فلسفه تفاوت دیه زن با مرد

11:38 - 1398/08/21

بسیاری از احکام را باید تعبدا پذیرفت، ولو اینکه با محاسبه ما جور در نیاید.

دیه

شبهه: اگر سه انگشت دست یک زن قطع شود، دیه‌اش به اندازه سه انگشت مرد است؛ ولی اگر چهار انگشت زن قطع شود، دیه‌اش به اندازه دو انگشت یک مرد است، فلسفه و حکمت این حکم چیست!؟

پاسخ: در بررسی این ادعا لازم است ابتدا به چند نکته توجه داشت:

1. این حکم در صورتی است که قطع چهار انگشت زن، در یک حادثه اتفاق بیفتد و الا اگر سه انگشت زن در یک حادثه، قطع شود و انگشت دیگر آن در حادثه دیگر قطع شود، از جهت دیه‌ تفاوتی با مرد نمی‌کند.

2. از سوی دیگر این حکم بین فقهای شیعه اتفاقی است و هیچ کس فتوایی مخالف با این موضوع ندارد، به همین خاطر نباید به صرف این‌که با عقل محدود ما مخالف است، به تمسخر چنین حکمی بپردازیم. چرا که در مورد این حکم روایات متعددی به دست ما رسیده است[1‏] از جمله اینکه ابان بن تغلب نقل می‌کند که از امام صادق(عليه‌السلام) پرسيدم: مردی يکی از انگشتان زنی را قطع می‌کند، ديه آن چقدر است؟ فرمود: ده شتر. گفتم: دو انگشت را قطع کند، ديه‌اش چقدر است؟ فرمود: بيست شتر. پرسيدم: سه انگشت را قطع کند، فرمود: سی‌شتر. گفتم: اگر چهار انگشت زن را قطع کند، فرمود:بيست شتر، گفتم: سبحان الله! سه انگشت قطع می‌کند و ديه آن سی شتر است، وقتی چهارانگشت را قطع می‌کند ديه‌اش بيست شتر می‌شود؟ وقتی ما در عراق بوديم اين مطلب را می‌شنيدم و از گوينده آن بيزاری جستيم و گفتيم آورنده چنين حکمی شيطان است.
امام (عليه‌السلام) فرمود: ابان صبر کن، اين حکم پيامبر خداست. همانا ديه زن با مرد برابر است تا وقتی به ثلث برسد و هنگامی‌که به ثلث رسید، ديه زن به نصف برمی‌گردد. ای ابان، تو دست به قياس زده‌ای و اگر در سنت قياس شود، دين از بين می‌رود».[2]

در این روایت به دو نکته مهم اشاره شده است که می‌تواند راه‌گشای ما در تفاوت دیه زن و مرد در قطع دست باشد، اول نکته این‌که: امام در مقابل تعجب ابان وی را به تعبد سوق می‌دهد و می‌‌فرماید: این حکم پیامبر خداست. این موضوع از این جهت اهمیت دارد که اساس دین با تعبد شکل گرفته است، به این معنا که انسان به عنوان عبد، در مقابل خداوند متعال که همه هستی خویش را از وی به ودیعه گرفته است، سر تسلیم فرود آورد و هیچ چون و چرایی نکند؛ از سوی دیگر، تعبد محض زمانی است که انسان از فلسفه و علت حکم اطلاعی نداشته باشد، و الا اگر دلیل فوائد و فلسفه حکم آشکار باشد، طبیعی است که انسان به سوی آن سوق پیدا می‌کند در حالی که آن‌چه اهمیت دارد، این است که انسان صرفاً یک عمل را به خاطر اطاعت از خداوند متعال انجام دهد، گرچه انسان اجمالاً به خاطر شناختی که از خداوند و ویژگی‌های وی دارد، می‌داند که کار غیر حکیمانه از خداوند متعال سر نمی‌زند. بنابراین تعبد به معنای اعتماد داشتن به خداوند متعال و پذیرش سخن او و عمل به فرمان اوست، ولو اینکه در نگاه ابتدایی خلاف محاسبات ما باشد.

نکته دیگر که امام به آن اشاره دارد، موضوع نصف بودن دیه زن در مقابل مرد است، این موضوع نیز برخواسته از مسؤوليتی است که اسلام به مرد در زمینه اداره اقتصادی خانواده داده است، از این‌رو اگر مرد قصاص شود، این قصاص آسیب بیشتری به خانواده مرد -به خاطر نان آور بودن خانواده- می‌رساند تا آسیبی که به زن وارد شده است، از این‌رو شاید فلسفه این حکم، به نحوی حمایت از شخصی باشد که از مسئولیت بیشتری برخوردار است.

در تبیین این مطلب این‌گونه می‌توان گفت که چون در اسلام مرد مسئوول خانه و خانواده است و بار نفقه و هزينه‌های زندگی خود و ساير اعضای خانواده را بر دوش دارد، اگر مردی كشته شود يا آسيب ببيند، ديه ای كه به او از طرف جانی پرداخت می‌شود، جبران خسارت ناشی از عدم وجود مرد يا ناتوانی و كم توانی او در اقتصاد خانواده است. و خانواده او با دريافت ديه مقداری از نفقه خود را تأمين می‌كنند. بر خلاف زن كه چون مسئوول اقتصادی خانواده نيست، بازماندگان او از اين جهت (نفقه) دچار كاستی نمی‌گردند.

فلذا بعضی از حقوقدانان در توجيه اين مسأله كه چرا تا ثلث مساوی و از آن به بعد، ديه نصف می‌شود گفته‌اند: «وقتی كه صدمه و جراحت از حدّ ثلث گذشت، معمولا كارآيی اقتصادی فرد از بين می‌رود و به همين دليل است كه از اين مرحله به بعد، كسی كه كاربرد اقتصادی بيشتری دارد، از ديه بيشتری بهره مند می‌شود»[3] لازم به ذكر است كه ديه قبل از ثلث، از بعد اقتصادی، در فراهم نمودن معيشت اقتصادی خانواده تأثير معتنابهی ندارد و آن چه تأثيرگذار است بعد از ثلث می‌باشد.

بنابراين فلسفه و حكمت تفاوت ديه بين زن و مرد را بايد در كارآيی اقتصادی آن‌ها در خانواده دانست، نه در تفاوت‌های ارزشی و غيره و چون در نظام حقوقی اسلام، بيشترين بار مسئوليت اقتصادی خانواده به عهده مرد گذاشته شده است، فلذا در صورت آسيب ديدگی يا از بين رفتن او خلاهای به وجود آمده، بايد پُر و جبران خسارت شود و هم چنان‌كه گذشت، چون تا ثلث ديه به گونه ایست كه می‌توان تساوی برقرار كرد و به كارآيی اقتصادی مرد آسيب جدی وارد نمی‌شود، در آن موارد حكم به تساوی و در بيشتر از آن حكم به تنصيف می‌شود.

______________________________
پی‌نوشت
[1]. ر.ک. به اصول الكافی، كلينی، محمد بن يعقوب‏ ، دار الكتب الإسلامية ، 1407 ق‏ ،ج‏7، ص: 298 «بابالرَّجُلِ يَقْتُلُ الْمَرْأَةَ وَ الْمَرْأَةِ تَقْتُلُ الرَّجُلَ وَ فَضْلِ دِيَةِ الرَّجُلِ عَلَى دِيَةِ الْمَرْأَةِ فِي النَّفْسِ وَ الْجِرَاحَات»
[2].همان، ص300.
[3]. قانون مجازات اسلامی در نظم حقوقی کنونی، زراعت، عباس، تهران، ققنوس، 1384ش، ص379.

شبهه: اگر سه انگشت دست یک زن قطع شود دیه‌اش به اندازه سه انگشت مرد است، ولی اگر چهار انگشت زن قطع شود دیه‌اش به اندازه دو انگشت یک مرد است، فلسفه و حکمت این حکم چیست!؟

پاسخ: باید توجه داشت که فلسفه و حکمت بسیاری از احکام و دستورات الهی برای ما مشخص نیست، زیرا اولاً مبنای دین بر این است که انسان تسلیم محض خداوند متعال باشد؛ ثانیا: زمانی‌که انسان پی به علم و حکمت خداوند متعال برد، چون و چرا کردن در مقابل دستورات وی معنایی ندارد.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
14 + 0 =
*****