روایات هجوم بر خانه امیرالمومنین (علیه السلام) که در اسناد اهل سنّت آمده است، بیانگر حمله دردمنشانه به خانه وحی است و نشان میدهد که خليفه اول به همراه عدهاي از دشمنان اهل بيت، به خانه وحي هجوم برده و آنجا را به آتش كشيدهاند.
حمله به خانهی امیرالمومنین و فاطمه زهرا(سلاماللهعلیهما) اندکی پس از وفات پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) از حوادث دردناکی است که در صدر اسلام به وقوع پیوست. این مساله در منابع تاریخی و روایی شیعه و اهل سنّت به طور کامل ثبت و ضبط شده است. با اینحال برخی ناآگاهان به انکار این واقعه در منابع اهل سنّت پرداختهاند. برای روشن شدن مظلومیت صدیقه طاهره(سلاماللهعلیها) به ذکر برخی از منابع روایی اهل سنت که متعرض این مطلب شدهاند میپردازیم:
1. «ابن ابیشيبه»(239هـ): او كه از اساتيد محمد بن اسماعيل بخاری است و در كتاب «المصنف» مینویسد: «هنگامى كه مردم با ابىبكر بيعت كردند، على(علیهالسلام) و زبير در خانه فاطمه(سلاماللهعلیها) به گفتگو و مشاوره مىپرداختند، و اين مطلب به «عمر بن خطاب» رسيد. او به خانهی فاطمه(سلاماللهعلیها) آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) محبوبترين فرد براى ما پدر تو بود و بعد از پدرت خود تو! ولى سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را با آنها بسوزانند.
اين جمله را گفت و بيرون رفت، وقتى على(عليهالسلام) و زبير به خانه بازگشتند، فاطمه(سلاماللهعلیها) به على(عليهالسلام) و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود، خانه را با شما بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مىدهد».[1]
2. «علامه بلاذری»(270هـ) مینویسد: «ابوبکر به دنبال علی فرستاد تا بيعت کند، چون على(عليهالسلام) از بيعت با ابوبكر سرپيچى كرد، ابوبكر به عمر دستور داد كه برود و او را بياورد، عمر با شعله آتش به سوى خانهی فاطمه(سلاماللهعلیها) رفت. فاطمه(سلاماللهعلیها) پشت در خانه آمد و گفت: اى پسر خطّاب! آيا تو میخواهى خانهی منرا آتش بزنى؟ عمر پاسخ داد: آرى! اين كار آنچه را كه پدرت آورده محكمتر مىسازد».[2]
3. «ابن قتيبه دينوری»(212-276هـ) مینویسد: «ابوبکر به دنبال عدهای که حاضر نشده بودند با او بيعت کنند، بود؛ همان افرادی که نزد علی(عليهالسلام) تجمع کرده بودند، لذا عمر را به دنبال آنها فرستاد، عمر آمد و آنان را صدا كرد، ولى آنها اعتنايى نكرده و از خانه خارج نشدند. عمر هيزم خواست و گفت: به همان خدايى كه جان عمر در دست اوست، سوگند ياد مىكنم كه بيرون بياييد و گر نه خانه را با كسانىكه در آن هستند آتش خواهم زد. به عمر گفتند: اى اباحفص! فاطمه(سلاماللهعلیها) در اين خانه است. عمر پاسخ داد: باشد». در روايت ديگری آورده است: «عمر با عده زيادی از انصار و افراد کمی از مهاجرين به در خانهی فاطمه(سلاماللهعليها) آمده بود».[3]
او مىافزايد:«...فاطمه(سلاماللهعلیها) چون صداى آنها را شنيد، با صداى بلند ندا كرد: اى پدر! اى رسول الله! ما پس از تو، چه ظلمها كه از عمر و ابوبكر ديديم...».[4]
4. «محمد بن جرير طبری»(310هـ) مینویسد: «عمر بن خطاب به خانه على(علیهالسلام) رفت در حالىكه گروهى از مهاجران در آنجا جمع شده بودند. وى رو به آنان كرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مىكشم، مگر اينكه براى بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد در حالىكه شمشير كشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد و شمشير از دستش افتاد، در اين موقع ديگران بر او هجوم آوردند و شمشير را از دست او گرفتند».[5]
5. «مسعودی شافعی»(345هـ) مینویسد: «به او هجوم آورده و در خانهی او را آتش زدند و او را به زور از آن بيرون آوردند و سرور زنان را با در چنان فشار دادند که سبب سقط محسن گرديد».[6]
6. «ابن عبد ربّه»(463هـ) مینویسد: «ابوبكر به عمر بن خطاب ماموريت داد كه برود و آنان را از خانه بيرون بياورد و به وى گفت: چنانچه مقاومت كردند و از بيرون آمدن خوددارى كردند، با آنان بجنگ. عمر با شعله آتشى كه همراه داشت و آن را به قصد آتش زدن خانهی فاطمه(سلاماللهعلیها) برداشته بود، به سوى آنها حركت كرد. فاطمه(سلاماللهعلیها) گفت: اى پسرخطاب! آتش آوردهاى خانهی منرا بسوزانى؟ گفت: بلى، مگر اينكه به آنچه امت در آن داخل شدهاند(بيعت با ابوبكر) شما هم داخل شويد...».[7]
7. «ابن عبد البر قرطبی»(368 -463هـ) مینویسد: «پس فاطمه(سلاماللهعلیها) به ايشان گفت: عمر به نزد من آمد و قسم خورد که اگر دوباره به اينجا بیایید، قسم به خداوند که چنين و چنان میکنم؛ و قسم به خدا که چنين خواهد کرد».[8]
این روایات تنها تعدادی از اسناد اهل سنّت در مورد حمله به خانهی وحی است و نشان میدهد که خليفه دوم به همراه عدهای از دشمنان اهل بيت، به خانه وحی همجوم برده و آنجا را به آتش كشيدهاند؛ در حالیكه فاطمه زهرا(سلاماللهعليها) به همراه فرزندان او در داخل خانه بودند.[9]
---------------------------------------------
پینوشت:
[1]. المصنف، ج7 ، ص 432: «أنه حين بويع لأبي بكر بعد رسول الله(ص) كان علي والزبير يدخلان على فاطمة بنت رسول الله(ص) فيشاورونها ويرتجعون في أمرهم، فلما بلغ ذلك عمر بن الخطاب خرج حتى دخل على فاطمة فقال: يا بنت رسول الله(ص)! والله ما من أحد أحب إلينا من أبيك، وما من أحد أحب إلينا بعد أبيك منك، وأيم الله ما ذاك بمانعي إن اجتمع هؤلاء النفر عندك، إن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت، قال: فلما خرج عمر جاؤوها فقالت: تعلمون أن عمر قد جاءني وقد حلف بالله لئن عدتم ليحرقن عليكم البيت وأيم الله ليمضين لما حلف عليه... .»
[2]. انساب الاشراف، بلاذرى، ج1، ص586:«إن أبابکر آرسل إلي علي يريد البيعة، فلم يبايع، فجاء عمر و معه فتيلة. فتلقته فاطمة علي الباب فقالت فاطمة: يابن الخطاب! أتراک محرّقا عليّ بابي؟! قال: نعم، و ذلک أقوي فيما جاء به أبوک.»
[3]. الامامة والسياسة - ابن قتيبة الدينوري ، تحقيق الشيري - ج 1 - ص 30: وإن أبا بكر رضي الله عنه تفقد قوما تخلفوا عن بيعته عند علي كرم الله وجهه ، فبعث إليهم عمر ، فجاء فناداهم وهم في دار علي ، فأبوا أن يخرجوا فدعا بالحطب وقال : والذي نفسه عمر بيده . لتخرجن أو لأحرقنها علي من فيها ، فقيل له : يا أبا حفص ، إن فيها فاطمة ؟ فقال : وإن
في رواية أن عمر جاء إلى بيت فاطمة في رجال من الأنصار ونفر قليل من المهاجرين.
[4]. الامامة و السياسة، ابن قتيبه، ج1، ص 30: يا ابت يا رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) ماذا لقينا بعدك من ابن الخطاب و ابن ابى قحافه ... .
[5]. تاريخ الطبرى ، ج2 ، ص443: عن زياد بن كليب قال: أتى عمر بن الخطاب منزل علىّ وفيه طلحة والزبير ورجال من المهاجرين فقال: واللّه لأحرقنّ عليكم أو لتخرجنّ إلى البيعة»، فخرج عليه الزبير مصلتاً بالسيف فعثر فسقط السيف من يده فوثبوا عليه فأخذوه.
[6]. اثبات الوصية ، ص143:فهجموا عليه وأحرقوا بابه ، واستخرجواه منه كرهاً ، وضغطوا سيّدة النساء بالباب حتّى أسقطت محسناً.
[7]. العقد الفريد، ابن عبدربه، ج3، ص 63 طبع مصر: «الذين تخلّفوا عن بيعة أبي بكر: علىّ والعباس، والزبير، وسعد بن عبادة، فأمّا على والعباس والزبير فقعدوا فى بيت فاطمة حتّى بعث اليهم أبو بكر عمر بن الخطاب ليخرجوا من بيت فاطمة وقال له: إن أبوا فقاتلهم . فأقبل عمر بقبس من نار على أن يضرم عليهم الدار فلقيته فاطمة فقالت: يابن الخطاب! أجئت لتحرق دارنا ؟ قال : نعم أو تدخلوا فيما دخلت فيه الأمة فخرج علي حتى دخل على أبي بكر.
[8]. الاستيعاب، ابن عبدالبر قرطبى، ج3، ص975 ؛ المصنف، ابن ابى شيبه، ج8، ص572: «فقالت لهم: إن عمر قد جاءني وحلف لئن عدتم ليفعلن وايم الله ليفين بها.»
[9]. منبع