امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) برای اثبات حقانیت خود بارها به حدیث غدیر استناد کرد و حاضران آن ماجرا را سوگند داد تا به آن واقعه بزرگ شهادت دهند.
پيامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) در روز غدیر در مقابل چشم دهها هزار نفر از مسلمانان، به فرمان خدا دست امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را بلند کرد و او را جانشین خود معرفی کرد. سپس تمام مسلمانان حاضر در آن واقعه با امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به عنوان ولی و امام پس از پيامبر(صلیاللهعلیهوآله) بیعت کردند و همگان به فرمان الهی ملزم به اطاعت از او شدند.
اما پس از رحلت جانگداز پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) جامعه اسلامی توسط کسانی که خود را صحابی پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) و همقبیله و یار او قلمداد میکردند، دستخوش اتفاقات دیگری شد. این گروه با انتساب خود به قوم و قبیله پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) توانستند انصار مدینه را وادار به اطاعت از خود کنند و بر جایگاه پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) تکیه بزنند و خود را خلیفه حضرت معرفی کنند و حقانیت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را در جانشینی پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) نادیده گرفتند.
یکی از مسائلی که در مورد این جریان مطرح میشود این است که، امیرالمؤمنین(علیهالسلام) که خود را جانشین برحق پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) میدانست در برابر این جریان چه موضعی داشت؟ آیا حضرت در برابر آنان به حدیث غدیر استناد نکرد؟ نوشتار پیش رو به دو مورد از استنادات حضرت در برابر این جریان میپردازد.
استناد به حدیث غدیر در روز بیعت
یکی از مواردی که امیرالمؤمنین(علیهالسلام) برای اثبات حقانیت خود به حدیث غدیر استدلال کرد، زمانی بود که یاران ابوبکر و عمر برای بیعت گرفتن؛ مردم و بنیهاشم را تحت فشار قرار دادند و عدهی زیادی از مردم ناگزیر به بیعت شدند ولی حضرت حاضر به بیعت نشد و در میان مردم به سخنرانی پرداخت و دلایل حقانیت خود را به تمام مردم گوشزد کرد.[1]
پس از آنکه حضرت سخنانی در اثبات حقانیت خود به زبان آورد؛ «بشیر بن سعید» یکی از افرادی که زمینه خلافت را برای ابوبکر فراهم ساخته بود با گروهی از انصار گفتند: «ای ابوالحسن چنانچه این سخنان تو را انصار قبل از بیعت با ابوبکر شنیده بودند هیچکس در حقانیت تو اختلاف نمیکرد».
حضرت در ادامه فرمود: «ای مردم! آیا سزاوار بود که من جنازه رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) را بر زمین گذاشته و بدون توجه به تجهیز و تکفین و دفن او میآمدم و بر سر خلافت منازعه میکردم؟! به خدا قسم که هیچ فکر نمیکردم کسی خود را برای خلافت مطرح کند و درباره آن با ما اهلبیت منازعه کند و کار شما را انجام دهد، زیرا رسول خدا صلیاللهعلیهوآله) در روز عید غدیر خم برای هیچ کس جای عذر و بهانه و حرفی باقی نگذاشت، پس شما را قسم میدهم به خداوند که هر کس در روز غدیر حضور داشته و این فرمایش پيامبر(صلیاللهعلیهوآله): «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه ...» را شنیده است از جایش برخاسته و هم اکنون شهادت دهد».
«زید بن ارقم» میگوید: «از میان جمعیت دوازده نفر از بدريون[2] برخاسته و گواهی دادند، و من نیز از کسانی بودم که آن حدیث را از پيامبر(صلیاللهعلیهوآله) شنیده بودم، ولی آن روز کتمان کردم، و به همین جهت به نفرین علی بن ابیطالب(علیهالسلام) دو چشمم نابینا گشت».
پس از سخنان محکم و قاطع امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در آن مجلس، اختلاف بین حاضران بالا گرفت و صداها بلند شد، و عمر از ترس اینکه مردم به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) تمایل پیدا کنند به هراس افتاد و مجلس را به هم ریخته و همه را پراکنده کرد.[3]
استناد به حدیث غدیر در دیدار با ابوبکر
امام صادق(علیهالسلام) از قول اجداد پاکش(علیهمالسلام) میفرماید: «وقتی مردم با ابوبکر بیعت کرده و با امیرالمومنین(علیهالسلام) آن رفتار را داشتند، ابوبکر تصمیم گرفت تا به او روی خوشنشان دهد و از حضرت دلجویی کند.
به همین دلیل مایل بود تا دیداری خصوصی با حضرت داشته باشد و موجبات رضایت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را فراهم آورد. بنابراین ملاقات خصوصی را با حضرت ترتیب داد تا در آن ملاقات راجع به امر خلافت با امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به مذاکره بپردازد».[4]
حضرت در این مجلس که تبدیل به یک مناظره دو جانبه بین ایشان و ابوبکر شد، دلایل خود برای تصدی جانشینی پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را به ابوبکر یادآوری کرد و او را به خدا سوگند داد تا اگر دلایلش قابلقبول است به آن اقرار کند. ابوبکر پس از شنیدن هر یک از دلایل حضرت، به حق امیرالمؤمنین(علیهالسلام) برای جانشینی پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) اقرار کرد که یکی از این موارد استدلال حضرت به خطبه غدیر بود.
حضرت در آن مجلس خطاب به ابوبکر فرمود: «تو را به خدا سوگند؛ بنا به حدیث پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در روز غدیر آیا من مولای تو و تمام مسلمین هستم یا تو؟ ابوبکر گفت: البته شما».[5]
در نتیجه: امیرالمؤمنین (علیهالسلام) برای اثبات حقانیت خود بارها به حدیث غدیر استناد کرد و حاضران آن ماجرا را سوگند داد تا به آن واقعه بزرگ شهادت دهند که در این نوشتار تنها به دو مورد از آنها اشاره شد.
برای مطالعه بیشتر به کتاب «فروغ ولایت» اثر آیتاللهالعظمی جعفر سبحانی مراجعه کنید.
_________________________
پینوشت
[1]. الإحتجاج على أهل اللجاج، طبرسى، احمد بن على، تصحیح: محمد باقر خرسان، نشر مرتضى، چاپ اول، مشهد، 1403ق، ج1، ص74-73.
[2]. کسانی که در روز جنگ بدر در رکاب پيامبر(صلىاللهعليهوآله) با مشرکان جهاد کرده بودند.
[3]. «فَقَالَ عَلِيٌّ ع يَا هَؤُلَاءِ كُنْتُ أَدَعُ رَسُولَ اللَّهِ مُسَجًّى لَا أُوَارِيهِ وَ أَخْرُجُ أُنَازِعُ فِي سُلْطَانِهِ وَ اللَّهِ مَا خِفْتُ أَحَداً يَسْمُو لَهُ وَ يُنَازِعُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فِيهِ وَ يَسْتَحِلُّ مَا اسْتَحْلَلْتُمُوهُ وَ لَا عَلِمْتُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص تَرَكَ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ لِأَحَدٍ حُجَّةً وَ لَا لِقَائِلٍ مَقَالًا فَأَنْشُدُ اللَّهَ رَجُلًا سَمِعَ النَّبِيَّ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ يَقُولُ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ أَنْ يَشْهَدَ الْآنَ بِمَا سَمِعَ قَالَ زَيْدُ بْنُ أَرْقَمَ فَشَهِدَ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا بَدْرِيّاً بِذَلِكَ وَ كُنْتُ مِمَّنْ سَمِعَ الْقَوْلَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَكَتَمْتُ الشَّهَادَةَ يَوْمَئِذٍ فَدَعَا عَلِيٌّ عَلَيَّ فَذَهَبَ بَصَرِي قَالَ وَ كَثُرَ الْكَلَامُ فِي هَذَا الْمَعْنَى وَ ارْتَفَعَ الصَّوْتُ وَ خَشِيَ عُمَرُ أَنْ يُصْغِيَ النَّاسُ إِلَى قَوْلِ عَلِيٍّ ع فَفَسَحَ الْمَجْلِسَ وَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ يُقَلِّبُ الْقُلُوبَ وَ لَا تَزَالُ يَا أَبَا الْحَسَنِ تَرْغَبُ عَنْ قَوْلِ الْجَمَاعَةِ فَانْصَرَفُوا يَوْمَهُمْ ذَلِك»، الاحتجاج، همان.
[4]. الخصال، محمد بن على ابن بابويه، تصحیحی علی اکبر غفاری، ناشر: جامعه مدرسين، قم، چاپ اول، 1362ش، ج2، ص553-548.
[5]. «قَالَ أَنْشُدُكَ بِاللَّهِ أَنَا الْمَوْلَى لَكَ وَ لِكُلِّ مُسْلِمٍ بِحَدِيثِ النَّبِيِّ ص يَوْمَ الْغَدِيرِ أَمْ أَنْتَ قَالَ بَلْ أَنْتَ قَالَ أَنْشُدُكَ بِاللَّه»، همان، ص550.
نظرات
با سلام و احترام
مطلب شما در کانال اعتقادات ایتا منتشر شد.
https://eitaa.com/kalamema