دعای شانزدهم

20:44 - 1395/10/05

(16) وَكانَ مِنْ دُعائِهِ عليه السلام اِذَا اسْتَقال مِن ذُنوبِهِ، اَوْتَضَرَّعَ فى طَلَبِ الْعَفْوِ عَنْ عُيوبِهِ

« آمرزش خواهى از گناهان»

اَللَّهُمَّ يا مَنْ بِرَحْمَتِهِ يَسْتَغيثُ الْمُذْنِبُونَ، وَ يا مَنْ اِلى

بارخدايا، اى كه گناهكاران به رحمتت فريارسى مى كنند، و اى كه بيچارگان

ذِكْرِ اِحْسانِهِ يَفْزَعُ الْمُضْطَرُّونَ، وَ يا مَنْ لِخيفَتِهِ يَنْتَحِبُ

به يادآورى احسانت پناه مى برند، اى كه خطاكاران از بيم تو به شدت

الْخاطِئُونَ، يا اُنْسَ كُلِّ مُسْتَوْحِشٍ غَريبٍ، وَ يا فَرَجَ كُلِّ

گريه مى كنند، اى همدم هر وحشت زده دور از وطن، اى گشايش هر

 مَكْرُوبٍ كَئيبٍ، وَ يا غَوْثَ كُلِّ مَخْذُولٍ فَريدٍ، وَ يا عَضُدَ

اندوهگين دل شكسته، اى فريادرس هر درمانده تنها، اى مددكار

كُلِّ مُحْتاجٍ طَريدٍ، اَنْتَ الَّذى وَسِعْتَ كُلَّ شَىْ ءٍ رَحْمَةً

هر محتاج رانده شده، تويى كه رحمت و دانشت همه چيز را فرا

وَعِلْماً، وَاَنْتَ الَّذى جَعَلْتَ لِكُلِّ مَخْلُوقٍ فى نِعَمِكَ سَهْماً،

گرفته، تويى كه هر آفريده را از نعمتهايت بهره اى مقرر فرموده اى،

وَ اَنْتَ الَّذى عَفْوُهُ اَعْلى  مِنْ عِقابِهِ، وَ اَنْتَ الَّذى تَسْعى

تويى كه عفوت بر عقابت غلبه دارد، و تويى كه مهرت پيشاپيش

رَحْمَتُهُ اَمامَ غَضَبِهِ، وَ اَنْتَ الَّذى عَطآؤُهُ اَكْثَرُ مِنْ مَنْعِهِ،

غضبت در حركت است، و تويى كه عطايت از منعت بيشتر است،

وَ اَنْتَ الَّذِى اتَّسَعَ الْخَلآئِقُ كُلُّهُمْ فى وُسْعِهِ، وَ اَنْتَ الَّذى

و تويى كه پهنه رحمت و مهرت همه آفريدگان را فراگرفته، و تويى كه چون

لايَرْغَبُ فى جَزآءِ مَنْ اَعْطاهُ، وَاَنْتَ الَّذى لايُفْرِطُ فى عِقابِ

نعمت به كسى مرحمت كنى چشم پاداش از او ندارى، و تويى كه در كيفر عاصيان

مَنْ عَصاهُ، وَ اَنَا يا اِلهى، عَبْدُكَ الَّذى اَمَرْتَهُ بِالدُّعآءِ فَقالَ:

از اندازه نمى گذرى، و من، اى خداى من، آن بنده توام كه او را به دعا فرمان دادى پس

لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ، ها اَنَاذا، يارَبِّ مَطْرُوحٌ بَيْنَ يَدَيْكَ،

لبّيك و سَعْدَيْكَ گفت و فرمانت را بجاى آورد، اينك منم اى پروردگار من كه در پيشگاهت به خاكسارى درافتاده ام،                                  

اَنَا الَّذى اَوْقَرَتِ الْخَطايا ظَهْرَهُ، وَاَنَا الَّذى اَفْنَتِ الذُّنُوبُ

منم كه خطاها پشتم را گرانبار كرده، و منم كه گناهان عمرم را به تباهى

عُمُرَهُ، وَاَنَا الَّذى بِجَهْلِهِ عَصاكَ وَلَمْ تَكُنْ اَهْلاً مِنْهُ لِذاكَ.

برده، و منم كه از سر جهالت تو را نافرمانى كرده ام در صورتى كه تو شايسته اين نبودى كه من چنين كنم.

هَلْ اَنْتَ يااِلهى، راحِمٌ مَنْ دَعاكَ فَاُبْلِغَ فِى الدُّعآءِ؟ اَمْ اَنْتَ

اى خداى من، آيا اگر كسى تو را بخواند بر او رحمت مى آورى تا در دعا بكوشم؟ يا كسى را كه

غافِرٌ لِمَنْ بَكاكَ فَاُسْرِعَ فِى الْبُكآءِ؟ اَمْ اَنْتَ مُتَجاوِزٌ عَمَّنْ عَفَّرَ

به درگاهت بنالد مى آمرزى تا در گريه شتاب نمايم؟ يا از كسى كه از سرِ فروتنى صورت به خاك درگاهت

لَكَ وَجْهَهُ تَذَلُّلاً؟ اَمْ اَنْتَ مُغْنٍ مَنْ شَكا اِلَيْكَ فَقْرَهُ تَوَكُّلاً؟

بسايد درمى گذرى؟ يا كسى را كه به پيشگاهت از سرِاعتماد از فقر و ندارى خود شكوه كند بى نياز مى گردانى؟

اِلهى لاتُخَيِّبْ مَنْ لايَجِدُ مُعْطِياً غَيْرَكَ، وَلاتَخْذُلْ مَنْ

اى خداى من، آن را كه جز تو عطا كننده اى نمى يابد نااميد مكن، و كسى را كه از

لايَسْتَغْنى عَنْكَ بِاَحَدٍ دُونَكَ. اِلهى فَصَلِّ عَلى  مُحَمَّدٍ وَ الِهِ،

تو به غير تو بى نياز نمى شود بى يارى مگذار. خداى من، پس بر محمد و آلش درود فرست،

وَ لاتُعْرِضْ عَنّى وَ قَدْ اَقْبَلْتُ عَلَيْكَ، وَ لاتَحْرِمْنى وَ قَدْ رَغِبْتُ

و اكنون كه به تو روى آورده ام از من روى مگردان، و در حالى كه دل به تو داده ام محرومم

اِلَيْكَ، وَلاتَجْبَهْنى بِالرَّدِّ وَقَدِ انْتَصَبْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ، اَنْتَ

منما، و اكنون كه در درگاهت به پاى ايستاده ام دست رد به سينه ام مزن. تويى

 الَّذى وَصَفْتَ نَفْسَكَ بِالرَّحْمَةِ، فَصَلِّ عَلى  مُحَمَّدٍ وَالِهِ،

كه ذات خود را به رحمت و مهر توصيف كرده اى، پس بر محمد و آلش درود فرست،

وَارْحَمْنى، وَاَنْتَ الَّذى سَمَّيْتَ نَفْسَكَ بِالْعَفْوِ، فَاعْفُ

و بر من رحمت آور، و تويى آن كه خود را خطابخش ناميده اى، پس مرا عفو

عَنّى. قَدْ تَرى ، يا اِلهى، فَيْضَ دَمْعى مِنْ خيفَتِكَ، وَ وَجيبَ

كن، بى شك مى نگرى اى خداى من، از خوفت جريان اشكم را، و از ترست

قَلْبى مِنْ خَشْيَتِكَ، وَانْتِقاضَ جَوارِحى مِنْ هَيْبَتِكَ، كُلُّ

پريشانى دلم را، و از هيبتت لرزش اعضايم را، اين همه

ذلِكَ حَيآءٌ مِنْكَ لِسُوءِ عَمَلى، وَ لِذاكَ خَمَدَ صَوْتى عَنِ

از شرمسارى من به خاطر سوء رفتار من است، و به همين خاطر از شدّت زارى به درگاهت صدايم

الْجَأْرِ اِلَيْكَ، وَكَلَّ لِسانى عَنْ مُناجاتِكَ. يااِلهى، فَلَكَ الْحَمْدُ،

فرو خفته، و زبانم از راز و نياز با تو بازمانده. اى خداى من، سپاس تو را،

فَكَمْ مِنْ عآئِبَةٍ سَتَرْتَها عَلَىَّ فَلَمْ تَفْضَحْنى، وَكَمْ مِنْ ذَنْبٍ

چه بسا عيبها كه بر من پوشاندى و مرا به ميدان افتضاح و رسوايى نكشاندى، و بسا گناهان مرا كه

غَطَّيْتَهُ عَلَىَّ فَلَمْ تَشْهَرْنى، وَكَمْ مِنْ شآئِبَةٍ اَلْمَمْتُ بِها

مستور داشتى و به آنم مشهور ننمودى، و بسا بديها و پليديهاى من كه

فَلَمْ تَهْتِكْ عَنّى سِتْرَها، وَلَمْ تُقَلِّدْنى مَكْرُوهَ شَنارِها، وَلَمْ تُبْدِ

پرده آنها ندريدى، و حلقه ننگ آن زشتى ها بر گردنم نيفكندى، و زشتى هاى                                   

سَوْ اتِها لِمَنْ يَلْتَمِسُ مَعآئِبى مِنْ جيرَتى، وَ حَسَدَةِ نِعْمَتِكَ عِنْدى،

گناهم را نزد همسايگانى كه درپى عيوب منند، و حسودانى كه خواهان زوال نعمتت ازمنند آشكار ننمودى،

ثُمَّ لَمْ يَنْهَنى ذلِكَ عَنْ اَنْ جَرَيْتُ اِلى  سُوءِ ما عَهِدْتَ مِنّى!! فَمَنْ

ولى اين الطاف تو مرا از گرايش به بديهايى كه از من سراغ دارى باز نداشت!! پس اى خداى من،

اَجْهَلُ مِنّى، يا اِلهى، بِرُشْدِهِ؟ وَمَنْ اَغْفَلُ مِنّى عَنْ حَظِّهِ؟ وَمَنْ

نادان تر از من به صلاح كار خود كيست؟ و غافل تر از من به نصيب و حظّ خويش كدام انسان است؟ و چه كسى

اَبْعَدُ مِنّى مِنِ اسْتِصْلاحِ نَفْسِهِ حينَ اُنْفِقُ ما اَجْرَيْتَ عَلَىَّ مِنْ

از من از اصلاح نفس خويش دورتر است آنگاه كه تمام نعمت هائى را كه به من لطف

رِزْقِكَ فيما نَهَيْتَنى عَنْهُ مِنْ مَعْصِيَتِكَ؟ وَمَنْ اَبْعَدُ غَوْراً فِى الْباطِلِ،

مى كنى در امورى كه مرا از آن نهى فرموده اى صرف مى كنم؟ و چه كسى بيش از من در غرقاب باطل فرو رفته،

وَاَشَدُّ اِقْداماً عَلَى السُّوءِ مِنّى حينَ اَقِفُ بَيْنَ دَعْوَتِكَ وَ دَعْوَةِ

و بر اقدام به گناه پيشتاز شده آنگاه كه ميان دعوت تو و دعوت شيطان

الشَّيْطانِ فَاَتَّبِعُ دَعْوَتَهُ عَلى  غَيْرِ عَمىً مِنّى فى مَعْرِفَةٍ بِهِ، وَلانِسْيانٍ

توقف مى كنم و با آنكه او را بخوبى مى شناسم و وضع او از ياد من نرفته دعوت او را

مِنْ حِفْظى لَهُ؟ وَاَنَا حينَئِذٍ مُوقِنٌ بِاَنَّ مُنْتَهى  دَعْوَتِكَ اِلَى الْجَنَّةِ،

پيروى مى كنم؟ در صورتى كه مى دانم عاقبت دعوت تو به سوى بهشت،

وَمُنْتَهى  دَعْوَتِهِ اِلَى النّارِ. سُبْحانَكَ ما اَعْجَبَ ما اَشْهَدُ بِهِ عَلى

و سرانجام دعوت او به سوى آتش جهنم است، اى پاك خداى من، چه شگفت انگيز است كه به زيان خود

 نَفْسى! وَاُعَدِّدُهُ مِنْ مَكْتُومِ اَمْرى! وَاَعْجَبُ مِنْ ذلِكَ

شهادت مى دهم! و امور نهان خود را شماره مى نمايم! و شگفت آورتر از آن

اَناتُكَ عَنّى، وَاِبْطآؤُكَ عَنْ مُعاجَلَتى، وَ لَيْسَ ذلِكَ مِنْ

بردبارى تو از من، و درنگت از مؤاخذه سريع من است، و علّتش اين نيست كه من در آستان تو

كَرَمى عَلَيْكَ، بَلْ تَاَنِّياً مِنْكَ لى، وَ تَفَضُّلاً مِنْكَ عَلَىَّ لِأَنْ

انسانى بزرگوارم، بلكه از روى مداراى تو با من و تفضّل تو بر من است، تا مگر از

اَرْتَدِعَ عَنْ مَعْصِيَتِكَ الْمُسْخِطَةِ، وَاُقْلِعَ عَنْ سَيِّئاتِىَ

نافرمانى تو كه خشم انگيز است باز ايستم، و خود را از گناهانى كه

الْمُخْلِقَةِ، وَ لِأَنَّ عَفْوَكَ عَنّى اَحَبُّ اِلَيْكَ مِنْ عُقُوبَتى، بَلْ

آبرويم را مى برد بازدارم، و از آن روست كه گذشتت را از من بيش از كيفرم دوست دارى، وگرنه

اَنَا، يااِلهى، اَكْثَرُ ذُنُوباً، وَاَقْبَحُ اثاراً، وَاَشْنَعُ اَفْعالاً، وَاَشَدُّ

اى خداى من، گناهانم فراوان تر، و آثارم زشت تر، و كردارم شنيع تر، و گستاخيم

فِى الْباطِلِ تَهَوُّراً، وَاَضْعَفُ عِنْدَ طاعَتِكَ تَيَقُّظاً، وَاَقَلُّ

در باطل شديدتر، و بيداريم براى طاعتت بسيار ضعيف تر، و هشيارى

لِوَعيدِكَ انْتِباهاً وَارْتِقاباً مِنْ اَنْ اُحْصِىَ لَكَ عُيُوبى، اَوْ

و مراقبتم در مقابل تهديدت ناچيزتر از آن است كه بتوانم عيوبم را در پيشگاهت شماره كنم، يا

اَقْدِرَ عَلى  ذِكْرِ ذُنُوبى، وَ اِنَّما اُوَبِّخُ بِهذا نَفْسى طَمَعاً فى

قدرت ياد كردن گناهانم را داشته باشم، و خود را به اين صورت نكوهش مى كنم زيرا كه به                                   

رَأْفَتِكَ الَّتى بِها صَلاحُ اَمْرِ الْمُذْنِبينَ، وَ رَجآءً لِرَحْمَتِكَ

مهرت چشم طمع دارم كه اصلاح كار گنهكاران وابسته به مِهر توست، و هم از باب اميد به رحمت توست

الَّتى بِها فَكاكُ رِقابِ الْخاطِئينَ. اَللَّهُمَّ وَهذِهِ رَقَبَتى قَدْ

كه آزادى خطاكاران در گرو آن است. خداى من، اين گردن من است كه

اَرَقَّتْهَا الذُّنُوبُ، فَصَلِّ عَلى  مُحَمَّدٍ وَالِهِ، وَاَعْتِقْها بِعَفْوِكَ،

گناهان آن را در بند كرده، پس بر محمد و آلش درود فرست، و آن را به عفوت از عذاب بِرَهان،

وَهذا ظَهْرى قَدْ اَثْقَلَتْهُ الْخَطايا، فَصَلِّ عَلى  مُحَمَّدٍ وَالِهِ،

و اين پشت من است كه بار خطاها آن را سنگين نموده، پس بر محمد و آلش درود فرست،

وَخَفِّفْ عَنْهُ بِمَنِّكَ. يااِلهى، لَوْ بَكَيْتُ اِلَيْكَ حَتّى  تَسْقُطَ

و به بخششت آن را سبك فرما. اى خداى من، اگر به درگاهت آنقدر زارى كنم كه

اَشْفارُ عَيْنَىَّ، وَانْتَحَبْتُ حَتّى  يَنْقَطِعَ صَوْتى، وَ قُمْتُ لَكَ

پلك چشمانم برهم اوفتد، و چندان به گريه و ناله صدا بلند كنم كه صدايم قطع گردد، و چندان به پيشگاهت

حَتّى  تَتَنَشَّرَ قَدَماىَ، وَ رَكَعْتُ لَكَ حَتّى  يَنْخَلِعَ صُلْبى،

برپاى ايستم كه پايم ورم كند، و آنقدر برايت ركوع نمايم كه استخوانهاى پشتم از هم بپاشد،

وَ سَجَدْتُ لَكَ حَتّى  تَتَفَقَّاَ حَدَقَتاىَ، وَاَكَلْتُ تُرابَ الْأرْضِ

و چندان سجده كنم كه چشمهايم از كاسه درآيد، و در همه عمرم خاك زمين

طُولَ عُمْرى، وَ شَرِبْتُ مآءَ الرَّمادِ اخِرَ دَهْرى، وَذَكَرْتُكَ

خورم، و تا زنده ام آب آلوده به خاكستر بنوشم، و در اثناى اين احوال

 فى خِلالِ ذلِكَ حَتّى  يَكِلَّ لِسانى، ثُمَّ لَمْ اَرْفَعْ طَرْفى اِلى

چندان ذكر تو گويم كه زبانم از كار بماند، آنگاه از روى شرمسارى چشم به

افاقِ السَّمآءِ اسْتِحْيآءً مِنْكَ، مَا اسْتَوْجَبْتُ بِذلِكَ مَحْوَ

آفاق آسمان باز نكنم، با اين همه مستحق محو

سَيِّئَةٍ واحِدَةٍ مِنْ سَيِّئاتى. وَ اِنْ كُنْتَ تَغْفِرُ لى حينَ اَسْتَوْجِبُ

يكى از گناهانم نخواهم بود، و اگر به وقتى كه سزاوار آمرزشت شوم مرا

مَغْفِرَتَكَ، وَ تَعْفُو عَنّى حينَ اَسْتَحِقُّ عَفْوَكَ فَاِنَّ ذلِكَ غَيْرُ

بيامرزى، و در آن زمان كه مستحق عفوت شوم از من بگذرى، همانا اين آمرزش و بخشش

وَاجِبٍ لى بِاسْتِحْقاقٍ، وَلا اَنَا اَهْلٌ لَهُ بِاسْتيجابٍ، اِذْ كانَ

به خاطر استحقاق من نيست، و من اين شايستگى را ندارم، زيرا

جَزآئى مِنْكَ فى اَوَّلِ ما عَصَيْتُكَ النّارَ، فَاِنْ تُعَذِّبْنى فَاَنْتَ

جزاى من در نخستين گناه آتش جهنم بود، پس اگر مرا به عذاب مبتلا كنى

غَيْرُ ظالِمٍ لى. اِلهى، فَاِذْ قَدْ تَغَمَّدْتَنى بِسِتْرِكَ فَلَمْ تَفْضَحْنى،

بر من ستم نكرده اى. اى خداى من، اكنون كه مرا به پرده پوشيت در پوشيده و رسوايم نكرده اى،

وَ تَاَنَّيْتَنى بِكَرَمِكَ فَلَمْ تُعاجِلْنى، وَ حَلُمْتَ عَنّى بِتَفَضُّلِكَ

و به بزرگواريت با من مدارا نموده اى و به كيفرم عجله نكرده اى، و از سرِ فضلت بردبارى ورزيده اى

فَلَمْ تُغَيِّرْ نِعْمَتَكَ عَلَىَّ، وَلَمْ تُكَدِّرْ مَعْرُوفَكَ عِنْدى،

و نعمتت را از من زايل نساخته اى، و احسانت را بر من تيره ننموده اى،                                   

فَارْحَمْ طُولَ تَضَرُّعى، وَ شِدَّةَ مَسْكَنَتى، وَ - سُوءَ مَوْقِفى. اَللَّهُمَّ

پس بر طول زاريم، و سختى زمينگيريم، و بدى حالم رحمت آر. بارخدايا،

صَلِّ عَلى  مُحَمَّدٍ وَالِهِ، وَ قِنى مِنَ الْمَعاصى، وَ اسْتَعْمِلْنى

بر محمد و آلش درود فرست، و مرا از گناهان حفظ كن، و به

بِالطّاعَةِ، وَ ارْزُقْنى حُسْنَ الْاِنابَةِ، وَ طَهِّرْنى بِالتَّوْبَةِ، وَ

طاعتم وادار، و حُسن بازگشت قلبى را روزيم فرما، و از لوث گناه به توفيق توبه پاكم كن،

اَيِّدْنى بِالْعِصْمَةِ، وَ اسْتَصْلِحْنى بِالْعافِيَةِ، وَ اَذِقْنى

و به موهبت عصمت تأييدم نما، و امر حيات و زندگيم را با عافيت به صلاح آر، و

حَلاوَةَ الْمَغْفِرَةِ، وَ اجْعَلْنى طَليقَ عَفْوِكَ وَعَتيقَ رَحْمَتِكَ،

شيرينى عفوت را به من بچشان، و مرا رها شده عفو و آزاد گشته رحمتت قرار ده،

وَ اكْتُبْ لى اَماناً مِنْ سُخْطِكَ، وَ بَشِّرْنى بِذلِكَ فِى الْعاجِلِ

و از خشم خود خطّ امانم ده، و هم اكنون نه در آينده به مژده آن خوشحالم كن،

دُونَ الْاجِلِ، بُشْرى  اَعْرِفُها، وَ عَرِّفْنى فيهِ عَلامَةً اَتَبَيَّنُها،

مژده اى كه آن را بشناسم، و با نشانه اى كه آن را آشكار ببينم آگاهم فرما،

اِنَّ ذلِكَ لايَضيقُ عَلَيْكَ فى وُسْعِكَ، وَلايَتَكَاَّدُكَ فى قُدْرَتِكَ،

كه اين كار از توان تو بيرون نيست، و از قدرتت بر تو دشوار نباشد،

وَ لايَتَصَعَّدُكَ فى اَناتِكَ، وَ لايَؤُودُكَ فى جَزيلِ هِباتِكَ الَّتى

و با توجه به حلمت بر تو سخت نيست، و در قبال بخششهاى فراوانت كه

دَلَّتْ عَلَيْها اياتُكَ، اِنَّكَ تَفْعَلُ ما تَشآءُ، وَتَحْكُمُ ما

آيات تو گواه آنهاست بر تو سنگين نيايد، كه همانا تو هر چه خواهى كنى، و به هر چه اراده ات

تُريدُ، اِنَّكَ عَلى  كُلِّ شَىْ ءٍ قَديرٌ.

تعلق گيرد فرمان دهى، كه تو بر هر كار و همه چيز توانايى.

برچسب‌ها: