آیا دلیل عقلی بر ختم نبوت توسط پيامبر اسلام(ص) وجود دارد؟

22:28 - 1393/12/18
چکیده: نقش عقل در اين زمينه محدود است، چون برنامه هاي انبياء براساس وحي است و عقل احاطه كامل بر مسائل ندارد و اما اين كه كدام شريعت، شريعت خاتم است، به عهده خداوند و ديني است كه خويش را به عنوان شريعت خاتم معرفي كند و دين اسلام خويش را به عنوان دين خاتم معرفي كرده است.

چه دلايلی بر ختم نبوت و رسالت توسط پيامبر اسلام(ص)  وجود دارد؟

پاسخ: بطور كلي دلايل خاتميت رسالت پيامبر گرامي اسلام بر دو دسته است: دلايل عقلي و دلايل نقلي.
الف ) دلايل نقلي:

1. قرآن كريم
آياتي از قرآن كريم دلالت بر ختم رسالت توسط پيامبر گرامي اسلام دارد كه به چند نمونه اشاره مي شود:
1ـ ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليماً(1)
محمّد (ص) پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست ولي رسول خدا و ختمكننده و آخرين پيامبران است و خداوند به همه چيز آگاه است. اين آيه به وضوح دلالت مي كند كه نبوت و رسالت با آمدن پيامبر اسلام خاتمه يافته است، زيرا در اين آيه از پيامبر به عنوان خاتم النبيين ياد شده است، و واژه خاتم در جايي به كار مي رود كه كاري ختم شده و پايان يافته باشد.(2)
2ـ وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشيراً وَ نَذيراً وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ(3) و ما تو را جز براي همه مردم نفرستاديم تا (آنها را به پاداش هاي الهي) بشارت دهي و (از عذاب او) بترساني ولي بيشتر مردم نميدانند.
3ـ تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلي عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيرا(4) زوال ناپذير و پر بركت است كسي كه قرآن را بر بندهاش نازل كرد تا بيمدهنده جهانيان باشد.
4ـ وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ(5) اين قرآن بر من وحي شده، تا شما و تمام كساني را كه اين قرآن به آنها ميرسد، بيم دهم (و از مخالفت فرمان خدا بترسانم)
در اين آيات به جهاني و همگاني بودن شريعت پيامبر اشاره شده است، و هم به امتداد داشتن اين شريعت لذا آمده است كه شما را و همه كساني را كه اين دين به او برسد انذار كنم، لازمه امتداد و استمرار اين شريعت در طول زمان اين است كه اين شريعت، شريعت خاتم است.(6)
3. الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً، اين آيه طبق نظر شيعه هر چند ناظر به استمرار خط نبوت از طريق استمرار امامت است، اما به هر حال اين معنا را مي رساند كه اين دين، دين كامل است، و اين اشعار به اين مطلب دارد كه دين خاتم نيز هست.
2. روايات
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَي بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ فَقَالَ حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا يَكُونُ غَيْرُهُ وَ لَا يَجِيءُ غَيْرُه.(7)
در اين روايت امام صادق (ع) مي فرمايد: حلال محمد هميشه تا روز قيامت حلال است و حرام او هميشه تا قيامت حرام است، غير آن نخواهد بود و غير او نخواهد آمد. اين روايت دلالت آشكار دارد بر اين كه شريعت پيامبر خاتم شريعت آخر است.
2. حديث منزلت: أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ أَبِي أُمَيَّةَ يُوسُفَ بْنِ ثَابِتِ بْنِ أَبِي سَعِيدَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَي إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي.(8)
طبق اين روايت پيامبر به امام علي (ع) مي گويد تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسي هستي، جز اين كه پيامبري بعد از من نيست. اين روايت نيز كه در برخي از منابع اهل سنت نيز آمده است به طور آشكار دلالت بر خاتميت دارد.
3. حديث مشهوري كه در بسياري از منابع اهل سنت نقل شده: مثلي و مثل الانبياء كمثل رجل بني بنيانا فاحسنه و اجمله، فجعل الناس يطيفون به يقولون ما رأينا بنيانا احسن من هذا الا هذه اللبنة،
فكنت انا تلك اللبنة. مثل من در مقايسه با انبياء پيشين همانند مردي است كه بنائي بسيار زيبا و جالب بسازد،
مردم گرد آن بگردند و بگويند بنائي زيباتر از اين نيست جز اينكه جاي يك خشت آن خالي است و من همان خشت آخرينم! اين حديث در صحيح مسلم به عبارات مختلف و از روات متعدد نقل شده، حتي در يك مورد در ذيل آن اين جمله آمده است: و انا خاتم النبيين.
و در حديث ديگري در ذيل آن ميخوانيم: جئت فختمت الانبياء. آمدم و پيامبران را پايان دادم. (9)
4- در بسياري از خطبه هاي نهج البلاغه نيز خاتميت پيامبر اسلام ص صريحا آمده است از جمله در خطبه 173 در توصيف پيامبر اسلام ص چنين ميخوانيم: امين وحيه و خاتم رسله و بشير رحمته و نذير نقمته. او (محمد) امين وحي خدا، و خاتم پيامبران، و بشارت دهنده رحمت و انذار كننده از عذاب او بود".
و در خطبه 133 چنين آمده است: ارسله علي حين فترة من الرسل، و تنازع من الالسن، فقفي به الرسل و ختم به الوحي. او را پس از يك دوران فترت بعد از پيامبران گذشته فرستاد به هنگامي كه ميان مذاهب مختلف نزاع در گرفته بود به وسيله او سلسله نبوت را تكميل كرده و وحي را با او ختم نمود.
و در خطبه نخستين نهج البلاغه بعد از شمردن برنامه هاي انبياء و پيامبران پيشين ميفرمايد: الي ان بعث اللَّه سبحانه محمدا رسول اللَّه (ص) لانجاز عدته و اتمام نبوته. تا زماني كه خداوند سبحان محمد ص رسولش را براي تحقق بخشيدن به وعده هايش و پايان دادن سلسله نبوت مبعوث فرمود.
5. در پايان خطبه حجة الوداع همان خطبهاي كه پيامبر اسلام (ص) در آخرين حج و آخرين سال عمر مباركش به عنوان يك وصيتنامه جامع براي مردم بيان كرد نيز مساله خاتميت صريحا آمده است آنجا كه ميفرمايد: الا فليبلغ شاهد كم غائبكم لا نبي بعدي و لا امة بعدكم.
حاضران به غائبان اين سخن را برسانند كه بعد از من پيامبري نيست، و بعد از شما امتي نخواهد بود، سپس دستهاي خود را به سوي آسمان بلند كرد آن چنان كه سفيدي زير بغلش نمايان گشت و عرضه داشت: اللهم اشهد اني قد بلغت. خدايا گواه باش كه من آنچه را بايد بگويم گفتم.(10)
6. در حديث ديگري كه در كتاب كافي از امام صادق ع آمده است چنين ميخوانيم: ان اللَّه ختم بنبيكم النبيين فلا نبي بعده ابدا و ختم بكتابكم الكتب فلا كتاب بعده ابدا. خداوند با پيامبر شما سلسله انبياء را ختم كرد، بنا بر اين هرگز بعد از او پيامبري نخواهد آمد و با كتاب آسماني شما كتب آسماني را پايان داد پس كتابي هرگز بعد از آن نازل نخواهد گشت.(11)
ب ) دليل عقلي:
نقش عقل در اين زمينه محدود است، چون برنامه هاي انبياء براساس وحي است و عقل احاطه كامل بر مسائل ندارد تا لزوماً حكم كند كه اين شريعت كامل و تمام و در نتيجه خاتم است, بلكه عقل به نحو تعليقي حكم مي كند كه هرگاه شريعت به نقطه نهايي در بيان خطوط اساسي برنامه زندگي انسان رسيد به گونه اي كه هيچ اصل و قاعده مورد نياز بشر را فروگذار نكرده باشد،
اينجا شريعت به پايان رسيده چون بعث نبي و شريعت جديد لغو خواهد بود و چنانكه بشر محتاج تبيين و تفسير آن قواعد باشد و يا در حوادث جديد توان تطبيق اصول را بر فروع نداشته باشد چنين شريعتي محتاج امامان معصوم خواهد بود.
عقل به تنهايي تا همين جا مي آيد اما اين كه كدام شريعت، شريعت خاتم است، به عهده خداوند و ديني است كه خويش را به عنوان شريعت خاتم معرفي كند و دين اسلام خويش را به عنوان دين خاتم معرفي كرده است.
البته بعد از اينكه وحي، شريعت كامل و پيامبر خاتم را معرفي كرد عقل دوباره به ميدان مي آيد منتهي اين بار وظيفه كشف را دارد يعني شريعت مذكور را در معرض تحليل و تجزيه مي گذارد.
فرهنگ حاكم بر محيط مخاطبين شريعت، هنر حفاظت انسان ها از ارزشهاي الهي را و مطالعه مبادي و اصول عالي و پوياي شريعت و... را مطالعه مي كند و به اين نتيجه مي رسد كه اين شريعت جواب گوي هميشگي انسان هاست.
و ما در ادامه به مواردي از كاوش هاي عقلي كه خاتميت اسلام و پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه وآله ـ را نتيجه مي دهد اشاره كنيم.
دليل اول: انّا نحنُ نَزَّلنا الْذِكرَ و اِنّا لَهُ لَحافِظُون(12) در اين آيه شريفه با قاطعيّت كم نظيري از محفوظ ماندن قرآن از تحريف و تغيير و نابودي سخن رفته,
يكي از علل تجديد رسالت و ظهور پيامبران جديد تحريف و تبديل هايي است كه در تعليمات و كتب مقدس پيامبران رخ داده است, لذا صلاحيت خود را براي هدايت از دست مي دادند. بشرِ چند هزار سال پيش نسبت به حفظ مواريث علمي و ديني ناتوان بودند, آنگاه كه بشر به مرحله تكامل مي رسد و قدرت حفظ مواريث را پيدا مي كند عمده دليل و علتِ تجديد پيامبران منتفي مي شود.(13)
اهتمام مسلمانان به حفظ قرآن مجيد و روايات پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ بهترين گواه است, از صدر اسلام تا امروز در هر دوره و عصري ده ها بلكه صدها حافظ و قاري و محدّث همواره در جوامع اسلامي حضور داشته اند.
دليل دوم: اسلام و قرآن طرحي است كلي، جامع، همه جانبه، متعادل و حاوي همه طرح هاي جزئي و كارآمد در همه موارد و در تمام فرمان ها جواب گوي بشر مي باشد، قرآن، كتابي است كه روح همه تعليمات كتاب هاي آسماني ديگر را دارد، لذا «مُهَيمَن» و حافظ ساير كتب آسماني است.
دليل سوم: از ديدگاه قرآن مجيد تمام انبياء الهي مبلغ يك دين بوده اند چنانچه مي فرمايد: شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدّينِ ما وَصّي به نوحاً و الّذي أوحينا اليك و ما وصّينا به ابراهيم و موسي و عيسي(14)
«خداوند براي شما ديني قرا داد كه قبلا به نوح توصيه شده بود و اكنون بر تو وحي كرديم و به ابراهيم و موسي و عيسي نيز توصيه كرديم،
و نام اين دين اسلام به معناي تسليم در برابر فرمان الهي است البته پيامبران در ابلاغ پاره اي از قوانين، اندك اختلافي داشته اند كه از قبيل اختلاف كلاس هاي عالي با ابتدايي بوده است
به همين دليل است كه قرآن كلمه دين را به صورت جمع (اديان) نياورده و هميشه از كلمه دين استفاده كرده است چرا كه، دين بر اساس فطرت بنا گذاشته شده است و فطرت انسانها هم واحد است.
قرآن مجيد سير تكاملي انسان را هدايت شده و هدفدار و بر روي صراط مستقيم مي داند نه اينكه دايماً در تغيير و تبديل جهت باشد،
پس انبياء نقشه راه را دارند و همواره بشر را هدايت مي كنند تا مي رسد به جايي كه قابليت دريافت نقشه كلي را پيدا مي كند، وقتي نقشه كلي را كه به هدف منتهي مي شود دريافت كرد ديگر احتياجي به نبي نيست. با آمدن اسلام و قرآن، امت وسط كه در جاده هدايت قرار گرفته باشد محقق شده. و كذلك جعلناكم امّه وسطاً لتكونوا شهداء علي الناس(15)
و اينچنين شما را جماعت وسط و معتدل و متعادل قرار داديم تا حجت و شاهد بر مردم ديگر باشيد، رسالت پيامبر اسلام با همه رسالت هاي ديگر اين تفاوت را دارد كه از نوع قانون است نه برنامه, مخصوص يك اجتماع تندرو يا كندرو يا راست يا چپ نيست.

 

پاورقی:

1. احزاب: 40.
2. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، اول، 1374ش، ج17، 338-339.
3. سبأ : 28.
4. فرقان: 1.
5. انعام: 19.
6. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج17، ص341.
7. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، اول، 1365ش، ج1، ص58.
8. کلینی، الکافی، ج8، ص106.
9. ر.ک: صحیح، بخاری، کتاب المناقب، صحیح مسلم، کتاب الفضائل، باب ذکر کونه خاتم النبیین.
10. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، دار الوفاء، اول، 1404ه.ق، ج21، ص381.
11. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج17، ص343-345.
12. حجر: 9. «ما خود اين كتاب را فرو فرستاديم و البته نگهبان او هستيم.»
13. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، 1375، ج 3، ص 154.
14. شوري: 13.
15. نساء: 28.
منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات

با عضویت در خبرنامه مطالب ویژه، روزانه به ایمیل شما ارسال خواهد شد.