دعای سی و دوم

22:16 - 1395/10/07

(32) وَ كان مِن دعائِه عليه السلام بَعدَالفَراغِ مِنْ  صَلوةِاللَّيْلِ لِنَفْسِهِ فِى الْاِعْترافِ بِالذَّنْبِ

«دعاى آن حضرت براى خود پس از فراغ از نماز شب در اعتراف به گناه»

اَللَّهُمَّ يا ذَاالْمُلْكِ الْمُتَاَبِّدِ بِالْخُلُودِ، وَ السُّلْطانِ الْمُمْتَنِعِ بِغَيْرِ

بار الها، اى دارنده ملك ابدى و جاويد، و سلطنت دست نايافتنى بدون

 جنود و لااعوان, و القز الباقي علي مر الدهور و خوالي

سپاه و دستياران، و عزّت باقى كه با گذشت روزگاران و سالهاى

الْاَعْوامِ وَ مَواضِى الْاَزْمانِ وَالْاَيّامِ، عَزَّ سُلْطانُكَ عِزّاً لا حَدَّ

گذشته، و زمانها و روزهاى سپرى شده باقى است، فرمانروايى و حكومتت چنان غالب است كه اول آن

لَهُ بِاَوَّلِيَّةٍ، وَ لا مُنْتَهى  لَهُ بِاخِرِيَّةٍ، وَاسْتَعْلى  مُلْكُكَ عُلُوّاً

را حدى، و آخر آن را نهايتى نيست، و پادشاهيت چنان بلند پايه است كه همه چيز از دسترسى

سَقَطَتِ الْاَشْيآءُ دُونَ بُلُوغِ اَمَدِهِ، وَلايَبْلُغُ اَدْنى  مَااسْتَاْثَرْتَ

به قلّه آن فرومانده است، و دورترين توصيف واصفان به پايين ترين مرتبه از بلندى

بِهِ مِنْ ذلِكَ اَقْصى  نَعْتِ النَّاعِتينَ، ضَلَّتْ فيكَ الصِّفاتُ،

و رفعتى كه به خود اختصاص داده اى نمى رسد، اوصاف در مقام وصفت سرگشته اند،

وَ تَفَسَّخَتْ دُونَكَ النُّعُوتُ، وَ حارَتْ فى كِبْرِيآئِكَ لَطآئِفُ

و تعريف ها در پاى حضرتت از هم گيسخته اند، و در عرصه گاه كبريائيت دقيق ترين

الْاَوْهامِ، كَذلِكَ اَنْتَ اللَّهُ الْاَوَّلُ فى اَوَّلِيَّتِكَ، وَ عَلى  ذلِكَ

تصورات سرگردانند، تو اى خداى ازلى در ازليتت اينچنين بوده اى، و دائم و جاودان

اَنْتَ دآئِمٌ لاتَزُولُ، وَ اَنَا الْعَبْدُ الضَّعيفُ عَمَلاً، الْجَسيمُ

بر اين مرحله خواهى بود، و منم آن بنده با عمل اندك، و آرزوى

اَمَلاً، خَرَجَتْ مِنْ يَدى اَسْبابُ الْوُصُلاتِ اِلاّ ما وَصَلَهُ

بسيار، كه وسائل پيوند با تو از كفم بيرون رفته مگر آنچه رحمتت آن را                                  

رَحْمَتُكَ، وَ تَقَطَّعَتْ عَنّى عِصَمُ الْامالِ اِلاّ ما اَنَا مُعْتَصِمٌ

متصل نموده، و رشته هاى اميدم از من گسسته مگر آنچه از

بِهِ مِنْ عَفْوِكَ، قَلَّ عِنْدى ما اَعْتَدُّ بِهِ مِنْ طاعَتِكَ، وَ كَثُرَ عَلَىَّ

عفو تو كه به آن چنگ زده ام، طاعتى كه به حساب آورم اندك، و معصيتى كه به آن

مااَبُوءُ بِهِ مِنْ مَعْصِيَتِكَ، وَلَنْ يَضيقَ عَلَيْكَ عَفْوٌ عَنْ عَبْدِكَ

اعتراف كنم بسيار است، و عفو و بخشش از بنده ات بر تو سخت نيايد اگر چه بد

وَ اِنْ اَسآءَ، فَاعْفُ عَنّى. اَللَّهُمَّ وَ قَدْ اَشْرَفَ عَلى  خَفايَا

كرده باشد، پس مرا عفو كن. بار الها دانش تو بر اعمال نهانى

الْاَعْمالِ عِلْمُكَ، وَ انْكَشَفَ كُلُّ مَسْتُورٍ دُونَ خُبْرِكَ، وَ

واقف است، و هر پوشيده اى در برابر آگاهيت آشكار، و

لاتَنْطَوى عَنْكَ دَقآئِقُ الْاُمُورِ، وَ لاتَعْزُبُ عَنْكَ غَيِّباتُ

دقايق امور از نظرت پنهان نيست، و رازهاى نهان از تو مخفى

السَّرآئِرِ، وَقَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَىَّ عَدُوُّكَ الَّذِى اسْتَنْظَرَكَ لِغَوايَتى

نمى ماند، و همانا بر من چيره شده است دشمن تو كه براى گمراه كردن من از تو فرصت خواسته و تو بنا بر مصالحى

فَاَنْظَرْتَهُ، وَ اسْتَمْهَلَكَ اِلى  يَوْمِ الدّينِ لِاِضْلالى فَاَمْهَلْتَهُ،

فرصتش دادى، و براى منحرف كردن من تا روز قيامت از تو مهلت خواسته و تو مهلتش دادى،

فَاَوْقَعَنى وَقَدْ هَرَبْتُ اِلَيْكَ مِنْ صَغآئِرِ ذُنُوبٍ مُوبِقَةٍ، وَكَبآئِرِ

پس اين دشمن غدّار مرا به زمين زد در حالى كه از گناهان كوچك هلاك كننده، و معصيت هاى

 اَعْمالٍ مُرْدِيَةٍ، حَتّى  اِذا قارَفْتُ مَعْصِيَتَكَ، وَ اسْتَوْجَبْتُ

بزرگ تباه كننده به سوى تو گريختم، تا چون دچار معصيت تو شدم، و بر اثر كوشش

بِسُوءِ سَعْيى سَخَطَتَكَ، فَتَلَ عَنّى عِذارَ غَدْرِهِ، وَ تَلَقّانى

زشتم مستحق خشم تو گشتم، عنان حيله و تزوير خود را از من بازگردانيد، و با كلمه كفر خود

بِكَلِمَةِ كُفْرِهِ، وَ تَوَلَّى الْبَرآئَةَ مِنّى، وَ اَدْبَرَ مُوَلِّياً عَنّى،

با من روبرو شد، و از من بيزارى جست، و به من پشت كرده به راه افتاد،

فَاَصْحَرَنى لِغَضَبِكَ فَريداً، وَ اَخْرَجَنى اِلى  فِنآءِ نَقِمَتِكَ

و مرا در معرض خشم تو تنها گذاشت، و در عرصه گاه انتقام تو

طَريداً، لاشَفيعٌ يَشْفَعُ لى اِلَيْكَ، وَ لا خَفيرٌ يُؤْمِنُنى عَلَيْكَ،

رها ساخت، نه كسى از من به درگاهت شفاعت كند، و نه پناه دهنده اى در برابرت امانم دهد،

وَ لا حِصْنٌ يَحْجُبُنى عَنْكَ، وَ لا مَلاذٌ اَلْجَاُ اِلَيْهِ مِنْكَ. فَهذا

و نه هيچ دژ استوارى مرا از تو مانع نگردد، و نه پناهگاهى هست كه از تو به آن پناه برم. اينك در

مَقامُ الْعآئِذِ بِكَ، وَ مَحَلُّ الْمُعْتَرِفِ لَكَ، فَلايَضيقَنَّ عَنّى

مقام پناه آورنده به تو، و اقرار كننده به گناه ايستاده ام، پس مباد كه فضل تو از من

فَضلکَ, وَلايَقصرَن دوني عَفوکَ, وَلااکن اَخيَبَ عٍبادٍکَ

تنگي گيرد, و عفو و بخششت از من كوتاه آيد، و مباد كه من زيانمندترين بندگان

التّآئِبينَ، وَ لا اَقْنَطَ وُفُودِكَ الْامِلينَ، وَ اغْفِرْ لى، اِنَّكَ

توبه كارت، و نااميدترين كسانى باشم كه بر خوان نعمتت نشسته اند، و مرا بيامرز، كه تو                                  

خَيْرُ الْغافِرينَ. اَللَّهُمَّ اِنَّكَ اَمَرْتَنى فَتَرَكْتُ، وَ نَهَيْتَنى فَرَكِبْتُ،

بهترين آمرزندگانى. الهى مرا فرمان دادى و من فروگذاشتم، و مرا نهى كردى و من مرتكب شدم،

وَ سَوَّلَ لِىَ الْخَطآءَ خاطِرُ السُّوءِ فَفَرَّطْتُ، ولااَسْتَشْهِدُ

و انديشه سوء گناه را در نظرم آراست پس تقصير كردم، نه روزى را

عَلى  صِيامى نَهاراً، وَ لا اَسْتَجيرُ بِتَهَجُّدى لَيْلاً، وَ لاتُثْنى

به روزه گرفتنم گواه مى گيرم، و نه به بيدارى شبى پناه مى گيرم، و نه سنّتى را برپا داشته ام

عَلَىَّ بِاِحْيآئِها سُنَّةٌ، حاشى  فُرُوضِكَ الَّتى مَنْ ضَيَّعَها هَلَكَ،

تا از من به خوبى ياد كند، جز واجبات تو كه هر كس آنها را ضايع كند هلاك شود كارى نكرده ام،

وَ لَسْتُ اَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِفَضْلِ نافِلَةٍ مَعَ كَثيرِ ما اَغْفَلْتُ مِنْ

و نه نافله اى بجاى آورده ام تا به سبب آن دست توسّل به تو زنم در صورتى كه بسيارى از

وَظآئِفِ فُرُوضِكَ، وَ تَعَدَّيْتُ عَنْ مَقاماتِ حُدُودِكَ اِلى

شروط واجبات را به غفلت فروگذاشته ام، و از حدود و مقرّرات تو تجاوز كرده پرده

حُرُماتٍ انْتَهَكْتُها، وَ كَبآئِرِ ذُنُوبٍ اجْتَرَحْتُها، كانَتْ

حرمت هايى را دريده ام، و گناهان بزرگى مرتكب شده ام، كه فقط

عافِيَتُكَ لى مِنْ فَضآئِحِها سِتْراً. وَ هذا مَقامُ مَنِ اسْتَحْيى  لِنَفْسِهِ

عافيت تو در برابر رسواييهايم بر من پرده پوشيده است. و اين جايگاه كسى است كه به خاطر خود

مِنْكَ، وَ سَخِطَ عَلَيْها وَ رَضِىَ عَنْكَ، فَتَلَقَّاكَ بِنَفْسٍ

از تو شرمگين، و بر خود خشمگين و از تو خشنود است، پس با دلى

لَمْ اَثِقْ بِهِمْ رَبِّ فِى السَّتْرِ عَلَىَّ، وَ وَثِقْتُ بِكَ رَبِّ فِى الْمَغْفِرَةِ

به پرده پوشى ايشان اعتماد نداشتم، و به تو اطمينان كردم اى خداى من، كه مرا ببخشى،

لى، وَ اَنْتَ اَوْلى  مَنْ وُثِقَ بِهِ، وَ اَعْطى  مَنْ رُغِبَ اِلَيْهِ، وَ

وتوسزاواركسى هستى كه به او اعتمادشود، وبخشنده تركسى هستى كه به او روى آورده شود، و

اَرْاَفُ مَنِ اسْتُرْحِمَ، فَارْحَمْنى. اَللَّهُمَّ وَ اَنْتَ حَدَرْتَنى

مهربان تر كسى هستى كه مهرش خواسته شود، پس بر من رحمت آر. الهى تو مرا به صورت

مآءً مَهيناً مِنْ صُلْبٍ مُتَضآئِقِ الْعِظامِ، حَرِجِ الْمَسالِكَ، اِلى

آبى كم ارزش از پشتى كه استخوانهايش درهم فشرده، و راههايش بس تنگ است، به تنگناى

رَحِمٍ ضَيِّقَةٍ سَتَرْتَها بِالْحُجُبِ، تُصَرِّفُنى حالاً عَنْ حالٍ،

رحم كه آن را به پرده هاپوشيده اى سرازير كردى، در حالى كه مرا از مرحله اى به مرحله ديگر گرداندى،

حَتَّى انْتَهَيْتَ بى اِلى  تَمامِ الصُّورَةِ، وَ اَثْبَتَ فِىَّ الْجَوارِحَ، كَما

تا وقتى كه به كمال صورت رساندى، و اعضاء را در پيكر من برقرار نمودى، همان گونه

نَعَتَّ فى كِتابِكَ: نُطْفَةً ثُمَّ عَلَقَةً ثُمَّ مُضْغَةً ثُمَّ عَظْماً ثُمَّ

كه «در كتابت وصف فرمودى: نطفه، سپس علقه، آنگاه مضغه، سپس استخوان بندى، و بعد استخوانها را

كَسَوْتَ الْعِظامَ لَحْماً، ثُمَّ اَنْشَاْتَنى خَلْقاً اخَرَكَما شِئْتَ،

به گوشت پوشاندى، و آنگاه مرا بدان گونه كه خواستى به مرحله اى ديگر از آفرينش درآوردى،

حَتّى  اِذَا احْتَجْتُ اِلى  رِزْقِكَ، وَ لَمْ اَسْتَغْنِ عَنْ غِياثِ

تا آنجا كه وقتى به روزى تو نياز پيدا كردم، و از يارى احسانت بى نياز

 فَضْلِكَ، جَعَلْتَ لى قُوتاً مِنْ فَضْلِ طَعامٍ وَ شَرابٍ اَجْرَيْتَهُ

نبودم، برايم روزى فراهم نمودى، از زيادى آن مقدار خوردنى و آشاميدنى

لِأَمَتِكَ الَّتى اَسْكَنْتَنى جَوْفَها، وَ اَوْدَعْتَنى قَرارَ رَحِمِها. وَلَوْ

كنيزت كه مرا در اندرونش جاى دادى و در رحم او به وديعت سپردى، و اگر

تَكِلُنى - يا رَبِّ- فى تِلْكَ الْحالاتِ اِلى  حَوْلى،اَوْ تَضْطَرُّنى اِلى

مرا -اى خداى من- در چنين حالات به تدبير خويشم وا مى گذاشتى، يا ناچارم مى كردى كه از نيروى خود

قُوَّتى، لَكانَ الْحَوْلُ عَنّى مُعْتَزِلاً، وَ لَكانَتِ الْقُوَّةُ مِنّى بَعيدَةً،

بهره گيرم، همانا كه توان راهيابى به هدف از من كناره مى گرفت، و نيرو و قوّت از من دور مى شد،

فَغَذَوْتَنى بِفَضْلِكَ غِذآءَ الْبَرِّ اللَّطيفِ، تَفْعَلُ ذلِكَ بى

پس به فضل و احسانت چون شخصى نيكوكار و دلسوز به من غذا دادى، و آنهمه لطف را از سر تفضل تا بدين پايه

تَطَوُّلاً عَلَىَّ اِلى  غايَتى هذِهِ، لا اَعْدَمُ بِرَّكَ، وَ لا يُبْطِى ءُ - بى

كه رسيده ام همچنان درباره ام بجا مى آورى، از خيرت محروم نمى گردم، و خوبى اِنعامت

حُسْنُ صَنيعِكَ، وَ لاتَتَاَكَّدُ مَعَ ذلِكَ ثِقَتى، فَاَتَفَرَّغَ لِما هُوَ

درباره ام به تأخير نمى افتد، و با اين وجود اعتمادم به تو محكم نمى شود، تا كوشش خود را در كارى

اَحْظى  لى عِنْدَكَ، قَدْ مَلَكَ الشَّيْطانُ عِنانى فى سُوءِ الظَّنِّ

كه برايم نزد تو سودمندتر است به كار برم، شيطان مهارم را در بدبينى

وَ ضَعْفِ الْيَقينِ، فَاَنَا اَشْكُو سُوءَ مُجاوَرَتِهِ لى، وَ طاعَةَ

و ضعف يقين به دست گرفته، از اين رو از بدرفتارى او و پيروى نفسم از اين موجود خطرناك                                  

نَفْسى لَهُ، وَ اَسْتَعْصِمُكَ مِنْ مَلَكَتِهِ، وَ اَتَضَرَّعُ اِلَيْكَ فى

شكايت دارم، و از چيرگى او بر خودم از تو پناه مى جويم، و به تو زارى مى كنم تا

صَرْفِ كَيْدِهِ عَنّى، وَاَسْئَلُكَ فى اَنْ تُسَهِّلَ اِلى  رِزْقى سَبيلاً.

مكر او را از من بگردانى، و از تو مى خواهم كه براى به دست آوردن روزى راهى آسان فرارويم قرار دهى.

فَلَكَ الْحَمْدُ عَلَى ابْتِدآئِكَ بِالنِّعَمِ الْجِسامِ، وَ اِلْهامِكَ الشُّكْرَ

پس حمد تو را بر آنكه نعمت هاى بزرگ را آغاز نمودى، و شكر

عَلَى الْاِحْسانِ وَ الْاِنْعامِ. فَصَلِّ عَلى  مُحَمَّدٍ وَ الِهِ، وَ سَهِّلْ

بر احسان و انعام را الهام فرمودى. پس بر محمد و آلش درود فرست، و روزيم را بر من

عَلَىَّ رِزْقى، وَ اَنْ تُقَنِّعَنى بِتَقْديرِكَ لى، وَ اَنْ تُرْضِيَنى

آسان كن، و مرا به اندازه اى كه برايم مقرر كرده اى قانع ساز، و

بِحِصَّتى فيما قَسَمْتَ لى، وَ اَنْ تَجْعَلَ ما ذَهَبَ مِنْ جِسْمى

به سهم خودم در آنچه قسمتم كرده اى خشنود كن، و آنچه از جسم

وَ عُمْرى فى سَبيلِ طاعَتِكَ، اِنَّكَ خَيْرُ الرّازِقينَ. اَللَّهُمَّ

و عمرم صرف شده در راه طاعت خود به حساب آر، كه تو بهترين روزى دهندگانى. الهى

اِنّى اَعوُذُ بِكَ مِنْ نارٍ تَغَلَّظْتَ بِها عَلى  مَنْ عَصاكَ، وَ تَوَعَّدْتَ

به تو پناه مى برم از آتشى كه به سبب آن بر هر كه تو را معصيت نموده سخت گرفته اى، و هر كه را روى

بِها مَنْ صَدَفَ عَنْ رِضاكَ، وَ مِنْ نارٍ نُورُها ظُلْمَةٌ، وَ هَيِّنُها

از خشنوديت گردانده وعده عذاب داده اى، و از آتشى كه نورش تاريكى، و ملايمش

 اَليمٌ، وَ بَعيدُها قَريبٌ، وَ مِنْ نارٍ يَاْكُلُ بَعْضَها بَعْضٌ، وَ

دردناك، و دورش نزديك است، و از آتشى كه بعضى از آن بعض ديگر را مى خورد، و

يَصُولُ بَعْضُها عَلى  بَعْضٍ، وَ مِنْ نارٍ تَذَرُ الْعِظامَ رَميماً، وَ

بخشى بر بخش ديگر حمله مى برد، و از آتشى كه استخوان را مى پوساند، و

تَسْقى اَهْلَها حَميماً، وَمِنْ نارٍ لاتُبْقى عَلى  مَنْ تَضَرَّعَ اِلَيْها،

ساكنين خود را از آب جوشان سيراب مى كند، و از آتشى كه بر زارى كنندگان رحم نمى آورد،

وَ لا تَرْحَمُ مَنِ اسْتَعْطَفَها، وَ لاتَقْدِرُ عَلَى التَّخْفيفِ عَمَّنْ

و به كسى كه از او مهر جويد مهر نمى ورزد، و داراى آن قدرت نيست كه از رنج كسى كه نزد او

خَشَعَ لَها وَ اسْتَسْلَمَ اِلَيْها، تَلْقى  سُكَّانَها بِاَحَرِّ ما لَدَيْها مِنْ

فروتنى مى كند و در مقابلش سر تسليم به زير مى آورد بكاهد، آتشى كه با ساكنين خود با

اَليمِ النَّكالِ وَ شَديدِالْوَبالِ. وَاَعُوذُ بِكَ مِنْ عَقارِبِهَا الْفاغِرَةِ

دردناكترين عذاب و سخت ترين وبال برخورد مى كند. و به تو پناه مى برم از عقربهاى دهان

اَفْواهُها، وَ حَيّاتِهَا الصّالِقَةِ بِاَنْيابِها، وَ شَرابِهَا الَّذى يُقَطِّعُ

گشوده اش، و مارهاى نيش زننده اش، و از آشاميدنيش كه

اَمْعآءَ وَ اَفْئِدَةَ سُكّانِها، وَ يَنْزِعُ قُلُوبَهُمْ. وَ اَسْتَهْديكَ لِما

امعاء و احشاء ساكنين خود را پاره پاره مى كند، و دلهايشان را برمى كَند. و راهنمايى تو را به آنچه

باعَدَ مِنْها، وَ اَخَّرَ عَنْها. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى  مُحَمَّدٍ وَ الِهِ، وَ

مرا از آن آتش دور سازد و عقب اندازد خواستارم. بار خدايا بر محمد و آلش دورد فرست، و                                  

اَجِرْنى مِنْها بِفَضْلِ رَحْمَتِكَ، وَ اَقِلْنى عَثَراتى بِحُسْنِ

مرا به فضل و رحمت خود از آن آتش پناه ده، و به حسن چشم پوشيت از لغزشهايم

اِقالَتِكَ، وَ لا تَخْذُلْنى يا خَيْرَ الْمُجيرينَ. اَللَّهُمَّ اِنَّكَ تَقِى

درگذر، و مرا اى بهترين پناه دهندگان خوار مساز. الهى، تو بندگانت را از ناخوشايند

الْكَرِيهَةَ، وَ تُعْطِى الْحَسَنَةَ، وَ تَفْعَلُ ما تُريدُ، وَ اَنْتَ عَلى  كُلِّ

حفظ مى كنى، و خوبى را عطا مى كنى، و هر چه بخواهى بجا مى آورى، و تو بر هر

شَىْ ءٍ قَديرٌ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى  مُحَمَّدٍ وَ الِهِ اِذا ذُكِرَ الْاَبْرارُ،

چيز توانايى. الهى بر محمد و آلش درود فرست هر گاه كه ياد نيكان شود،

وَ صَلِّ عَلى  مُحَمَّدٍ وَ الِهِ مَا اخْتَلَفَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ، صَلوةً

و بر محمد و آلش درود فرست تا زمانى كه شب و روز در رفت و آمدند، چنان درودى

لايَنْقَطِعُ مَدَدُها، وَ لايُحْصى  عَدَدُها، صَلوةً تَشْحَنُ

كه پايان نپذيرد، و به حساب درنيايد، درودى كه فضا را

الْهَوآءَ، وَ تَمْلَأُ الْاَرْضَ وَ السَّمآءَ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ حَتّى

آكنده كند، و زمين و آسمان را پر كند، خداى بر حضرتش درود فرستد تا زمانى كه

يَرْضى ، وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ بَعْدَ الرِّضا، صَلوةً لا حَدَّ لَها

خشنود گردد، و خداى بر او و آلش درود فرستد پس از آن خشنودى، درودى كه

وَ لامُنْتَهى ، يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ.

هيچ مرز و پايانى ندارد، اى مهربان ترين مهربانان.

برچسب‌ها: