-آقای سروش، قرآن را سخن خود پیامبر و نتیجه تجربه دینی او می داند. این تئوری با دلیل همرا نیست، ضمن این که آیات قرآن آن را رد میکنند.
جناب سروش که تئوری اش در باب وحی، همان تجربه دینی است، این تئوری را در مورد قرآن نیز مطرح می کند. لذا قرآن را سخن خود پیامبر و نتیجه تجربه و مکاشفه حضرت می داند. او درباره نقش پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در تکوین قرآن چنین می گوید: « به نظر من پیامبر نقش محوری در تولید قرآن داشته است. پیامبر درست مانند یک شاعر احساس می کند که نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است، اما در واقع شخص پیامبر همه چیز است؛ آفریننده و تولید کننده.»[1] در جای دیگری میگوید: «قرآن میوه شجره طیبه شخصیت محمد(صلیاللهعلیهوآله) بود که به اذن خدا ثمربخشی کرد.»[2] در جای دیگری میگوید: «آن که به حقیقت سخن می گوید محمد(صلیاللهعلیهوآله) است که کلامش از فرط قرب و انس عین کلام خداوند است.»[3] او از این سخنان نتیجه می گیرد که وحی قرآنی صد درصد بشری و در عین حال صد درصد الهی است.[4]
نقد و بررسی
آقای سروش قرآن را از سویی سخنی بشری و از سوی دیگر سخنی الهی می داند. بشری بودنش از این جهت است که به معنی واقعی کلمه توسط یک انسان نگارش شده است و لذا واقعاً یک سخن بشری است. الهی بودن قرآن را هم با دو بیان درست می کند؛ یک بیان فلسفی و یک بیان عرفانی.
گاهی می گوید: «محمد را خدا تألیف کرد و قرآن را محمد و قرآن کتاب خدا بود. هم چنان که زنبور را خدا آفرید و عسل را زنبور و عسل فرآورده وحی بود.»[5] این یک تبیین فلسفی از خدایی بودن قرآن است؛ این که هر فعلی در عالم هستی رخ می دهد، بر اساس توحید افعالی، فعل خداوند نیز هست. به تعبیر ایشان چون پیامبر را خداوند متعال خلق کرده، هر کاری پیامبر انجام دهد، از جمله نگارش قرآن، کار خدا هم هست. هم کار پیامبر است و هم کار خدا. همان طور که خدا زنبور را خلق کرد و زنبور عسل را درست می کند، پس عسل هم کار زنبور است و هم کار خدا.
نقد بررسی
اگر ما اینطور خدایی بودن قرآن را توجیه کنیم، فرقی بین قرآن و غیر قرآن وجود ندارد. همه موجودات و آثارشان با علم و اذن و اراده خداوند به وجود می آیند و از این جهت فرقی بین آن ها نیست. در واقع ما درباره قرآن چیز جدیدی نگفتهایم. بنابراین تأکید بر الهی بودن قرآن از این جهت بی معناست.
تبیین دیگر ایشان از الهی بودن قرآن، عرفانی است. او می گوید: «اولیای خدا چنان به خدا نزدیک و در او فانی اند که کلامشان عین کلام خدا، امر و نهی و حب و بغضشان، عین امر و نهی و حب و بغض الهی است. پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) نیز بشر بود، اما در عین حال این بشر چنان وصف و رنگ الهی گرفته بود و واسطه ها چنان از میان او و خدا برداشته شده بودند که هر چه می گفت، هم کلام انسانی بود، هم کلام وحیانی خدا و این دو از هم جدا نبود.»[6]
نقد و بررسی
خدایی بودن در این توجیه اختصاص به اولیای الهی دارد که فانی در خدایند و اراده و فعلشان تابع اراده خداست. این بیان صرفاً یک ادعاست و هیچ دلیلی- طبق مبنای آقای سروش- بر این که تجارب پیامبر مورد تأیید الهی قرار گرفته و هر چه گفته، مهر تأیید از سوی خداوند خورده است، ندارد. پیامبر انسان خوبی بود، امین بود، راستگو بود. اما این ها با چیزی که آقای سروش مدعی است، فرق می کند، ایشان مدعی است که تجارب پیامبر مقبول الهی بوده و هر چه می گفته، خدا تأیید می کرد و لذا برای همه پیروان الی الابد الزام آور است. این حرف ها چه دلیلی دارد؟
به هر حال بیان ایشان در الهی بودن قرآن ناقص است. از آیات قرآن هیچ تأییدی برای تئوری آقای سروش به دست نمی آید. لذا هرگز الهی بودن قرآن بر اساس نظریه سروش درست نمیشود.
گر چه همه موجودات و آثار وجودی شان از خداوند است، و گر چه پیامبر فانی در خدا بود؛ اما منظور ما از الهی بودن قرآن این است که الفاظ قرآن نیز از جانب خداوند تکون یافته و پیامبر تنها نقش یک واسطه را در دریافت و رساندن آن بر عهده داشت. یعنی خداوند خود، این الفاط را کنار هم قرار داده و بر پیامبرش به همان شکل نازل کرده و ایشان نیز آنها را برای مردم بیان کرده است.
_______________________________________________
پینوشت
[1]. مصاحبه با رادیوی زمانه، 16 دی 1386.
[2]. مصاحبه با روزنامه کارگزاران، 20 بهمن 1386.
[3]. نامه «طوطی و زنبور» به آیت الله سبحانی، سایت رسمی دکتر سروش، 23 اردیبهشت1387.
[4]. نامه «بشر و بشیر» به آیت الله سبحانی، سایت رسمی دکتر سروش، 19 اسفند 1386.
[5]. نامه «طوطی و زنبور» به آیت الله سبحانی، سایت رسمی دکتر سروش.
[6]. همان.