواب نقلی در مسح سر
زراره از امام صادق علیهالسلام سؤال کرد از کجای قرآن میگویید که باید مسح به بعضی از سر باشد، نه همه سر؟ حضرت فرمود: «لِمَكَانِ الْبَاء»؛[4] «به خاطر حرف باء»؛ [زیرا «باء» در آیه، دلالت بر بعض دارد].
سه. مناظره عرفی در انجام فرمان امام
روزى ابوحنيفه براى ملاقات با امام صادق علیهالسلام به خانه امام آمد و اجازه ملاقات خواست؛ ولی امام اجازه نداد.
ابوحنيفه مىگويد: مقدارى توقف كردم تا اينكه عدهاى از مردم كوفه با اجازه امام وارد شدند، من هم باآنها داخل خانه شدم. وقتى به حضورش رسيدم، گفتم: شايسته است كه شما نمايندهاى به كوفه بفرستيد و مردم را از ناسزا گفتن به اصحاب پیامبر صلیاللهعلیهوآله نهى كنيد... حضرت فرمود: مردم از من نمىپذيرند! گفتم: چگونه نپذیرند در حالیکه تو فرزند رسول خدا هستی؟ حضرت فرمود: تو خود يكى از همانهايى هستى كه گوش به حرف من نمىدهى! مگر بدون اجازه من داخل خانه نشدى و بدون اينكه بگويم، ننشستى و بىاجازه شروع به سخن گفتن ننمودى؟...».[5]
آری! اینها نمونهای از روش روبرو شدن امام صادق علیهالسلام با افراد گوناگون است.
پینوشت:
[1]. طباطبائی، محمدحسین، الميزان، اسماعلیان، ج12، ص371.
[2]. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، اسلامیه، ج1، ص72.
[3]. همان، ج1، ص168.
[4]. همان، ج3، ص30.
[5]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، داراحیاءالتراث العربی، ج10، ص220.