دعای پنجاه و یکم

20:10 - 1395/10/13

(51) وَكان مِن دعائِه عليه السلام  فِى التَّضَرُّعِ وَالاِْسْتِكانَة

«دعاى آن حضرت در تضرّع و فروتنى»

اِلهى اَحْمَدُكَ - وَاَنْتَ لِلْحَمْدِ اَهْلٌ - عَلى  حُسْنِ صَنيعِكَ

خداوندا تو را مى ستايم - و تو سزاوار سپاسى - در برابر احسانت

اِلَىَّ، وَسُبُوغِ نَعْمآئِكَ عَلَىَّ، وَجَزيلِ عَطآئِكَ عِنْدى، وَعَلى

به من، و فراوانى نعمتهايت بر من، و عطاى بزرگت به نزد من، و بر

 ما فَضَّلْتَنى بِهِ مِنْ رَحْمَتِكَ، وَاَسْبَغْتَ عَلَىَّ مِنْ نِعْمَتِكَ،

رحمتى كه مرا به آن فضيلت دادى، و نعمتى كه بر من فراوان فرمودى،

فَقَدِاصْطَنَعْتَ عِنْدى مايَعْجِزُ عَنْهُ شُكْرى،وَلَوْلا اِحْسانُكَ

زيرا كه آنقدر به من عنايت كردى كه شكر من - از آن قاصر است، و اگر احسان و لطف تو

اِلَىَّ، وَسُبُوغُ نَعْمآئِكَ عَلَىَّ ما بَلَغْتُ اِحْرازَ حَظّى، وَلااِصْلاحَ

نسبت به من، و كمال نعمتت بر من در ميان نبود، هرگز در به دست آوردن بهره ام، و اصلاح

نَفْسى، وَلكِنَّكَ ابْتَدَاْتَنى بِالْاِحْسانِ، وَرَزَقْتَنى فى اُمُورى

خويش موفق نمى شدم، اين تو بودى كه احسان را نسبت به من آغاز فرمودى، و كفايت در تمام كارهايم

كُلِّهَا الْكِفايَةَ، وَصَرَفْتَ عَنّى جَهْدَ الْبَلآءِ، وَمَنَعْتَ مِنّى

را روزى من نمودى، و رنج و زحمت بلا را از من گرداندى، و قضاى دهشت زا

مَحْذُورَ الْقَضآءِ. اِلهى فَكَمْ مِنْ بَلآءٍ جاهِدٍ قَدْ صَرَفْتَ

را از من منع كردى. خداوندا چه بسا بلاى جانكاه كه از من گرداندى!

عَنّى! وَكَمْ مِنْ نِعْمَةٍ سابِغَةٍ اَقْرَرْتَ بِها عَيْنى! وَكَمْ

و چه بسا نعمت فراوانى كه ديده ام را به آن روشن ساختى! و چه بسا

مِنْ صَنيعَةٍ كَريمَةٍ لَكَ عِنْدى! اَنْتَ الَّذى اَجَبْتَ عِنْدَ

خوبيهاى ارجمندى كه به من ارزانى داشتى! تويى كه به وقت اضطرار دعايم را

الْاِضْطِرارِ دَعْوَتى، وَ اَقَلْتَ عِنْدَ الْعِثارِ زَلَّتى، وَ اَخَذْتَ

اجابت كردى، و به وقت درافتادن از لغزشم گذشتى، و حق مرا                                  

لى مِنَ الْاَعْدآءِ بِظُلامَتى. اِلهى ما وَجَدْتُكَ بَخيلاً حينَ

از دشمنان گرفتى. خداوندا وقتى به درگاهت به گدايى برخاستم تو را بخيل

سَئَلْتُكَ، وَلا مُنْقَبِضاً حينَ اَرَدْتُكَ، بَلْ وَجَدْتُكَ لِدُعآئى

نيافتم، و چون قصد تو كردم تو را گرفته نديدم، بلكه تو را شنونده

سامِعاً، وَ لِمَطالِبى مُعْطِياً، وَ وَجَدْتُ نُعْماكَ عَلَىَّ سابِغَةً فى

دعايم، و عطا كننده خواسته هايم ديدم، و نعمتهاى تو را بر خود كامل ديدم

كُلِّ شَاْنٍ مِنْ شَاْنى، وَكُلِّ زَمانٍ مِنْ زَمانى، فَاَنْتَ عِنْدى

در هر حالى از حالاتم، و هر زمانى از زمانهايم، تو نزد من

مَحْمُودٌ، وَصَنيعُكَ لَدَىَّ مَبْرُورٌ، تَحْمَدُكَ نَفْسى وَ لِسانى

ستوده اى، و احسانت در نظرم پسنديده است، جان و زبان و خرد من تورا

وَعَقْلى، حَمْداً يَبْلُغُ الْوَفآءَ وَحَقيقَةَ الشُّكْرِ، حَمْداً يَكُونُ

مى ستايند، چنان ستايشى كه به كمال و كنه شكر رسد، ستايشى كه در نهايت

مَبْلَغَ رِضاكَ عَنّى، فَنَجِّنى مِنْ سُخْطِكَ. ياكَهْفى حينَ

خشنودى تو از من باشد، پس مرا از خشم خود رهايى ده. اى پناه من

تُعْيينِى الْمَذاهِبُ، وَيا مُقيلى عَثْرَتى، فَلَوْلا سَتْرُكَ عَوْرَتى

به وقتى كه راهها مرا خسته كند، و اى درگذرنده لغزشهايم، اگر عيب پوشى تو

لَكُنْتُ مِنَ الْمَفْضُوحينَ، وَيا مُؤَيِّدى بِالنَّصْرِ، فَلَوْلا نَصْرُكَ

بر من نبود از رسوايان بودم، و اى دستگير من از سر نصرت و يارى، اگر يارى تو نبود

 اِيّاىَ لَكُنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبينَ، وَيا مَنْ وَضَعَتْ لَهُ الْمُلُوكُ نِيرَ

از شكست خوردگان بودم، و اى آن كه سلاطين در پيشگاهت يوغ خوارى و ذلّت

الْمَذَلَّةِ عَلى  اَعْناقِها، فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خآئِفُونَ، وَ يا

بر گردنهايشان نهاده اند، و از سطوت حضرتت در خوف و وحشتند، اى آن كه

اَهْلَ التَّقْوى ، وَيا مَنْ لَهُ الْاَسْمآءُ الْحُسْنى ، اَسْئَلُكَ اَنْ

سزاوارى كه از تو پروا گيرند، اى آن كه نامهاى نيكو از آن توست، از تو خواهش دارم كه از من

تَعْفُوَعَنّى، وَتَغْفِرَ لى، فَلَسْتُ بَرِيئاً فَاَعْتَذِرَ، وَلا بِذى قَوَّةٍ

بگذرى، و مرا مورد مغفرت قرار دهى، چون از گناه پاك نيستم تا معذور باشم، و نيرومند نيستم تا پيروز

فَاَنْتَصِرَ، وَلا مَفَرَّ لى فَاَفِرَّ، وَ اَسْتَقيلُكَ عَثَراتى، وَ اَتَنَصَّلُ

شوم، و گريزگاهى ندارم كه بگريزم، از تو مى خواهم كه لغزشم را ناديده بگيرى، و از گناهانم

اِلَيْكَ مِنْ ذُنُوبِى الَّتى قَدْ اَوْبَقَتْنى، وَ اَحاطَتْ بى فَاَهْلَكَتْنى،

كه مرا دچار ساخته، و سراپايم را فرا گرفته و سبب هلاكتم شده پوزش مى طلبم،

مِنْها فَرَرْتُ اِلَيْكَ - رَبِّ - تآئِباً فَتُبْ عَلَىَّ، مُتَعَوِّذاً فَاَعِذْنى،

من از گناهانم در حال توبه به جانب تو گريخته ام پس توبه ام را بپذير، به تو پناهنده شده ام پس پناهم بده،

مُسْتَجيراً فَلاتَخْذُلْنى، سآئِلاً فَلاتَحْرِمْنى، مُعْتَصِماً

از تو - زنهار مى طلبم پس دست از ياريم مكش، سائل درگاهت هستم پس محرومم مگردان، دست

فَلاتُسْلِمْنى، داعِياً فَلاتَرُدَّنى خآئِباً. دَعَوْتُكَ يا رَبِّ

به دامان توام پس رهايم مكن، دعاكننده ام پس نوميدم مساز. خداى من، تورا در حالى كه                                  

مِسْكيناً، مُسْتَكيناً، مُشْفِقاً، خآئِفاً، وَجِلاً، فَقيراً،

مسكين، مستكين، ترسنده، هراسناك، بيمناك، فقير و بيچاره

مُضْطَرّاً اِلَيْكَ، اَشْكُو اِلَيْكَ - يا اِلهى - ضَعْفَ نَفْسى عَنِ

درگاهت هستم خواندم، خداوندا، از ضعف نفسم كه نمى توانم در

الْمُسارَعَةِ فيما وَعَدْتَهُ اَوْلِيآئَكَ، وَالْمُجانَبَةِ عَمّا حَذَّرْتَهُ

آنچه دوستانت را وعده داده اى پيشى گيرم، و از آنچه دشمنانت را برحذر

اَعْدآئَكَ، وَكَثْرَةَ هُمُومى، وَ وَسْوَسَةَ نَفْسى. اِلهى

داشته اى دورى كنم، و از اندوه زياد، و وسوسه هاى نفس خود به حضرتت شكايت آورده ام. خداوندا، مرا

لَمْ تَفْضَحْنى بِسَريرَتى، وَلَمْ تُهْلِكْنى بِجَريرَتى، اَدْعُوكَ

به نيت سوئم رسوا ننمودى، و به گناهم هلاك نساختى، تو را مى خوانم

فَتُجيبُنى وَاِنْ كُنْتُ بَطيئاً حينَ تَدْعُونى، وَ اَسْئَلُكَ كُلَّ ما شِئْتُ

و تو مرا پاسخ مى گويى گرچه هنگامى كه تو مرا مى خوانى در پاسخ تو كند هستم، و هر حاجتى كه دارم

مِنْ حَوآئِجى، وَحَيثُ ماكُنْتُ وَضَعْتُ عِنْدَكَ سِرّى،

از تو مى طلبم، و هر كجا كه باشم رازم را پيش تو مى سپارم،

فَلا اَدْعُو سِواكَ، وَلا اَرْجُو غَيْرَكَ، لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ، تَسْمَعُ

پس غير تو كسى را نمى خوانم، و به غير حضرتت به احدى اميد ندارم، لبّيك، لبّيك، تو شكايت

مَنْ شَكا اِلَيْكَ، وَتَلْقى  مَنْ تَوَكَّلَ عَلَيْكَ، وَتُخَلِّصُ

شاكى به درگاهت را مى شنوى، و به كسى كه به تو اعتماد كند رو مى آورى، و هركه را به دامان

مَنِ اعْتَصَمَ بِكَ، وَتُفَرِّجُ عَمَّنْ لاذَ - بِكَ. اِلهى فَلا تَحْرِمْنى

رحمتت درآويزد رهايى مى دهى، و هر كه به تو پناهنده شود غمش را مى زدايى، خداوندا پس مرا به

خَيْرَ الْاخِرَةِ وَالْاُولى لِقِلَّةِ شُكْرى، وَ اغْفِرْ لى ما تَعْلَمُ

خاطر كمى شكرم از خير دنيا و آخرت محروم مكن، و گناهانى را كه از من

مِنْ ذُنُوبى، اِنْ تُعَذِّبْ فَاَنَا الظّالِمُ الْمُفَرِّطُ الْمُضَيِّعُ الْاثِمُ

خبردارى ببخش، اگر مرا عذاب كنى من آنم كه بر خود ستم روا داشتم و از حدّ و مرز خود پاى

المقَصر المضَجع المغفٍل حَظ نفسي, وَ اٍن تَغفٍر

نهادم و فرمانت را چنانكه بايد مواظبت نكردم و از نصيب خويش از جانب تو غفلت ورزيدم، و چنانچه

فَاَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ.

مرا مورد آمرزش قرار دهى پس تو مهربانترين مهربانانى.

برچسب‌ها: