چکیده: روایتی که بیهقی با سند خود از شعبی نقل کرد و مدّعی شد حضرت فاطمه در نهایت از خلفا راضی شده، به چند دلیل ضعف آن ثابت شد: اوّلاً صریح روایات صحاح اهل سنّت خلاف آن است؛ ثانیاً روایت مرسله است؛ ثالثاً شعبی معاند اهل بیت بوده است.
حمله به خانه امیرالمؤمنین و فاطمه شهیده(سلاماللهعلیهما) اندکی پس از وفات پیامبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآله) از حوادث دردناکی است که در صدر اسلام به وقوع پیوست. این مسأله که به شهادت آن بانوی بزرگوار منجر شد، عملی خصمانه بر ضدّ اهل بیت(علیهمالسلام) و اقربای پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) بود. اهل بیتی که در قرآن کریم مودّت و مهربانی با ایشان به عنوان مزد رسالت بر همگان لازم شده است.[1] پیش از این در مطالب جداگانهای به بررسی اسناد هجوم به خانه وحی و همچنین نارضایتی حضرت صدّیقة(سلاماللهعلیها) از خلفا تا پایان عمر در منابع اهل سنّت پرداختیم.[2]
علمای اهل سنت برای پاک کردن این ننگ بزرگ از دامان خلفای خود، روایتی را ساختهاند که در آن آمده حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) در آخر عمر مبارک خود، از آن دو نفر راضی شد و با حالت رضایت از آن دو، از دنیا رفت. در این نوشتار به بررسی این سند و مضمون این روایت میپردازیم:
اوّلاً: باید دانست که شهادت حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) در سال 11 هجری (ابتدای قرن اوّل) اتّفاق افتاد و بیهقی[3] اوّلین گزارش را در قرن پنجم ثبت کرده است. البته بیهقی برای روایت خود سندی مطرح کرده است: أبو عبد الله الحافظ[4] از محمد بن يعقوب[5] از محمد بن عبد الوهاب[6] از عبدان بن عثمان العتكی[7] از أبو حمزة[8] از إسماعيل بن أبی خالد[9] از عامر الشعبی[10]؛ یعنی در مجموع هفت نفر را نام برده است و نفر آخری داستان رضایت حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) را نقل کرده است.[11]
در نزد اهل سنّت همه افراد فوق الذکر از ثقات و افراد مورد اعتماد است.[12] تنها مشکل این سند از نظر اهل سنّت ارسال آن است یعنی شعبی در حدود 19 هجری در کوفه به دنیا آمده و وقایع مربوط به شهادت حضرت صدّیقة در سال 11 هجری را ندیده است، بنابراین باید واسطهای در روایت او باشد که به عللی حذف شده است. این نوع روایات از نظر سندی مرسل و ضعیفاند.
البته اهل سنّت برای توجیه ضعف سندی این روایت تلاش بسیار کردهاند. احمد بن صالح الجیلی روایات بی سند شعبی را هم مانند روایات با سند، معتبر دانسته است! [13] یعنی او را در حدّ اعلای وثاقت معرّفی کرده.
ابن کثیر در بدایه و نهایه مدّعی شده که شعبی این روایت را از حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) یا کسی که از ایشان شنیده، نقل کرده است! [14] در حالیکه خود بیهقی به مرسله بودن این روایت اذعان دارد.[15]
ثانیا: توجّه به این نکته لازم است که شعبی در زمان شهادت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) جوانی بیست ساله بوده و فقط خود او این داستان را نقل نمود و هیچکس دیگری به آن اشاره نکرده است. بلکه در روایات صحاح اهل سنّت به نارضایتی حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) از شیخین تا پایان عمر تصریح شده است.[16]
ثالثا: برای پی بردن به حقیقت امر و علل جعل این حدیث باید به احوالات عامر شعبی از لابلای تواریخ و کتب رجالی بپردازیم:
شعبی شخصیّت عجیبی داشت. همراه پدرش در کوفه در زمرهی شیعیان امیرالمؤمنین(علیهالسلام) زندگی میکرد[17] و تا بدانجا مورد اعتماد بوده که در جلسهای که مختار، نامهی محمد حنفیه را برای ابراهیم بن مالک اشتر آورده بود، حضور داشته است. همه افراد حاضر در جلسه[18] شهادت به صحّت نامه دادند. تنها شعبی و پدرش شهادت ندادند. بعد از اینکه ابراهیم بن مالک با مختار بیعت کرد با شعبی جلسه خصوصی برگزار کرد و علّت عدم شهادتش را پرسید. شعبی منافقانه به نیّت قلبیش اعتراف نکرد؛ ولی بعدها گفت که شاهدان را متّهم میدانسته و به ابراهیم بن مالک ابراز نکرده است! [19]
شعبی به حجاز گریخت و بعد از آن همراه حجّاج بن یوسف به کوفه و بصره بازگشت. شعبی از ناصبینی بود که در حضور سفّاک به لعن و نفرین امیرالمومنین(علیهالسلام) اقدام میکرد.[20] مقام شعبی نزد حجّاج بن یوسف ثقفی که از سفّاکترین افراد روزگار بود، به حدّی رسید که شعبی را به نزد خلیفهی اموی، عبد الملک بن مروان فرستاد و شعبی با زیرکی و فراستی که داشت، مقام بلندی نزد خلیفه پیدا کرد تا بدانجا که او را به عنوان سفیر خود برای رساندن نامهی خود به پادشاه روم انتخاب کرد.[21] و بعدها از طرف عمر بن عبدالعزیز قاضی کوفه شد.[22]
شعبی هر کسی را که محبّ امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بوده به کذب در روایت متّهم کرده است؛ مثلاً در مورد حارث اعور به اعتراف رجالیون اهل سنّت تنها دلیل شعبی بر کاذب بودن حارث، حبّ شدید وی به امیرالمؤمین(علیهالسلام) و تفضیل ایشان بر دیگران بوده است.[23]
ابوالفرج اصفهانی در مورد فساد اخلاقی وی در زمانی که نزد مصعب بن زبیر بود و بعد از آن، مطالب زیادی نقل کرده است که ذکر آنها مناسب این مقام نیست.[24]
شعبی آنقدر شخص بی انصافی بوده که برای تخریب امیرالمؤمنین(علیهالسلام) هرچه به دهانش میآمده میگفت اگرچه خلاف روایات متواتر اهل سنّت بوده باشد. قرطبی در تفسیر خود از او نقل نمود که: او به خدا قسم یاد میکرد که «علیّ(علیهالسلام) در قبر وارد شد در حالیکه هیچچیزی از قرآن حفظ نداشت!».[25]
شعبی این کلام را در مورد شخصی گفته که طبق روایات خود اهل سنّت، پیامبر او را «دروازهی شهر علم و حکمت» و «قرین همیشگی قرآن» معرّفی کردند.[26] لذا برخی از علمای اهل سنت کلام شعبی را تشنیع کردهاند.[27] شعبی پایهگذار اصلی بسیاری از تهمتهای دیروز و امروز به شیعه بوده است مثلاً افسانهی عبد الله بن سبأ ساخته و پرداختهی اوست.[28]
اینها تنها بخشی از شواهد تاریخی و روایات اهل سنّت در مورد عداوت این شخص با اهل بیت پیامبر(علیهمالسلام) بود. مرحوم کشی از بزرگان رجال شیعه دربارهی شعبی روایتی نقل نموده و اوج عناد او با امیرالمؤمنین را بیان کرده است.
حال با وجود این همه عداوت و بغض شعبی، آیا میتوانیم ادّعای او را که تنها خودش مدّعی آن است و یقیناً شاهد ماجرا نبوده، باور کنیم؟!
البته شعبی برای این دروغ بزرگ انگیزههای مادی بسیاری داشته است که از مطالب بالا کاملاً روشن میشود.
در مجموع ضعف روایتی که بیهقی با سند خود از شعبی نقل کرد و مدّعی شد حضرت فاطمه در نهایت از خلفاء راضی شد، به چند دلیل ثابت گشت: اوّلاً صریح روایات صحاح اهل سنّت خلاف آن است؛ ثانیاً روایت مرسله است؛ ثالثاً شعبی معاند اهل بیت(علیهمالسلام) بوده است.[29]
_________________________________
پینوشت:
[1]. «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى[شوری/23] بگو: من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمىكنم جز دوستداشتن نزديكانم [اهل بيتم]».
[2]. نارضایتی حضرت زهرا از خلیفه اول و دوم، تا آخر عمر!.
[3]. أحمد بن الحسين بیهقی در حدود 384هجری در خسروجرد نیشابور به دنیا آمده[الأعلام، ج1، ص116.] و یقیناً در پایان عمر عبدی موفّق به دیدار او شده است.
[4]. محمد بن إسحاق بن محمد بن يحيى بن إبراهيم بن الوليد بن سندة بن بطة بن أستندار، أبو عبد الله، العبدي, الأصبهاني، الحافظ, الجوال. برخی از رجالیون اهل سنت مانند ابو نعیم معتقدند در اواخر عمر خود در روایت دچار اختلاط شده بود. [الاغتباط بمن رمی من الرواة بالاختلاط، ج1، ص315.] وی در سال 395 هجری در اصفهان در گذشت.
[5]. محمد بن يعقوب بن يوسف بن معقل بن سنان بن عبد الله النيسابوري, المعقلي, الأموي, الشيباني متوفی346هجری در نیشابور.
[6]. محمد بن عبد الوهاب بن حبيب بن مهران النيسابوري, العبدي حمك متوفی 272ق در سن 95 سالگی در نیشابور.
[7]. عبد الله بن عثمان بن جبلة الأزدي العتكيّ المروزي معروف به عبدان در مرو می زیسته و در سال 221هجری در سن 76 سالگی درگذشته است. الأعلام، ج4، ص102. در متن حدیث بیهقی آمده که روایت را در او در نیشابور بوده است.
[8]. ابوحمزة محمد بن ميمون المروزي متوفّی 167هجری.
[9]. إسماعيل بن أبي خالد البجلي بين سالهاي 140 و 150 هجري وفات يافته.
[10]. عامر بن شراحیل الشعبی الکوفی.
[11]. دلائل النبوة، البيهقي ،ج7،ص:281.
[12]. سند روایت شعبی به گفتهی ابن حجر عسقلانی و سایر حدیث شناسان اهل سنت تا شخص عامر شعبی صحیح است اما شعبی از تابعین بوده و خود شاهد قضیه نبوده است لذا در این میان واسطهای را از حدیث حذف کرده است. بنابر این، حدیث مذکور، مرسل است و از این جهت مبتلا به اشکال سندی میباشد. ابن حجر عسقلانی: «وهو وأن كان مرسلا فإسناده إلى الشعبی صحيح». ج6 ص 202 فتح الباری.
[13]. أحمد بن صالح الجيلی: «مرسل الشعبی صحيح، لا يكاد يرسل إلا صحيحا».
[14]. البداية و النهاية، ابن كثير ،ج5، ص:289 انتشارات دار الفكر: و هذا إسناد جيد قوى، و الظاهر أن عامر الشعبی سمعه من علیّ، أو ممن سمعه من علىّ».
[15]. السنن الکبری، ج6، ص301.
[16]. بخارى در كتاب أبواب الخمس، مىنويسد: «فاطمه دختر رسول خدا از ابوبكر ناراحت و از وى روى گردان شد و اين ناراحتى ادامه داشت تا از دنيا رفت». صحيح البخاری، ج 3، ص 1126، ح2926، باب فَرْضِ الْخُمُسِ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير: «فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتى تُوُفِّيَتْ».
[17]. تاريخالإسلام، ج5، ص52.
[18]. يزيد بن انس و احمر بن شميط و عبد الله بن كامل.
[19]. البدايةوالنهاية، ج8، ص266؛/ و تاريخالطبری، ج6، ص17.
[20]. أنساب الأشراف، بلازری، ج 4، ص315؛/ و إحیاء علوم الدین، ابو حامد غزالی، ج 2، ص346.
[21]. مروج الذهب، ج3، ص117، ملك الروم و الشعبی.
[22]. تاريخ الطبری الجزء 5 ص 310.
[23]. تفسیر القرطبی، ج1، ص5: «الحارث رماه الشعبي بالكذب و ليس بشيء و لم يبين من الحارث كذب، و إنما نقم عليه إفراطه في حب علی عليه السّلام و تفضيله له على غيره، و من هاهنا- و اللّه أعلم- كذبه الشعبي لأن الشعبي يذهب إلى تفضيل أبي بكر و إلى أنه أول من أسلم». البيان فی تفسير القرآن، ص503.
[24]. الأغانی، ج2، ص133:«أن مصعب بن الزبير أيام ولايته على الكوفة أخذ بيد الشعبی و أدخله فی حجلة زوجته عائشة بنت طلحة، و هی بارزة حاسرة، فسأله عن حالها فأبدى رأيه فيها، و وصفها له بما يريد، ثم أمر مصعب له بعشرة آلاف درهم و ثلاثين ثوبا». و ج1، ص121و ج2، ص71.
[25]. تفسير القرطبی: ج1، ص158: «كان يحلف باللّه: لقد دخل[امیرالمؤمنین] على حفرته و ما حفظ القرآن».
[26]. كنز العمال، ج6، ص156؛/ و صحيح الترمذی، ج13، ص171؛/ و مستدرك الحاكم، ج3، ص124؛/ و الجامع الصغير للسيوطی، ج4، ص356.
[27]. فقه اللغة(الصحابی) ص170: «و هذا كلام شنيع جدا فيمن يقول: سلونی قبل أن تفقدونی، سلونی فما من آية إلا أعلم بليل نزلت أم بنهار، أم فی سهل أم فی جبل».
[28]. الفَرْقُ بین الفِرَق(عبدالقاهر الاسفرائینی)، ص235، دارالمعرفة بیروت.
[29]. رجال الكشي، ص89: «سمعت الحارث الأعور و هو يقول أتيت أمير المؤمنين عليا(علیهالسلام) ذات ليلة فقال يا أعور ما جاءك؟ قال فقلت يا أمير المؤمنين جاء بي و الله حبك قال فقال أما إني سأحدثك لتشكرها أما إنه لا يموت عبد يحبني فتخرج نفسه حتى يراني حيث يحب و لا يموت عبد يبغضني فتخرج نفسه حتى يراني حيث يكره. قال ثم قال لی الشعبی بعد: أما إن حبه لا ينفعك و بغضه لا يضرك».
نظرات
سلام عليكم
مطلب خيلي جالب و مفيد بود
ممنون از زحماتي كه كشيديد.
يا علي
با سلام و احترام
مطلب شما در کانال اعتقادات منتشر شد.
https://t.me/kalamema/3251