فتح خیبر و فضیلت بی‌مانند امیرالمومنین

09:24 - 1400/12/07

چکیده: در شرایطی که کار جنگ گره‌خورده بود و قدرت مسلمانان رو به افول نهاده بود پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) یاران خود را فراخواند و فرمود: «فردا پرچم را به‌دست کسی می‌دهم که خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا و پیامبر هم او را دوست می‌دارند و خداوند این دژ را به‌دست او می‌گشاید. او مردی است که هرگز پشت به دشمن نکرده و از صحنه نبرد فرار نمی‌کند».

فتح خیبر و فضیلت بی‌مانند امیرالمومنین

در سال هفتم هجری پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) تصمیم گرفت برای تأمین امنیت مسلمانان مدینه؛ به دسیسه‌های یهودیان خیبر پایان دهند. زیرا منطقه خیبر از همان ابتدای حضور پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در مدینه به کانون توطئه برای نابودی اسلام تبدیل‌شده بود و یهودیان خیبر از هیچ کوششی برای ضربه زدن به جامعه نوپای اسلام فروگذار نبودند.

موقعیت منطقه خیبر
منطقه خیبر امروزه در ۱۶۵ کیلومتری شمال مدینه قرار دارد. این منطقه مشتمل بر مجموعه روستاها و مزارع سرسبز دارای و آب، زراعت و جمعیت فراوان بود. پیش از بعثت برخی از قبایل یهود در این منطقه ساکن شدند و به خاطر موقعیّت مناسب محل، در امور زراعت و جمع ثروت و تهیه سلاح، مهارت کاملی پیدا کرده بودند، جمعیت آن‌ها بالغ‌بر بیست هزار نفر بود که در میان آن‌ها جنگاوران بسیاری به چشم می‌خورد.[1]
یهودیان خیبر برای محافظت از خود و سرزمین‌شان اقدام به ساخت قلعه‌های متعددی کرده بودند که هر کدام نام مخصوصی داشت و مهم‌ترین آن‌ها عبارت بود از: ناعم، قموص، کتیبه، نسطاة، شق، وطیح و سلالم. یهودیان همچنین برای حفاظت از این دژها، در کنار هر کدام برج مراقبت ساخته بودند، تا نگهبانان برج‌ها، جریان خارج قلعه را به داخل گزارش دهند. نوع ساختمان قلعه‌ها هم به‌گونه‌ای بود که ساکنان آن‌ها بر بیرون قلعه تسلط کامل داشتند و با منجنیق و غیره می‌توانستند دشمن را سنگ‌باران کنند. [2]

آغاز نبرد
با رسیدن پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و مسلمانان به خیبر، نبرد آغاز شد و در نخستین روز نبرد، پنجاه تن از مسلمانان زخمی شدند. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هفت شبانه‌روز در منطقه‌ای به نام رجیع اردو زد و هر روز همراه مسلمانان، که هر گروه پرچمی داشتند، با یهودیان به جنگ می‌گذراند. در شب ششم، مردی یهودی از اهالی قلعه نطاه، به نام سماک، به حضور پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمد و امان خواست تا مسلمانان را به آن قلعه راهنمایی کند. او خبر داد در قلعه نطاه انبار آذوقه و انواع جنگ‌افزار یهودیان قرار دارد و ساکنان آن‌هم دچار آشفتگی شده و از ترس، در حال ترک این قلعه‌اند. فردای آن روز مسلمانان نطاه را فتح کردند و آن یهودی بعدها مسلمان شد. [3]

نبرد سرنوشت‌ساز
پس چند روز دژهای دیگری چون ناعم و قموص توسط سپاهیان اسلام فتح شد و مسلمانان به رهبری خود پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به‌طرف دژهای وطیح و سلالم یورش آوردند؛ ولی با مقاومت سرسختانه یهود در بیرون قلعه روبه‌رو شدند. سربازان دلیر اسلام حتی با جان‌بازی و دادن تلفات سنگین هم نتوانستند پیروز شوند و بیش از ده روز با جنگاوران یهود دست‌وپنجه نرم کرده، و هر روز بدون نتیجه باز می‌گشتند.
در یکی از روزها خلیفه اول مأمور فتح گردید و با پرچم سفید تا جلوی قلعه آمد و مسلمانان نیز به فرماندهی او حرکت کردند؛ ولی پس از مدتی بدون نتیجه بازگشت و فرمانده و سپاه هر کدام گناه را به گردن یکدیگر انداختند. روز دیگر فرماندهی لشکر به خلیفه دوم واگذار شد، او نیز همچون خلیفه اول نتوانست کاری از پیش ببرد و پس از بازگشت از صحنه نبرد، با توصیف دلاوری و شجاعت فوق‌العاده جنگ‌جویان یهود یاران پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را مرعوب می‌ساخت.[4]
در شرایطی که کار جنگ گره‌خورده بود و روحیه مسلمانان هر روز بدتر می‌شد، پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) یاران خود را فرا خواند و فرمود: «فردا پرچم را به‌دست کسی می‌دهم که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش هم او را دوست می‌دارند و خداوند این دژ را به‌دست او می‌گشاید. او مردی است که هرگز پشت به دشمن نکرده و از صحنه نبرد فرار نمی‌کند».[5] با شنیدن این جمله موجی از امید و نشاط در میان مسلمانان طنین‌انداز شد و همگان منتظر بودند تا به ببینند که این شخص کیست که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) با این اوصاف او را معرفی کرده است.

فردای آن روز که همه منتظر معرفی این سردار فاتح بودند؛ ناگهان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) سراغ امیرالمومنین(علیه‌السلام) را گرفت که فرمود: او دچار درد چشم است. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) دستی بر دیدگان او کشیدند و در حق او دعا نمودند، سپس به وی دستور پیش‌روی داد و یادآوری کرد که قبل از جنگ نمایندگانی را به سوی سران دژ اعزام و آن‌ها را به اسلام دعوت کند، اگر نپذیرفتند آن‌ها را به وظایف‌شان در حکومت اسلامی از جمله پرداخت جزیه و خلع سلاح آشنا سازد و در غیر این صورت با آن‌ها بجنگد.[6] امیرالمومنین(علیه‌السلام) در این روز با یاری پروردگار آن‌چنان شجاعتی از خود به نمایش گذاشت که مایه حیرت همگان شد و نه تنها این قلعه فتح گردید بلکه موجبات فتح قلعه‌های دیگر هم فراهم آمد.

___________________
پی‌نوشت
[1]. تاريخ يعقوبي، یعقوبی، چاپ بيروت، دار الصادر، بي‌تا، چاپ اوّل، ج2، ص56.
[2]. السیره الحلبیه، ابوالفرج نورالدین علی حلبی، دارالکتب العلمیه چاپ اول، بیروت،۱۴۲۲ ق، ج۳، ص۴۹.  
[3]. کتاب المغازی، چاپ مارسدن جونز، لندن ۱۹۶۶م، چاپ افست قاهره، بی‌تا، ج۲، ص648-644.
[4]. تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، روانح التراث العربی، چاپ دوم، بیروت، 1387ق، ج۳، ص۱۲.
[5]. السيره الحلبيه، همان، ج3، ‌ص51.
[6]. بحارالانوار، علامه مجلسی، موسسه الوفاء، چاپ دوم، بيروت، ج21، ص29.

نظرات

تصویر شاهرخ
نویسنده شاهرخ در

ممنون از مطلب خوبتون.
بهره بردم

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
19 + 1 =
*****