رهروان ولایت ـ گذر زمان، توانایی «تغییر حقیقت» و «وارونهکردن واقعیت» را ندارد اما نشستن غبار فراموشی و یا تحریف حقایق بوسیلهی عدهای مزدور، امری است ممکن که نمونههای آن را در طول تاریخ، بهوفور میتوان یافت. بودند و اکنون هم هستند افراد حقیر و فرومایهای که صرفاً با تبلیغات مسموم و غیرواقعی، از آنان چهرهای مثبت و خیراندیش به دیگران ارائه شد و برای تمام جنایاتشان، توجیهات عجیبی تراشیده و بهاصطلاح بهخورد افکار عمومی داده شده است. این خط ناپاک و این شیوهی ناجوانمردانه، نیازمند مقابلهای از جنس آگاهیبخشی و روشنگری است تا مانع از تسلط ظلمت و مظلومیت حق گردد؛ در غیر این صورت، تردیدی نیست که اذهان افکار عمومی با خوراکهای مسموم، تغدیه شده و کمکم زمینهی مناسبی برای سیطره و جولان باطل، پدید خواهد آمد. کاری که دوستداران جبههی حق باید انجام دهند چیزی جز یادآوری حقیقت ماجرا نیست.
حقیقت این است که «رضاخان قلدر» تربیت محمدرضا پهلوی را در هفتسالگی بهدست یک مادام فرانسوی به نام «ارفع» سپرد تا از همان کودکی، حس خودباختگی و شیفتگی به غرب، در تار و پود او جای گیرد.[1] «اشرف پهلوی» در اینخصوص میگوید: ساعات تدریس وی، شباهتی به کلاسهای درس واقعی نداشت. او فقط باسخنانش، دریچهای سحرآمیز و ناآشنا از دنیای غرب را به روی ما میگشود و فرزندان شاه را مشتاق غرب میکرد.[2] خود محمدرضا پهلوی هم اعتراف کرده بود که من یک معلم فرانسوی داشتم که سرگذشت فرانسه را برایم روایت میکرد و این امر مسلما آثاری در من به جا گذاشت، زیرا من به شکلی هیجانآلود مدافع فرانسه بودم![3] بعدها محمدرضا پهلوی هم تربیت فرزند خود را به یک زن فرانسوی دیگر به نام «ژوئل» سپرد تا معلوم شود این پدر و پسر، تا چه اندازه نسبت به غرب، شیفته و به همان اندازه از فرهنگ بومی، گریزان و متنفر هستند.[4]
روند «غربی بارآمدن محمدرضا پهلوی» به همینجا ختم نشد؛ چراکه در 12 سالگی پدرش او را به مدرسهی «لهروژه» در سوییس فرستاد و او پنجسال در آنجا حضور داشت که نتیجهاش تغییرِ کامل ذائقهی او به سمت آداب غربی و ارزشهای مادی بود. با چنین پیشینهای دیگر جای تعجب نبود که او بهصراحت غرب را قبلهی آمال خود معرفی کند و بگوید غربی کردن آرمان ماست و منافع ایران در اتحاد با غرب، به بهترین وجه تامین میشود.[5]
پرداختن کامل به روحیهی وادادگیِ شاه پهلوی در برابر فرهنگ و چهرههای غربی، نیاز به طومار و نوشتهای بلند و بالا دارد که خارج از حوصلهی این نوشتار است اما همین اندازه باید گفت که او حتی در دوران سلطنت خود هم ابایی از اظهار نیاز به غرب نداشت و در این میان، نقش انگلیسیها بسیار پررنگ و قابلتوجه بود. «مادام ارفع» اگرچه فرانسویالاصل بود اما شوهر ایرانی او فردی بود که طرفدار تمام عیار انگلیسیها بود[6] و اساساً دلیل راهیابی «مادام ارفع» به دربار رضاشاه هم همین خصلت شوهر او بود؛ چرا که اصل و نسب حاکمیت رضاقلدر به انگلیسیها برمیگشت و نقشی که در روی کار آوردن او داشتند. همین احساس تعلق به انگلستان به دوران سلطنت محمدرضا هم سرایت کرد که ذکر نمونههای آن از یکطرف سبب روشنگری و از طرف دیگر باعث شرمندگی است. چون این اندازه سرسپردگی و وابستگی، برای کسی که خود را پادشاه «ایرانِ بزرگ و باتمدن» معرفی میکرد باورنکردنی و حیرتانگیز است. در اواخر سال ۱۹۵۱ میلادی (1330 شمسی) یک جابجایی قدرت در انگلستان رخ داد و دولت حزب کارگر به رهبری «کلمنت اتلی» شکست خورد و حزب محافظه کار به سردمداری «سر وینستون چرچیل» جایگزین آن شد. محمدرضا پهلوی در نامهای ذلیلانه و شرمآور، مراتب ارادت و سرسپردگی خود به «چرچیل» را به اطلاع میرساند تا با کسب حمایت انگلیس بتواند موقعیت سلطنت خود را ارتقا و جمعیت استقلالطلب و مذهبی در ایران را کنار بزند! در بخشی از این نامه آمده است: «هروقت احساس میکنم که در زیر بار مسئوولیتهای خودم ناتوان و خرد میشوم از کتاب شما به عنوان پناهگاه استفاده خواهم کرد. امیدوارم اگر سال آینده در تعطیلات تابستانی به انگلستان بیایم سعادت ملاقات با خودتان را برای چند دقیقه به من بدهید.»[7] البته همین چاکرمنشی و چاپلوسی هم کار خود را کرد و در جریان کودتای 28 مرداد 1332، زمینه برای ادامهی سلطنت محمدرضا پهلوی و شدتگرفتنِ فضای استبدادی در کشور، فراهم شد.
در طول حکومت پهلوی دوم هم دخالتهای پیاپی و مستمر دولتهای استکباری از جمله انگلستان، رواج زیادی داشت و این مسأله حتی صدای کارگزاران نظام شاهنشاهی را هم درآورده بود. پرویز راجی سفیر وقت شاه در انگلیس، از این همه وابستگی احساس شرم کرده و مینویسد: «...شاه و همهی کسانی که شبیه من در اردوگاه شاه قرار دارند چگونه میتوانیم مدعی داشتن غرور ملی باشیم در حالی که از مردمِ مملکت بریدهایم و با عجز و لابه از کشورهای غربی تقاضای حمایت از خود را داریم؟ در رژیمی که وابستگی کامل به غرب، ارکان اصلی موجودیتش را تشکیل میدهد ما نیز به حالتی درآمدهایم که اعتقاد خارج از اندازه به قدرت و توانایی متحدان اروپایی خود پیدا کردهایم و چون فکر میکنیم آنها هر لحظه که بخواهند میتوانند فقط با تکاندادن چوبدستی جادویی خود، همه چیز را به میل خویش بگردانند لذا این طور به خود میقبولانیم که هرچه در ایران اتفاق می افتد سرنخش در لندن یا واشنگتن قرار دارد و به همین جهت نیز آنچنان برای دوستان غربی خود از جهت کارایی و قدرت اعمال نفوذشان ارزش و اهمیت قائل می شویم که آنها خودشان هم هرگز این همه توانایی را در خویش سراغ نداشته و ندارند.»[8]
محمدرضا پهلوی هم که سلطنت خود را به انگلیسیها مدیون بود در مواقعی، با بخشیدن از کیسهی ملت ایران، به انگلیس کمک مالی میکرد تا همچنان از حمایت آنان برخوردار باشد. این در حالی است که در همان دوران و به استناد نزدیکترین افراد به دربار پهلوی، اوضاع زندگی مردم ایران بهشدت بحرانی و نامطلوب بود.[9]
همین چند سطر در توصیف محمدرضا پهلوی - که اندکی از بسیار بود- نشان میدهد که او هراندازه که برای ملت خود، اهل استبدادورزی، ظلم و تکبر بود اما به همان اندازه در برابر دولتهای استعمارگر مثل آمریکا و انگلیس، بهشدت خاضع و ذلیل بود و اساساً استمرار بقا و حیات خود را وابسته به اراده و خواست آنها میدید. محمدرضا پهلوی را باید فردی بهتمام معنا غربزده و استحالهشده نامید که تمام امید و آرزویش را در زرقوبرق موجود در دنیای غرب جستجو میکرد و از ایرانیبودن، جز نام و نژادی بهمراه نداشت.
---------------------------------
پینوشت:
1- حسین فردوست – که خود نیز شاگرد او بوده است – در بارهی وی میگوید: «این خانم ارفع، فرانسوی بود ولی گویا با یکی از افرادِ خانواده ارفع الدوله ازدواج کرده و مقیم تهران شده بود. در آن زمان، گویا شوهرش فوت کرده بود و به همین مناسبت به نام خانودگی شوهر، معروف بود.» (ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 27)
2- چهرههایی در یک آینه (خاطرات اشرف پهلوی)، ترجمهی هرمز عبداللهی
3- روح الله حسینیان، «چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه درایران (۱۳۴۳-۱۳۵۶)» ص 290
4- امیر اسدالله علم، «گفتگوهای من با شاه»
5- روح الله حسینیان، «چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه درایران (۱۳۴۳-۱۳۵۶)» ص 290
6- رجال بامداد ، ج 1، ص 28
7- مرکز اسناد مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند شماره ۱۸ ۹۸ ۱۲۹ الف
8- خاطرات پرویز راجی، ص 347
نظرات
زندگی امتحان ریشه است ریشه هرگز اسیر باد نیست
سلام
تشکر از شما به خاطر ارسال مطلبتان به سایت "حرف تو"
" ارادت و اعتقاد به انگلیسیها در تار و پود حضرت شاهنشاه "
با آدرس: http://harfeto.ir/?q=node/33011
در این سایت انتشار یافت.
چشم به راه مطالب خوب شما هستیم.
هدیه سایت "حرف تو" به شما:
"امام رضا (علیهالسّلام): هر کس در مجلسی که یاد و نام ما در آن زنده نگه داشته میشود بنشیند، در آن روزی که دلها میمیرند، دل او نمیمیرد. "
یا علی
سلام علیکم ورحمه الله ... سپاس از حضورتان در وبلاگم ...عاقبت بخیر باشید وسربلند وتاهمیشه الهی ...یازهرا ...